شهید چهرهقانی «معرکه شرف و افتخار»
شهید چمران «معرکه شرف و افتخار» را درباره نحوه شهادت شهید چهرهقانی مینویسد و میگوید: شهید چهرهقانی در معرکههای سخت خرمشهر و سپس کردستان، از پاوه تا سردشت، همه جا پیشقراول بود.
اکبر چهرهقانی در سال 1337 در سوم شعبان مصادف با شب تولد امام حسین(ع) به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به انگلستان برود. حتی محل سکونتش در شهری که میخواست به تحصیل بپردازد را هم اجاره کرد و کرایه آن را پرداخت. همزمان با عزم اکبر برای رفتن به انگلستان، حرکتهای انقلاب شروع و اوج گرفت. لذا در آخرین لحظات از رفتن منصرف و مبارزه با طاغوت را بر تحصیل بر انگلستان ترجیح داد و گفت تا پیروزی انقلاب اسلامی این آب و خاک را ترک نخواهم کرد.
پس از پیروزی انقلاب! عشق به اسلام و انقلاب او را در مسیر دیگری قرار داد و جزء اولین گروهی بود که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و توسط شهید چمران تحت تعلیمات خاص نظامی قرار گرفت. در واقع از نخستین افرادی بود که به فراگیری فنون نظامی و سپاهیگری در نوروز سال 1358 در پادگان امام علی(ع) (سعدآباد سابق) زیر نظر دکتر چمران همت گماشت. دکتر چمران چند دوره جوانان علاقهمند را در این پادگان در زمره اولین گروههای سپاه آموزش داد و معدودی از آنان که در قید حیاتند هنوز هم خاطرات خوش روزهای آموزش را به یاد دارند.
سپس وارد نیروی ویژه نخستوزیری شد و از آن طریق در اغلب جنگهای کردستان به همراه دکتر چمران شرکت جست تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد و اکبر روز 7 مهر 1359 به همراه شهید دکتر چمران به خوزستان (اهواز) رفت و رزمش را با دشمن در ستاد جنگهای نامنظم آغاز کرد. همرزمان او از رشادتها و شجاعتهایش سخنها گفتهاند.
سرانجام اکبر، شب تاسوعا در حمله نیروهای اسلام برای شکست محاصره سوسنگرد به همراه دکتر چمران، در پرخطرترین محور در حالی که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفته بودند و طی آن دکتر چمران از ناحیه پا مجروح شد، در دفاعی دلیرانه در مقابل دشمن ایستاده و از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. بدین ترتیب شب تاسوعای حسینی (26 آبان 59) در کنار دکتر چمران همانند علیاکبر امام حسین(ع) مزد مجاهدت خود را از خداوند متعالی گرفت و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.
معرفی شهید
شهید اکبر چهرقانی
نام پدر: حیدر
تاریخ تولد: 1337
تاریخ شهادت: 28/8/59
محل شهادت: سوسنگرد
محل دفن: تهران
اكبر چهرهقاني، يكي از فرزندان برومند انقلاب اسلامي، از نخستين افرادي بود كه به فراگيري فنون نظامي و سپاهيگري در نوروز سال 1358 در پادگان اما علي(ع) (سعدآباد سابق) زيرنظر دكترچمران همت گماشت. دكترچمران چند دوره جوانان علاقمند را در اين پادگان در زمرة اولين گروههاي سپاه آموزش داد و معدودي از آنان كه در قيد حياتند هنوز هم خاطرات خوش روزهاي آموزش را بياد دارند.
اكبر چهرهقاني در خوزستان، در نبرد با ضدانقلاب و عوامل نفوذي رژيم عراق و كنترل مرز وهمچنين در كردستان پس از حماسه پاوه در معيت دكترچمران بود و زماني كه تجاوز ارتش بعثي عراق به سرزمين ميهن اسلامي آغاز شد بازهم او در كنار دكترچمران به خوزستان رفت و از ياران نزديك او بود و در روز حماسه آزادسازي سوسنگرد با آنكه دكترچمران به او دستور بازگشت داده و ميخواست به تنهايي بسوي سوسنگرد و مقابله با دشمن بپردازد، ولي اكبر بازنگشت و همچنان همراه دكتر چمران به پيش تاخت. تا آنكه در محاصره خطرناك دشمن درحالي كه تها مانده بودند، به شهادت رسيد و اين شهادت براي دكتر چمران بسيار سخت بود، بگونهاي كه در رثاي اين شهيد، دستنگاشته زيبايي نوشت كه آن را «انساني آزاده» ناميدهايم.
یادداشت شهید چمران در رثای شهید اکبر چهرهقانی
اکبر چهرهقانی، از نخستین افرادی بود که به شهیدچمران پیوست و در روز حماسه آزادسازی سوسنگرد با آنکه دکتر به او دستور بازگشت داده بود، بازنگشت و همچنان به پیش تاخت تا آنکه در محاصره دشمن درحالی که تنها مانده بودند، به شهادت رسید. این امر برای دکتر بسیار سخت بود، به گونهای که در رثایش، متن زیبای زیر را نوشت:
«در دنیا آدمهایی هستند که به ظاهر زندهاند، نفس میکشند، راه میروند، حرف میزنند، زندگی میکنند؛ اما در حقیقت اسیر دنیا، برده زندگی و ذلیل حوادث هستند؛ از خود اراده و اختیاری ندارند، آلت بلا اراده عوامل طبیعتاند، درمقابل مرگ وحشتزده و زبوناند، برای آنکه زندگی کنند. آنچنان به ذلت و اسارت تن درمیدهند و در قفس احتیاجات کثیف مادی اسیر میشوند و قیود و حدود مادی مثل تار عنکبوت آنچنان آنها را اسیر و برده میسازد که در میلیونها و میلیاردها مردمی که همه روزه به دنیا قدم میگذارند و زندگی میکنند و میروند، از همین قماشند.
بر اعمال آنها هیچ نتیجه ای مترتب نیست، هیچ تأثیری بر عالم وجود ندارند، اگرچه زندگی میکنند ولی مردهاند، بین زندگی و مرگ آنها تفاوتی وجود ندارد. اینان برای آنکه نمیرند، آنقدر خود را کوچک میکنند که گویا مردهاند؛ همیشه تسلیم قیود ذلتبار و شرایط ننگینی هستند که زندگی بر آنها تحمیل میکند. آنها شرف و حیثیت خود را میدهند، شخصیت و ارزش انسانی خود را فدا میکنند، روح خود را از دست میدهند، حیات حقیقی خود را نابود میکنند تا زندگی مادی جسد را تأمین نمایند، مانند کرمی که در لجن میلولد و خوش است که بوی تعفن ننگ و ذلت و پستی را استشمام میکند و با ننگ و ذلت نفسی میکشد
اما انسانهای آزاده ممکن است کوتاه زندگی کنند؛ ولی تا آنجا که زنده هستند، براستی زندگی میکنند و به اختیار خود نفس میکشند، سرور و آقای حیات خود هستند، از کسی و چیزی نمیترسند، محکوم اراده دیگری نیستند، دیگران تسلیم او هستند، محیط تحت تأثیر اراده او قرار میگیرد، خواسته او در همه جا جاری میشود. تا زنده است به راستی زندگی میکند، از مرگ نمیترسد، هیچ چیزی آزادی او را محدود نمیکند، هیچ عاملی حتی مرگ او را ذلیل و زبون نمینماید و هنگامی که مرگ فرا رسید، با کمال افتخار و شرف آن را میپذیرد و زندگی پر ثمر دیگری را شروع میکند. رمز قدرت و شخصیت او در همین جاست که اسیر زندگی نیست، به خاطر زندگی حاضر نیست که شخصیت انسانی خود را از دست بدهد و از نظر روحی بمیرد.
انسانی میتواند زندگی حقیقی داشته باشد که اسیر و برده زندگی نگردد، هیچ چیز حتی خود زندگی، او را به قید و بند اسارت و ذلت نکشاند، آزاد و مختار باشد و تا وقتی که زنده است، با افتخار و شرف زندگی کند و هنگامی که مرگ فرارسید، آن را با آغوش باز بپذیرد که خود مبدأ حیات اخروی و تکامل بزرگتر و مهمتری است. این انسان تا وقتی که زنده است، بهراستی زندگی میکند، آقا و سرور خود میباشد، از موجودیت خود ذلت میبرد و جسم مادی او وسیلهای برای روح او و شخصیت انسانی اوست، و چون از مرگ نمیترسد قدرتمند است و دیگران در مقابل اراده او تعظیم میکنند… .
از پاوه تا سردشت، همه جا اکبر پیشقراول بود
نگارنده : fatehan1