فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

مردمانی که از تشنگی شهید شدند

22 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

یکی از رزمندگان بومی دهلران می‌گوید: در فاجعه تلخ ۲۱ تیر ۱۳۶۷، رزمندگان و مردم مرزنشین که زنان و مردان و کودکان بودند، باید برای خروج از محاصره دشمن ارتفاعات صعب‌العبوری را که تنها راه نجات بود، طی می‌کردند.

روزهای آخر جنگ بود، رژیم بعث عراق باری دیگر حملات خود را از سر گرفته بود و غاصبانه بر سرزمین‌مان می‌تاخت؛ یکی از همین تاخت و تازها، فاجعه تلخ 21 تیرماه 1367 بود که تا 25 تیر همین ماه ادامه داشت؛ در این حادثه، دشمن از زمین و هوا به منطقه مرزی از جمله «دهلران» آتش می‌ریخت؛ اگرچه صدامیون با بالگرد و تانک‌هایش مردم بی‌گناه را مورد هجوم قرار دادند، اما باری دیگر دست الهی در یاری مردم مظلوم، دیده شد و رزمندگان بومی و غیربومی به کمک مردم عشایر منطقه با سلاح‌های سبک و سرد در مقابل دشمن ایستادند و آنها را از سرزمین‌مان بیرون راندند.

جعفر نظری از رزمندگان بومی منطقه که در این حادثه حضور داشت، طی گفت‌وگوی با فارس این واقعه را شرح داد.

رهبر معظم انقلاب در جمع رزمندگان دهلران، سال 1360

* مردمی که هشت سال مناطق جنگی را ترک نکردند

دهلران از توابع استان ایلام است که در منتهی الیه جنوب شرقی این استان با استان خوزستان همجوار است و به نوعی از نظر بافت اجتماعی و اقلیمی و نیز نقطه‌نظرات نظامی به عنوان منطقه جنوب محسوب می‌شود. در سمت غرب این شهر مرزی، شهر مرزی مهران واقع است که تنها به وسیله یک جاده مواصلاتی که حدوداً 100 کیلومتر فاصله دارد به همدیگر متصل شده‌اند. این جاده در واقع آخرین جاده مرزی در دوران دفاع مقدس است که به صورت یک خط پدافندی مابین این دو شهر قرار گرفته است.

با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 مردم این دو شهر مرزی کاملاً تخلیه کرده و به صورت آواره‌های جنگی در منطقه عقبه در اردوگاه‌های جنگ‌زده سکونت گرفتند. در این میان اکثریت مردم جنگ‌زده دهلران بعد از آوارگی از شهر دهلران در مسیر جاده مواصلاتی دهلران به مهران، در میان اردوگاه‌های جنگ‌زده که در دل کوه‌ها و دره‌ها و یا روستاهای متروکه بر سر چشمه‌های آب اسکان گرفتند و در واقع منطقه عملیاتی را ترک نکردند.

خرابه‌های شهر دهلران بعد از حملات هوایی رژیم صدام

علاوه بر اینکه جوانان آنها در خطوط مقدم مشغول دفاع از نظام اسلامی بودند، خانواده‌های آنها در بطن جنگ و در بعضی از اردوگاه‌ها و روستاها شاید از رزمندگان اسلام نیز جلوتر خط پدافندی را ایجاد کرده‌ بودند. این مردمان که در مناطق هاویان، بیشه‌دراز، سنگر نادر قیر آب، ویله، مازعبدلی، دول منیری، جابرانصار، حاضر میل، تم تم آب، گیسری سکونت گرفته بودند، ضمن اینکه خط مقدم جبهه بودند و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام می‌شدند. از هیچ امکاناتی حتی برق و روشنایی و آب لوله‌کشی، ‌بهداشت و درمان بهره‌مند نبودند و از سال 1359 تا آخرین لحظات جنگ تحمیلی در ایجاد این خط پدافندی و دفاع از کیان اسلامی در اثر بمباران‌های هوایی،‌ گلوله‌باران‌ها، حملات زمینی دشمن و حضور در عملیات‌های گسترده و چریکی و نبرد با ضدانقلاب هدایت شده توسط رژیم بعثی تعداد زیادی از فرزندان و پدران و مادران آنها به شهادت رسیده و یا به دست دشمن بعث به اسارت برده شدند.

چادرهای جنگ‌زدگان دهلران در جنگ

علاوه بر این، روستائیان و جنگ‌زدگان مرزنشین تعداد زیادی از یگان‌های ارتش جمهوری اسلامی، سپاه و نیروهای مردمی محور عملیاتی چنگوله تا فکه را عهده‌دار بودند.

* بعثی‌ها چشمه‌های آب را با سلاح‌های شیمیایی آلوده کردند

در بین این مقاومت‌های مردمی، روزهای آخر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران حوادث بسیار تلخی رخ داد که کمتر از آن یاد شده که یکی از این فجایع مربوط به روز 21 تیرماه 1367 است که رزمندها در طول 220 کیلومتر در خط مقدم بودند.

آن اواخر ارتش رژیم بعثی با حمایت مستقیم استکبار جهانی و نقش عینی گروهک ضدخلقی منافقین عملیات وسیعی را ابتدا با گلوله‌باران و بمباران‌های شدید خط پدافندی نیروهای رزمنده و روستاییان مرزنشین آغاز کرد. این عملیات دشمن ساعت 4 صبح 21 تیرماه با بمباران‌های شیمیایی شروع شد. دشمن از محورهای مهران، چنگوله، موسیان، نهر عنبر،‌ زبیدات، شرهانی، عین خوش، فکه وارد عمل شد تا با شکستن خطوط پدافندی نیروهای رزمنده و روستایی را به محاصره خود درآورد و در واقع بر جاده مواصلاتی دهلران ـ مهران و دهلران به اندیمشک تسلط پیدا کند.

با توجه به اینکه دشمن از جنوب، غرب و شرق مردم ایران و رزمنده‌ها را محاصره کرده بود، تنها جاهایی که زن‌ها و بچه‌ها و افراد سالخورده می‌توانستند، عقب‌نشینی کنند، شمال منطقه دهلران بود که شمال منطقه هم دارای رشته ارتفاعات بسیار بلند، کوهستانی بود؛ در این منطقه راه وجود نداشت و راه‌های مال رو بود؛ مردم چاره‌ای نداشتند جز اینکه همان مسیر سخت کوهستانی را پشت سر بگذارند.

* حمله عراق به دهلران در سخت‌ترین شرایط جوی منطقه

حجم آتش‌های دشمن و بمباران‌ها به خصوص بمباران‌های شیمیایی که بعضاً بر روی رودخانه‌ها و چشمه‌های آب برای آلودگی فرود می‌آمد و از طرفی شدت گرمای بی‌سابقه آن روز سختی این حملات را بیشتر کرده بود چرا که به گفته بزرگان و ریش‌سفیدان منطقه، باد سوزان روز بیست و یکم تیرماه همه منطقه را فراگرفته بود و موسم معروف این منطقه که به لفظ محلی آن را (سویر) و یا (سموم) می‌نامند، وزیدن گرفته بود.

خرابه‌های شهر دهلران در پی حملات صدام

این شرایط جوی به خودی خود باعث هلاکت آدمی می‌شود و مزید بر علت شده بود تا دشمن بعثی با سوءاستفاده از این شرایط طبیعی، حمله ناجوانمردانه خود را آغاز و جناح‌های مختلف به سوی شهر دهلران و رزمندگان مستقر در این محور و روستاییان جنگ‌زده ساکن بر جاده مواصلاتی دهلران، مهران تاخت و تاز کند، به گونه‌ای که استفاده از سلاح‌های شیمیایی به خصوص در آلوده کردن منابع آبی چشمه‌ها و چاه‌های آب در عقبه نیروها و بمباران‌های هوایی در شهر دهلران و موسیان و هجوم تانک‌ها و نفربرها باعث شد که لحظات اولیه این حمله منجر به اشغال جاده مهران ـ دهلران و دهلران به اندیمشک و در نتیجه به محاصره درآمدن چندین هزار نیروی رزمنده در خطوط مقدم جبهه و روستاییان در خط دوم شود.

در جریان درگیری، رزمنده‌های غیربومی از این شرایط جوی اطلاعی نداشتند، وقتی بعد از ساعت‌ها تشنگی به آب می‌رسیدند، آب می‌خوردند و بعد از لحظه‌ای به شهادت می‌رسیدند، در حالی که این بچه‌ها باید در ابتدا وارد آب می‌شدند، بدنشان آب می‌خورد و بعد آب می‌خوردند.

زنده یاد عباس عبدالی به همراه کودکان در اردوگاه آوارگان زرین‌آباد

* زنان و کودکانی که بر اثر تشنگی به شهادت رسیدند

این محاصره با حرکات فاجعه‌آمیزی چون تعقیب نیروها و گسیل آنها به سمت مناطق صعب‌العبور و بیراهه‌ها برای فراهم کردن زمینه تشنگی و خستگی دنبال می‌شد. سربازان اسلام و مردم که خانواده‌هایی متشکل از زنان و کودکان بی‌گناه بودند در اثر تشنگی به شهادت می‌رسیدند. برخی از رزمندگان اسلام که از اهالی بومی منطقه نبودند به خاطر عدم آشنایی به راه‌ها و ورود به دره‌ها و تنگه‌ها و نقاط رملی باعث تحلیل آنها و سردرگمی در بیابان‌ها می‌شد و ارتش تا دندان مسلح بعث با تانک و نفربرها مردم و نیروها را تعقیب می‌کردند و آنان را در لحظات خستگی، زیر شنی تانک‌ها قرار می‌دادند و یا آنها را شهید و به اسارت می‌گرفتند.

البته مردم و رزمنده‌ها در ارتفاعات، هم از بمباران هوایی در امان بودند و هم از تانک و نفربرهای عراق؛ ناگفته نماند که نفربرهای عراق گاهی تا قسمتی از پایه‌های کوه مردم را تعقیب کردند، اما رزمنده‌ها و مردم محلی جلوی آنها را گرفتند.

دشمن به قدری بر منطقه تسلط داشت که از داخل هلی‌کوپترها با تفنگ‌های خود رزمندگان را از پای درمی‌آورد و هم کار شناسایی را انجام می‌داد. نیروهای رزمنده به دلیل شرایط بسیار نامساعد آب و هوایی و حجم آتش دشمن و عدم تدارکات‌رسانی مناسب، با دست‌های خالی مقاومت می‌کردند؛ تشنگی زیاد هم آنها را وادار می‌مرد تا به دنبال مناطق آبی و چشمه‌های آب باشند که در این مناطق بسیار اندک بود و تعداد کمی برکه‌های آب نیز به مواد شیمیایی آلوده شده بود.

گوشه‌ای از بمباران هوایی رژیم بعث عراق در شهر دهلران از زاویه استادیوم ورزشی دهلران

* رزمنده‌هایی که به دنبال سراب می‌رفتند

در منطقه رملی فکه درختچه‌هایی سبزه مانند وجود دارد که در محل آنها را (گز) می‌نامند و از فاصله بسیار زیاد به منزله سراب و یا باغچه‌هایی که نشان از آب بدهد، پیدا هستند، در حالی که این درختچه‌های خود رو، در میان رمل‌ها رشد کرده و هیچ آب و یا رطوبتی در کنار آنها وجود نداشت. بیشتر بچه‌های غیربومی با دیدن این درختچه‌ها مسیر خود را به سمت آنها انحراف داده و تا رفتن به این مکان‌ها که از نظر راهپیمایی در این رمل‌ها توان جسمی افراد به خاطر سخت بودن راهپیمایی در شن‌های روان کاهش پیدا کرده و در نتیجه موجب از بین رفتن آنها در اثر تشنگی و خستگی می‌شد.

رزمندگان بومی هر چند از نظر زیستی نسبت به رزمندگان غیربومی مقاوم‌تر بودند و به کوره‌راه‌ها آشنایی داشتند، اما اضطراب و نگرانی و دل‌مشغولی آنها و عدم اطلاع از سرنوشت خانواده‌هایشان که در روستاهای معرض مستقیم جنگ بودند، امان را از آنها بریده بود.

در مسیر عقب‌نشینی هر کس بنا به قدرت و توانایی خود باید از مهلکه نجات پیدا می‌کرد. گاهی افراد در همان نقاط اولیه جان می‌دادند و برخی راه زیادی را طی می‌کردند. برخی به غارها و دره‌ها برای یافتن اندک سایه‌ای پناه می‌آوردند و همانجا می‌ماندند.

* پیرمردی که در غار جا ماند

رزمندگان اسلام و روستاییان مرزنشین که بیشتر زنان و مردان و بچه‌های خردسال بودند باید برای خروج از محاصره دشمن ارتفاعات صعب‌العبوری را که تنها راه نجات بود، طی می‌کردند. رژیم بعثی با همکاری گروهک ضدانقلاب هر لحظه مسیرهایی را که مردم می‌توانستند از آنها عبور کنند، به اشغال درمی‌آورد یا اینکه با بمباران هوایی ناامن می‌کرد. در میان روستاییان دیدن افرادی بسیار سالخورده و حتی نابینا و معلول جسمی بسیار نگران‌کننده بود.

پیرمرد نابینا، مرحوم صفر داراب‌زاده

یکی از همین افراد، مرحوم «صفر داراب‌زاده» از اهالی روستای ما (بیشه‌‌دراز) بود که دیگر تحمل راه رفتن را نداشت و مقداری آب و غذا برایش گذاشتند و او را به امان خدا در یک غار جا گذاشتند.

* مادری که دخترش را گم کرده بود

در این حوادث، مادری بود که دختر بچه خود را در حین بمباران در یک منزلگاه جا گذاشته بود، وقتی به همراه دیگر مردم به نقطه‌ای رسید و سراغ دخترش را گرفت، مطلع شد که کسی از فرزندش خبر ندارد؛ این مادر چنان ناله می‌کرد که سایر مردم از ناله‌اش به گریه آمدند.

تشییع پیکر شهید خوب‌آیند

در این حملات خانواده‌هایی بودند که فرزندان و سرپرست‌شان شهید و یا به اسارت بعثی‌ها درآمدند؛ پیرمردی کشاورز بود که در اثر بمباران به شهادت رسیده بود و جنازه‌اش بر دوش خانواده‌اش که مسیری طولانی را پیاده طی می‌کردند، تشییع می‌شد. مادرانی که هر لحظه خبر شهادت و اسارت فرزندانشان به دست‌شان می‌رسید. بچه‌های رزمنده‌ای که به خاطر نیافتن اعضاء خانواده خود در میان کوه‌ها در دلهره و نگرانی بودند و خانم‌های حامله‌ای که زمان وضع حمل آنها رسیده بود و سقط جنین می‌شدند. این گروه به هر مکان امنی که می‌رسیدند، دشمن آنها را شناسایی می‌کرد و با بمباران و توپخانه آنها را آواره‌تر می‌کرد.

* انهدام یک اتوبوس و تریلی با بیش از 100 مسافر

من آن زمان در شرایطی بودم که با موتور به جاده می‌آمدم، جلوی ماشین‌های کمپرسی را در جاده اندیمشک ـ دهلران می‌گرفتم و کامیون و تریلی‌ها را موظف می‌کردیم که خانواده‌ها را تا فاصله‌ای حمل کنند و به عقب برگردانند. خانواده‌ها را سوار ماشین‌ها می‌کردیم.

یکی از وقایع تلخی که شاهدش بودم این بود که یک دستگاه اتوبوس که 50، 60 نفر داخل آن بود و یک تریلی که نیروها روی آن حمل می‌شدند، توسط هواپیمای عراقی بمباران شد و آتش گرفت؛ اکثر مردم و رزمنده‌ها شهید شدند و آنهایی هم که زخمی شدند را نمی‌توانستیم به عقب برگردانیم.

آثار حملات رژیم بعث عراق در شهر دهلران

* دشمن همه راه‌ها را به روی مردم بسته بود

مردم روستایی و رزمندگان تلاش می‌کردند که بعد از گذشتن از ارتفاعات، خود را به منطقه امن به نام «زرین‌آباد» که در شمالی‌ترین نقاط کوهستانی شهرستان دهلران بوده برسانند، اما قبل از رسیدن مردم، ارتش بعث این منطقه را زیر آتش خمپاره و توپخانه قرار داد، تانک و نفربرهای دشمن از یک جاده کوهستانی قصد پییشروی و اشغال منطقه زرین آباد را داشتند که با عبور از این منطقه شهر ایلام و مناطق ملک‌شاهی نیز کاملاً در معرض خطر قرار می‌گرفت.

در این حادثه مردم زیادی عزیزان و اموال خود را از دست دادند؛ با این حال مردم جنگ‌زده و رزمندگان با هدایت تعدادی از فرماندهان سپاه و ارتش به صورت خودجوش بدون تجهیزات نظامی و صرفاً با سلاح‌هایی سبک ارتفاعات «تیناب» را بر دشمن بستند و در یک رویارویی مستقیم و مقابله با دشمن و انبوهی از تانک و نفربرها مقابله کردند. عشایری که در تمامی لحظات دفاع مقدس فعال بودند، این‌بار هم نقش‌آفرینی کردند.

در این نبرد تاریخی عشایر توانستند تانک‌های دشمن را زمین‌گیر کنند. دشمن در اینجا شکست سنگینی را متحمل شد. اقدام ارتش بعثی باعث شد تا منطقه زرین‌آباد از معرض خطر دشمن امان پیدا کند. خانواده‌های بی‌گناه از محاصره خارج شوند، هر چند که سلاح‌های رزمنده‌ها سبک بود و دشمن با هلی‌کوپتر آنها را در زیر تخته‌سنگ‌های ارتفاعات تیناب با تفنگ تیربار هدف قرار می‌داد، اما لطف خدا عیان شد و بعد از به هلاکت رسیدن تعدادی زیادی از نیروهای بعث و انهدام تانک‌های آنها فرار را بر قرار ترجیح داده و با خفت و خواری پا به فرار گذاشتند و از مسیر جاده فسیل و چنگوله متواری شدند.

* پیکرهایی که قابل شناسایی نبود

بعد از یک هفته، به مناطق مختلف رفتیم تا شهدا را پیدا کنیم؛ پیکرها روی زمین افتاده بودند و به خاطر شدت گرما سیاه شده بودند. شهدای زیادی بودند، بچه‌ها به بیراهه رفته بودند، حتی در مناطق خارج از منطقه عملیات، وارد دره‌ها و کوه‌ها و غارها شده بودند.

آفتاب سوزان باعث شده بود که خیلی از پیکرها را نتوانیم شناسایی کنیم. تعدادی از پیکرهای شهدا را از طریق بالگرد و مردم عشایر و روستایی پیدا کردیم چراکه آنها مناطق و راه‌ها را بلد بودند؛ عشایر در مسیرهای مختلف به کمک بسیج و ارتش و سپاه آمدند و شروع به کاوش کردند؛ خیلی از پیکرهای رزمنده‌ها شناسایی و جمع‌آوری ‌شد منتهی برخی از رزمندها به دلیل شدت گرما، لباس نظامی را از تن درآورده بودند و مدارک و کارت هویت آنها همراهشان نبود و همین باعث شد که نتوانستیم این جمع از شهدا را شناسایی کنیم.

* اسرای 21 تیر

در این جریان جمع زیادی از مردم و رزمندهای بومی و غیربومی به اسارت بعثی‌ها درآمدند؛ اسرای این حادثه برای ما تعریف می‌کردند: «وقتی در گرما اسیر می‌شدیم، دستان ما را با سیم می‌بستند و به کابین‌هایی بردند؛ بدترین برخوردها را با اسرای ایرانی داشتند، گاهی از شدت، هول دادن به زمین می‌خوردیم؛ بعد از تحمل گرمای شدید ما را به سوله بزرگی بردند. بچه‌ها زخمی بودند. چند روزی بود که آب نخورده بودیم، گرسنگی و تشنگی و گرمای هوا سختی این اسارت را دو چندان می‌کرد. از یک طرف هم شکنجه عراقی‌ها ما را از پا درمی‌آورد».

* باز هم پیروزی با مردم ایران بود

حادثه 21 تیرماه 1367 به مدت 4 روز و با شکست خفت‌بار دشمن و رشادت نیروهای مردمی و رزمندگان اسلام در روز 25 تیرماه به پایان رسید، هر چند که از این روز به عنوان تراژدی یاد می‌شود، اما مقاومت مردم و تحمل تمام سختی‌ها و کاستی‌ها با هدف حفظ نظام اسلامی ستودنی است.

مردمی و رزمندگانی که در آن شرایط تنها خواسته‌شان سلامتی امام خمینی(ره) و حفظ اسلام و انقلاب بود و این همه مشکلات را در عین تلخ بودن با جان و دل می‌خریدند و از اینکه دشمن را از سرزمین اسلامی به عقب رانده بودند، مسرور و مفتخر بودند.

 نظر دهید »

چرا ایران بعد از فتح خرمشهر وارد عملیات برون‌مرزی شد

22 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

محسن رضایی می‌گوید: همزمان با طرح‌ریزی عملیات بیت‌المقدس، خدمت امام رسیدیم و گفتیم: «به منظور تأمین کامل امنیت کشور و دفع متجاوز باید علاوه بر آزادسازی مناطق و شهرهای اشغالی، به خاک عراق نیز وارد شویم».
بیستمین جلد از مجموعه کتاب‌های «روز شمار جنگ ایران و عراق» با عنوان «عبور از مرز»، به حوادث یکم تیر تا 31 مرداد سال 1361 به خصوص ماجرای تعقیب متجاوز در عملیات «رمضان» پرداخته است.

علیرضا لطف‌الله زادگان، راوی جنگ و نویسنده این کتاب بریده مطبوعات، اخبار خبرگزاری‌ها و گزارش‌ها و اسناد دست اول راویان جنگ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع‌مقدس را دست‌مایه تدوین «عبور از مرز» قرار داده و وقایع هر روز از تیر و مرداد سال 1361 را همچون پازل در کنار هم چیده و در اختیار مخاطب قرار داده است.

مقدمه مفصلی بر این کتاب نوشته شده که در آن، دلایل اتخاذ سیاست تعقیب متجاوز و طرح‌ریزی عملیات «رمضان» دیده می‌شود. صفحه 18 کتاب «عبور از مرز»، این‌گونه آغاز می‌شود:

پرسش‌هایی که درباره عبور نیروهای ایران از مرز و ورود به خاک عراق مطرح است، چگونگی نقش امام‌خمینی (ره) در این تصمیم‌گیری استراتژیک است. هر چند منابع دست اول در این‌ باره اندک است، ولی در اظهارات آقای محسن رضایی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیست‌ویکم تیر ماه 1361 درباره دلایل تصمیم مسئولان کشور برای ورود به خاک عراق، پاسخ این پرسش تا حدودی آمده است. در آن مصاحبه، فرمانده سپاه درباره سیاست نظامی ایران پس از عقب‌نشینی نیروهای عراقی از خاک ایران گفت: «اصول کلی استراتژیک نظامی ایران از ابتدای تجاوز عراق به ایران، بر این اساس استوار بود که ما باید ابتدا نیروهای دشمن را منهدم نموده، تمام سرزمین‌های اشغالی را آزاد سازیم و پس از آن با تداوم عملیات‌های تهاجمی، با دست‌یابی به برتری نظامی، در موقعیت دفاعی قابل قبولی قرار بگیریم تا بتوانیم ضمن دفاع از سرزمین خود، با استفاده از برتری توان نظامی خود، رژیم متجاوز را تنبیه کنیم… بر اساس قسمت اول این استراتژی، ما با انجام عملیات‌های متعدد با سرعت و موفقیت به هدف اول خود یعنی آزادسازی سرزمین‌های اشغالی دست یافته‌ایم، ولی با توجه به این‌که هنوز قسمت‌هایی از خاک ایران در اشغال عراق بوده و شهرها و روستاهای مرزی ما زیر آتش توپخانه آنان قرار دارد، بنابراین امنیت کشور ما به طور کامل تأمین نیست و عملاً جنگ ما تمام نشده و استراتژی نظامی ایران همچنان بر اساس همان استراتژی اولیه تداوم خواهد داشت.

حدود دو، سه ماه پیش [حدود اردیبهشت سال 1361] همزمان با طرح‌ریزی برای عملیات بیت‌المقدس، خدمت امام رسیدیم و گفتیم: «به منظور تأمین کامل امنیت کشور و دفع متجاوز باید علاوه بر آزادسازی مناطق و شهرهای اشغالی، به خاک عراق نیز وارد شویم و دشمن را تحت فشار قرار دهیم».

امام فرمودند: «نه، چه لزومی دارد؟». ولی وقتی ما دلایل خود را به امام ارائه دادیم و گفتیم: «اگر ما بخواهیم از کشور دفاع بکنیم باید در جایی پدافند و دفاع کنیم که نیروهای ما هر روز نگران و مضطرب از حمله دشمن نباشند»، امام فرمودند: «اگر مطلب این‌طوری هست، خُب، این یک حرف درستی است و ما برای دفاع باید تا آن‌جایی که اطمینان هست، پیش برویم… اما نگرانی من این است که نکند شما در جایی بروید که به دفاع و پدافند ربطی نداشته باشد».

اما اخیراً با عقب‌نشینی عراق و توطئه جدید صدام، امام مصرّ شدند به این‌که «قبل از این‌که آمریکا و صدام، دست و پایشان را جمع و جور کنند، شما باید حرف نهایی خودتان را در منطقه و دنیا بزنید».

زمینه‌های سیاسی و نظامی تأثیرگذار بر شکل‌گیری عملیات رمضان تا اجرای این نیز پنج مرحله‌ای، با استخراج و تدوین گزارش‌ها و اخبار رسانه‌های داخلی و خارجی و همچنین گزارش‌های راویان جنگ، در متن کتاب بیستم «روز شمار جنگ ایران و عراق» به تحریر کشیده شده‌اند.

روزشمار سه‌شنبه، بیست‌ودوم تیر ماه 1361؛ یعنی روز آغاز عملیات رمضان، از زبان «آقای موحدی‌فر» یکی از راویان جنگ، این‌گونه روایت شده است: «امروز عملیات رمضان در ساعت 21:30 آغاز شد و یگان‌های قرارگاه قدس، فجر و فتح به ترتیب از شمال به جنوب، به سمت دشمن پیشروی کردند. تا آخرین ساعات امروز (ساعت 24) وضعیت کلی عملیات بدین شرح است: قرارگاه قدس تنها در یک محور پیشروی کرده و خط دشمن را شکسته، اما هنوز موفق به تصرف اهداف خود نشده‌اند… قرارگاه فجر نیز در یک محور توانسته با چهار کیلومتر پیشروی، مواضع اولیه دشمن را پشت‌سر بگذارد اما در محورهای دیگر به دلیل ناهماهنگی و برخورد به میدان‌های مین و فشار دشمن، پیشروی عمده‌ای را انجام نداده است… فتح دو نیز به منظور سرعت دادن به کار و غافل‌گیر کردن دشمن، تنها از یک معبر استفاده کرده و سریعاً با شکستن خط نیروهای دشمن، دژ آن‌‌ها را به تصرف درآورده و تا آخرین دقایق امروز (ساعت 24) به سرعت در حال پیشروی به سمت نوک کانال ماهی است».

در میان صفحات کتاب «عبور از مرز»، گزارش‌های خبری جالبی از تأثیر عملیات رمضان بر اقتصاد سایر کشورهای جهان به چشم می‌خورد که در یکی از آن‌ها آمده است: «انتشار گزارش‌هایی مبنی بر آشفتگی وضعیت داخلی عراق بر اثر عملیات رمضان، سقوط ارزش سهام شرکت‌های غربی طرف قرارداد با عراق و توقف وام اعطایی ژاپن به عراق را در پی آورده است». خبرگزاری ژرپنی کیودو درباره سقوط قیمت ارزش سهام اعلام کرد: «قیمت سهام شرکت‌های اروپایی و آمریکایی طرف قرارداد با دولت عراق، در پی ورود نیروهای ایرانی به داخل خاک عراق در بازارهای بورس جهان به شدت سقوط کرد. تعداد کثیری از شرکت‌های انگلیسی طرف قرارداد دولت عراق نیز پس از عملیات اخیر ایران در خاک عراق، با مراجعه به مرکز تضمین و بیمه صادرات انگلیس، نگرانی خود را از وضعیت جدید به وجود آمده در عراق، اعلام کرده و خواهان تضمین و بیمه قراردادهایشان با عراق شده‌اند».

 نظر دهید »

ارتفاعاتی که بدون درگیری فتح شد

22 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

پس از یک ساعت تلاش چندین مین و تله‌ انفجاری را خنثی کردیم و فرمانده از این که توانسته بودیم بدون درگیری ارتفاع مزبور را تصرف کنیم، خیلی خوشحال بود.
رژیم بعثی عراق جنگ نابرابری را علیه ما شروع کرد که علاوه بر تجهیزات پیشرفته نظامی، وسیع بودن و اقلیم متفاوت عملیاتی از ویژگی های آن است. آنچه می خوانید بیان یکی از آنهاست.

***

به سرعت نزد انباردار یگان رفتم و وسایلم را تحویل گرفتم. امکانات خودرویی یگان به اندازه‌ کافی بود و هر دسته‌ای یک خودروی آیفا در اختیار داشت. سرانجام ساعت حرکت فرا رسید. با بقیه بچه‌ها سوار خودروها شدیم و پس از عبور از زیر قرآن، به مقصد «سیا حومه» حرکت کردیم.

طبق دستور فرماندهی، تامین جاده تا ساعت یازده شب برقرار بود. نیم ساعت بعد به آخرین پایگاه خودی رسیدیم. عملیات می‌بایست از این محل آغاز می‌شد. تعدادی از بچه‌ها برای شناسایی منطقه رفته بودند.

بقیه بچه‌ها هم با یکدیگر وداع می‌کردند و برای اجرای عملیات آماده می‌شدند. گروهی از بچه‌ها نیز وصیت‌نامه می‌نوشتند و عده‌ای هم سرگرم دعا و نیایش بودند. من هم در گوشه خلوتی به آینده‌ خودم می‌اندیشیدم. زیرا چند روز پیش با خانواده‌ام درباره ازدواج خودم صحبت کرده بودم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که در مرخصی بعدی مراسم عقد کنان را بر پا کنیم.

پس از هماهنگی از سنگر بیرون آمدیم و همراه بچه‌های دیگر، به سرعت، در ستون‌های منظم به صف ایستادیم. دقایقی بعد با دستور فرمانده، به سوی اولین هدف به حرکت در آمدیم.

می‌بایست از مسیر ناهموار و سنگلاخی می‌گذشتیم. شیب تند و پرتگاه‌های مخوف مسیر، پیش روی ما را با مشکل مواجه می‌کرد. خستگی کم‌کم بر بچه‌ها مستولی می‌شد. افراد گروهان سوم نیز با فاصله کمی در سمت راست ما حرکت می‌کردند. هر یک از یگان‌ها مسئولیت جداگانه‌ای داشتند. سرانجام پس از 8 ساعت راهپیمایی، در ساعت 7.5 صبح به ارتفاع بریت یک رسیدیم و بدون هیچ گونه درگیری، آن را به تصرف خود در آوردیم، اما افراد گروهان سوم در همان ساعات اولیه‌ صبح، هنگام عبور از رودخانه‌، با نیروهای بعثی درگیر شده و نتوانستند خود را به موقع به هدف مورد نظر برسانند. هوا کاملا روشن شده بود. با دوربین جناح سمت راست را زیر نظر گرفتیم. تعدادی از عناصر ضد انقلاب با استفاده از چندین دستگاه موتور سیکلت با آر.پی.جی به سمت گروهان سوم می‌رفتند. طولی نکشید که درگیری شدیدی بین آن‌ها آغاز شد. با دسته‌ دوم گروهان سوم تماس گرفتم و از دوستم ابراهیم رزمی درباره‌ وضعیت بچه‌ها سؤال کردم. ابراهیم هم در جواب گفت: «نیروهای بعثی سرسختانه مقاومت می‌کنند به این علت ما هم مجبور شدیم که روی ارتفاعات روستای آلون مستقر شویم تا به هنگام شب با استفاده از تاریکی هوا، یک بار دیگر به مواضع دشمن حمله کنیم .مرتبا با گردان در تماس بودیم و اوضاع منطقه را به فرمانده گردان گزارش می‌دادیم.»

پس از این که مواضع خود را روی ارتفاع بریت مستحکم نمودیم به بازرسی منطقه پرداختیم. هنگام گشت متوجه ارتفاع کوچکی شدم که می‌بایست آن را نیز تصرف می‌کردیم. ارتفاع وضعیت خاصی داشت و ما تنها قسمت گرده ماهی آن را تصرف کرده بودیم.

به سرعت موضوع را به اطلاع فرمانده گروهان رساندم. فرمانده نیز نقشه‌ عملیاتی را روی زمین پهن کرد و با دقت آن را بررسی کرد. پس از بررسی متوجه شدیم که هنوز ارتفاع بریت دو را فتح نکرده‌ایم، در صورتی که به گردان گزارش داده بودیم که هدف‌های محوله کاملا تصرف شده‌اند.

فرمانده پس از اندکی تامل گفت: «ابراهیمی آبروی یگان در خطر است. شما باید همراه دسته ستوان برومند، خودتان را برای تصرف این ارتفاع آماده کنید.» بلافاصله بچه‌ها را در جریان امر قرار دادم و به آن‌ها گفتم که باید هر طور شده قبل از تاریک شدن هوا، ارتفاع مذکور را فتح کنیم.

بچه‌ها به سرعت آماده حرکت شدند و دقایقی بعد به همراه دسته‌ ستوان برومند به سمت ارتفاع بریت دو به راه افتادیم. هنوز فاصله زیادی را طی نکرده بودیم که یکی از بچه‌های دسته، ستون را نگه داشت و خودش را به من رساند و گفت: «سر گروهبان، منطقه کاملا مین گذاری شده است»، ارتفاع به شکلی بود که می‌بایست از قسمت باریک یال آن که مین‌گذاری شده بود عبور می‌کردیم بقیه‌ قسمت‌ها هم بصورت پرتگاه بود و امکان عبوراز آن قسمت‌ها وجود نداشت. لذا با چند نفر از بچه‌ها جلو رفتیم و شروع به پاکسازی مسیر کردیم. پس از یک ساعت تلاش چندین مین و تله‌ انفجاری را خنثی نمودیم و بدون هیچ گونه درگیری ارتفاع بریت دو را نیز به تصرف خود در آوردیم.

هوا رفته رفته رو به تاریکی می‌رفت ولی هنوز از تیم تدارکات خبری نبود. گروهان مجددا عملیات خود را آغاز کرده بود، نیروهای بعثی نیز به تدریج از مواضع خود عقب‌نشینی می‌کردند.

همه‌ بچه‌ها خسته و گرسنه بودند. مسیر حرکت ما به شکلی بود که اگر شبانه از آن می‌گذشتیم تلفات زیادی را متحمل می‌شدیم. پس از اطمینان از موفقیت حاصله، با فرماندهان گروهان تماس گرفتیم و او را در جریان تصرف ارتفاع قرار دادیم.

فرمانده از این که توانسته بودیم بدون درگیری ارتفاع مزبور را تصرف کنیم خیلی خوشحال بود. روز بعد پس از پخش مارش نظامی از رادیو، گوینده خبر، پیروزی دلاور مردان نیروی زمینی ارتش را در عملیات والفجر 4 و پاکسازی محور بانه به مریوان، ارتفاعات بریت یک، بریت دو و آزادی روستاهای آلون، پروژه، گرویس و … را اعلام کرد. بچه‌ها از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختند و این پیروزی ارزشمند را به یکدیگر تبریک گفتند.

راوی: ستوان سوم مهندس محمد ابراهیمی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 338
  • 339
  • 340
  • ...
  • 341
  • ...
  • 342
  • 343
  • 344
  • ...
  • 345
  • ...
  • 346
  • 347
  • 348
  • ...
  • 1182
 << < شهریور 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 1525
  • دیروز: 548
  • 7 روز قبل: 1607
  • 1 ماه قبل: 5281
  • کل بازدیدها: 259535

مطالب با رتبه بالا

  • لحضه از ازدواج شهید سید علی حسینی (5.00)
  • وصیت نامه شهید حسین دهقان موری آبادی (5.00)
  • وصیت نامه شیرین يك شهید به چهار فرزندش (5.00)
  • هفته شهادت برشما مبارک (5.00)
  • وصیت نامه شهید درویشعلی شکارچی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس