شهادت نتیجه دل بریدن عاطفه های مادری است
به نام خدا
دلتنگی شاید اولین وبزرگترین بهانه ای باشد که مادران شهدا را در یک روز گرم تابستان به قطعات شهدای بهشت زهرا (س) بکشاند.دلتنگی هایی که عمر بسیارشان به بیش از 30 سال می رسد .این دیدارها تجدید خاطراتی است بین مادران وفرزندان، که اکثرا عصرهای پنجشنبه تازه می شود…این مادران معرفان واقعی شهیدان وراویان عینی وموفق رفتار وکردار آنانند.اگر شهیدی به خدا رسیده است ،مادری داشته است که روزی ازعاطفه مادریش دل کنده وجگرگوشه اش را به خدا سپرده است…
..عصر پنجشنبه ای از روزهای خوب خدا را در قطعه 26 بهشت زهرا(س) هستیم.مادری با اشتیاق هر چه تمام مشغول گردگیری جعبه شیشه ای بالای مزار فرزندش است .گلهای مصنوعی وقرآنی را که در یک پارچه سبز پیچیده شده است راروی سنگ قبر فرزندش گذاشته وبا احساسی وصف ناشدنی در حال تمیز کردن یادگاری های اوست…او با جملاتی که هر چند وقت یکبار قربان صدقه پسرش می رود ما را نیز مهمان لحظات دلتنگی وتنهایی اش می کند.او سمیه خان حاجی مادر شهید علی نظری است.لحظاتی را در کنارش می نشینیم تا شاید دمی را شریک لحظه های بدون پسرش باشیم .
از او که می پرسیم ،از پسرش می گوید واز اینکه در محله نظام آباد ودرسال 43 به دنیا آمده است.18 ساله بود که برای اولین بار عزم جبهه کرد ودر عملیات مسلم ابن عقیل در سومار شرکت جست واتفاقا خداوند او را در همین عملیات به سوی خود فرا خواند و مهر شهادت بر شناسنامه اش خورد.از او که درباره خصوصیات علی جویا می شویم ،اورا پسری بسیار با محبت ومهربان معرفی می کند.می گوید که پسرم از همان دوران کودکی بسیار به حلال وحرام حساس بود وبا دیگر فرزندانش تفاوت داشت.
از او می پرسیم که آیا علی هنگام رفتن به جبهه برای او ودیگران توصیه ای داشته است یا نه؟!در حالی که آز یاداوری آن لحظه ها وآن روزهای تکرار نشدنی می توان حسرتی جانکاه را در چشمانش به نظاره نشست ،برایمان می گویدکه هیچ گاه توصیه فرزندش را فراموش نخواهد کرد.او مادر را به گذشت در برابر خطاهای دیگران فرا خوانده بود واز او خواسته بود که هر حرف خطایی را که از دیگران شنید گذشت داشته باشد وناراحت نشود.مادر می گوید که این توصیه او همیشه در ذهنش ماندگار شده است ودر هنگامه های سخت گویی او روبروی مادر نشسته وهمان حرف را تکرار می کند…
با نگاهی که برایمان معنایی جز مهر ومحبت مادری تفسیری ندارد به سنگ قبر فرزندش چشم می دوزد و می گوید"علی خیلی خوب وبا خدا بود یک روز هر چی دنبالش گشتم پیداش نکردم.بعد از مدتی دیدم تو یکی از اتاقها نشسته ودستهاش رو بلند کرده وداره دعا می کنه .من درو بستم وگفتم بزار تو حال خودش باشه…پدرش همیشه به او می گفت که درست رو تمام کن وبعد برو جبهه ولی او می گفت نه الان لازمه که من برم جبهه.دعا می کرد که ما راضی باشیم…
ا
از نحوه ولحظه شهادتش که می پرسیم،آهی به ژرفای یک عمر دلتنگی می گشد ومی گوید:"پسرم آرپی جی زن بودو قد بلندی داشت وقتی که می خواست بلند بشه وارپی جی بزنه یه گلوله می یاد و می خوره به قلبش .دوستانش اونو روی برانکارد می خوابونن وبهش دلداری می دن که حتما به زودی به عقب منتقل می شه وحالش خوب می شه .ولی اون در حالی که لبخند می زنه می گه نه اقا امام حسین داره می یاد وزیر لب ایت الکرسی می خونه ودر حالی که لبخند می زده شهید می شه.موقعی که خبر شهادتشو بهم دادن ،فقط سجده کردم.گفتم خدایا شکرت .من همیشه دعا کردم اسیر یا گمنام نشه ولی شهید بشه چون اگه اسیر می شد ،معلوم نبود که صدام چه بلایی سرش بیاره .دخترم زهرا که پیکرش رو دیده بود بهم گفت مامان ،علی در حال لبخند شهید شده.هنوز هم لبخند به لب داشت واین منو آروم کرد…”
دوست داشتیم بدانیم که علی در وصیت نامه اش برای مادر وعلی الخصوص برای ما به جا مانده گان چه توصیه ای داشته است.مادر با رویی گشاده برایمان تعریف می کند که وصیت نامه اش را همیشه با خود دارد وهر سال در سالروز شهادت فرزندش قرائت می شود.علی در وصیت نامه اش خاطر نشان کرده است که :"مامان نباید هنگام شهادت من گریه کنی تا دشمن شاد شود.باید که یاد حضرت زینب باشی که چه سختی هایی را در این راه تحمل کرده وراضی به رضای خدا باشی تا اجرت در نزد خدا ضایع نشود.دنیا مجال زودگذری است .به فکر آن نباشیم بلکه به فکر امور معنوی وآخرت خود باشیم…”
از مادر علی پرسیدیم که ایا تا کنون خوابی از فرزندش دیده است که در جواب می گوید :یک بار به خواب خواهرش آمده وخواهرش از او خواسته است که اورا هم با خودش ببرد ولی علی به او تذکر داده است که او نمی تواند با او برود .چون آنچه که او انجام داده و خوانده است را فاطمه انجام نداده است وسپس به همراه چند نفر که منتظر او بوده اند از فاطمه خداحافظی کرده وگفته است که وقت آن است که دیگر من برگردم…”
بعد از حدود نیم ساعت درد ودلی که با مادر شهید علی نظری داشتیم رویش را به نشان قدر دانی از آن همه فداکاری وتحمل سختی ها ودلتنگی ها بوسیدیم واز او جدا شدیم وهمچنان در فکر اینگه اگر نبودند مادران صبوری چون مادر علی که از جگرگوشه هایشان دل بکنند وفرزندانشان را خود با دستان خود به میدان جنگ ونبرد با دشمن بفرستند ،حال ما کجا بودیم وآیا نامی از ایران اسلامیمان بود یا نه؟!…