فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

ماجرای کتک خوردن چهار فرمانده

03 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حاج قاسم را انداخته بودند روی ماشین و حسابی او را می‌زدند! کمی گذشت و آنها نسبت به ما حدس‌هایی زدند. خلاصه بعد از کتک کاری رفتند.

 «محمدباقر قالیباف» (شهردار تهران) در خاطره‌ای که در وب سایت رسمی‌اش منتشر شده است، نوشته است:

 

حدود ساعت ٣ بعد از ظهر، به همراه سه نفر دیگر از فرماندهان در ارتفاعات گولان بودیم. من، آقای قاسم سلیمانی، آقای مرتضی قربانی، و آقای اسدی.

 

از ماموریتی برمی گشتیم که دیدیم راه را آب گرفته و ماشین‌هایی که نیروها را می‌آوردند، در راه مانده‌اند و وضعیت بدی ایجاد شده بود. وانت ما هم در راه ماند و پیاده از ارتفاعات بالا آمدیم.

 

دیدیم علت خراب شدن راه، این است که بچه‌های ادوات قرارگاه، برای کار گذاشتن قبضه‌های خمپاره‌ها، زمین را کندند و خاک‌هایش را ریخته‌اند در جوی آب. آب هم مسیرش عوض شده بود و تا پایین، هم گل درست کرده بود و هم یخ زده بود. همین باعث شده بود تا راه خراب شود و ماشین‌ها در راه بمانند. بچه‌ها هم متوجه نبودند این مسائل ایجاد شده است؛ ما هم بیل برداشتیم و خاک‌ها را جابه‌جا کردیم تا راه آب درست بشود.

 

در همین حین یکی از بچه‌های بسیجی آمد طرف ما و گفت: شما اینجا چی کار دارید؟ چه کار می‌کنید؟ به بیل ما چه کار دارید؟

 

آقای قربانی گفت: ول کن… بگذار کارمون رو بکنیم و جر و بحث شد و او وقتی دید تنهاست و ما چهار نفریم، برگشت آنطرف تپه، تا بقیه رفقایش را خبر کند!

 

دوید که برود طرفشان، مرتضی قربانی احساس کرد طرف فرار کرده! دنبالش دوید و کلتش رو درآورد و یک تیر هوایی زد! طرف رفت بالای تپه، رفیق‌هایش را خبر کرد، برگشت و گفت کی تیر زد؟! مرتضی گفت من زدم!

 

گفت تو بیخود کردی زدی… و محکم زد تو گوش مرتضی! مرتضی هم زد و حاج قاسم هم دوید کمک و آنها هم آمدند و خلاصه دعوا شد!

 

من دیدم اونها دارند همدیگر رو می‌زنند، بیل را رها نکردم و ادامه دادم و راه آب را باز کردم!

 

حاج قاسم را انداخته بودند روی ماشین و حسابی او را می‌زدند! کمی گذشت و آنها نسبت به ما حدس‌هایی زدند. خلاصه بعد از کتک کاری رفتند.

 

از آن موقع هر وقت حاج قاسم را می‌بینم می‌گوید تو آن موقع سیاستمداری کردی و با بیلت به کمک ما نیامدی! من هم می‌گویم ما رفته بودیم جوی باز کنیم نرفته بودیم دعوا کنیم که!!!

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: وصیت نامه شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < آبان 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 14
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1662
  • 1 ماه قبل: 4563
  • کل بازدیدها: 287473

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس