فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

حضرت زینب در اردوگاه تکریت ؛ محرم در اردوگاه اسرای عراق

29 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

سال 68 بود، اون سال محرم افتاده بود داخل مرداد ماه و ما واقعا طعم تشنگی رو توی عراق می چشیدیم، برنامه عزاداری مخفی برای خودمون چیده بودیم ، یه حاج آقایی داشتیم به ما گفته بود هرکی قصد آزادشدن داره همین محرم از ارباب بی کفن بگیره، از اسیر کربلا بگیره…

داخل تاکسی نشسته بودم و به سمت دانشگاه می رفتم ؛ رادیو روشن بود و هرکی زنگ میزد یه چیزی در خصوص محرم می گفت، یکی شعر یکی خاطره یکی از عزاداری پابرهنه یکی از گم شدن کفش، یکی زنگ زد و خودش رو عسگری معرفی کرد، شعری خوند که یادم نیست، نفر بعد زنگ زد مجری گفت کافه رادیو بفرما، کسی جواب نداد دوباره تکرار کرد کافه رادیو بفرما، این بار یه آقایی جواب داد ولی متوجه نشدم خودش رو چی معرفی کرد آخه همین لحظه تاکسی ترمزی زد و باز و بسته شدن صدای در و کم کردن صدای رادیو همه وسیله شد ولی یه لحظه بعد که سر و صدا آروم شد،شنیدم « آزاده ام از بجنورد…»

ذهنم رفت سمت بچه های تکریت، آزاده های جنگ ، اولش فکر کردم می خواد شعر بخونه ولی بعد دیدم نه داره خاطره تعریف میکنه

اون سال بیشتر از همیشه درد زینب (س) رو می فهمیدم آخه هم بیشتر همراهای ما شهید شده بودن و هم درد اسارت….

« سال 68 بود، اون سال محرم افتاده بود داخل مرداد ماه و ما واقعا طعم تشنگی رو توی عراق می چشیدیم، برنامه عزاداری مخفی برای خودمون چیده بودیم ، یه حاج آقایی داشتیم به ما گفته بود هرکی قصد آزادشدن داره همین محرم از ارباب بی کفن بگیره، از اسیر کربلا بگیره…»
محرم در اردوگاه اسرای عراق

دیگه رسیده بودم سرکوچه دانشگاه نه می تونستم بمونم و نه برم ، به آرامی پیاده شدم ولی دلم داخل ماشین بود، یکهو فکری زد به سرم هنگام پیاده شدن دفترم رو سر دادم کف ماشین و بعد از اونکه مابقی پول رو گرفتم، چند لحظه ای مکث کردم تا خاطره تموم بشه و بعد دفترم رو برداشتم.

اون سال بیشتر از همیشه درد زینب (س) رو می فهمیدم آخه هم بیشتر همراهای ما شهید شده بودن و هم درد اسارت….

لحظه ای سکوت و یا به تعبیری قطره ای اشک و بعد ادامه داد« بالاخره ما آزادشدیم ، درست همان سال »

نویسنده: هادی لاغری فیروزجائی

 نظر دهید »

طوفان شن نشانی از شهدا بود ؛ روایت تفحص

29 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

در منطقه عملیات والفجر مقدماتی، شهیدی پیدا نکردیم؛ با دست‌های خالی از منطقه می‌رفتیم که با طوفان شن سنگینی مواجه شدیم، نیم ساعت همانجا ایستادیم بعد از آرام شدن طوفان، پیکر شهیدی را دیدم که از زیر شن‌ها بیرون آمده بود.

«شمشیری» از اهالی خوزستان و جانبازان قطع دوپای تفحص است؛ وی خاطرات بسیاری از نحوه کشف پیکرهای مطهر شهدا در مناطق عملیاتی در دل دارد که به یکی از معجزات در کشف پیکر شهدای منطقه عملیاتی «والفجر مقدماتی» در قتلگاه فکه اشاره می‌کند.

29 اسفند 1370 و اوایل فروردین 1371 در قتلگاه منطقه عملیاتی «والفجر مقدماتی» با همکاری جمعی از فرماندهان اطلاعات عملیات قرارگاه سپاه 11 قدر قدیم ـ سپاه 27 محمد‌رسول‌الله (ص) و سیدالشهدا(ع) فعلی ـ جمعی از فرمانده گردان‌ها و رزمندگانی که در آن عملیات به اسارت درآمده بودند، عملیات جستجو را آغاز کردیم.

عملیات تفحص 2 ـ 3 روز طول کشید؛ پیکرهای تعداد زیادی از شهدای عملیات «والفجر مقدماتی» که مربوط به لشکر 27 و عاشورا بودند، تفحص شدند و پیکرها را به عقب منتقل کردیم.

چند ماه بعد گروهی از قرارگاه کربلای نیروی زمینی سپاه که گردان یکم انصار بودند، برای جستجو به این منطقه آمدند و دنبال پیکرهای شهدای مفقودالاثرشان می‌گشتند. زمانی که وارد محور شدیم نزدیک به چند ساعت داخل رمل‌ها گشتیم.

منطقه وسیعی بود اما با دست‌های خالی از این منطقه برمی‌گشتیم که ناگهان به طوفان شن خیلی سنگینی برخورد کردیم و مجبور شدیم به خاطر اینکه بچه‌ها روی مین نروند در آن منطقه توقف کنیم. طوفان شن حدود نیم ساعت به طول انجامید؛ بعد از آن از زیر خاک‌ها بیرون آمدیم و خودمان را تکان دادیم و از شدت طوفان، حتی چهره‌هایمان خاکی بود. وقتی می‌خواستیم حرکت کنیم دیدیم…

منطقه وسیعی بود اما با دست‌های خالی از این منطقه برمی‌گشتیم که ناگهان به طوفان شن خیلی سنگینی برخورد کردیم و مجبور شدیم به خاطر اینکه بچه‌ها روی مین نروند در آن منطقه توقف کنیم. طوفان شن حدود نیم ساعت به طول انجامید؛ بعد از آن از زیر خاک‌ها بیرون آمدیم و خودمان را تکان دادیم و از شدت طوفان، حتی چهره‌هایمان خاکی بود.

وقتی می‌خواستیم حرکت کنیم دیدیم در فاصله چند متری ما بر اثر طوفان شن، پیکر شهیدی از زیر خاک بیرون زده؛ خیلی خوشحال شدیم به اتفاق دوستان، عملیات جستجو را آغاز کردیم که پیکرهای 8 شهید دیگر نیز کشف شد که همگی در عملیات «والفجر مقدماتی» به شهادت رسیده بودند.

 نظر دهید »

اولین محرم در جبهه ها

29 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

در سال 1359 در سوسنگرد بودیم. آنجا تقریبا خط مقدم محسوب می شد و رزمندگان تصمیم گرفته بودند برای مقابله با عراقیها به صورت گروه گروه در یكی از خانه‌های شهر مستقر شوند. این گروه‌ها زیر نظر سپاه اداره می شدند و نام آنها گردان شهید «علم الهدی» بود

در سال 1359 در سوسنگرد بودیم. آنجا تقریبا خط مقدم محسوب می شد و رزمندگان تصمیم گرفته بودند برای مقابله با عراقیها به صورت گروه گروه در یكی از خانه‌های شهر مستقر شوند. این گروه‌ها زیر نظر سپاه اداره می شدند و نام آنها گردان شهید «علم الهدی» بود.

نیروهای دشمن تا منتهی الیه شهر سوسنگر پیشروی كرده بود. بچه‌ها برای اینكه بتوانند در مقابل آنها یك سپر دفاعی ایجاد كنند مجبور بودند تا از رودخانه‌ای كه در وسط شهر سوسنگرد قرار داشت با «بلم»( نوعی قایق) عبور كنند و كانال‌هایی را حفر كنند. رزمندگان هر 24 ساعت،‌ 24 ساعت جایشان را به گروه دیگر می دادند.

رزمندگان از هر فرصتی برای انجام كارهای معنوی به ویژه عزاداری استفاده می كردند، مثلا در زیر آتش وحشتناك دشمن، مراسم سوگواری برگزار می كردند. جمعیتی كه مراسم عزاداری امام حسین (ع) را در آنجا برپا كردند كمتر 100 نفر می شد.

مسجد جامع شهر سوسنگرد نقش محوری و مؤثری در ساماندهی رزمندگان داشت و می توانست آنها را در یك مكان مشخص گردهم بیارود.

غیر از ایام محرم و صفر نیز، بچه‌های رزمنده از هر فرصتی برای مناجات و عزاداری استفاده می‌کردند، مگر در ایام جشن که برنامه‌ها تفاوت داشت. شب‌های چهارشنبه در دعای توسل، شب‌های جمعه در دعای کمیل و در طول هفته به هر بهانه که می‌شد ذکر مصیبت اباعبدالله و ائمه برقرار بود. برنامه قرائت سوره واقعه هر شب ساعت نه شب به صورت جمعی گذاشته می‌شد و بعضی از گردان‌ها از بلندگو پخش می‌کردند. هنوز هم در دوکوهه این کار انجام می‌شود و ساعت نه شب از بلندگو سوره واقعه پخش می‌کنند. این‌طور هم نبود که فقط برنامه‌های عمومی برگزار شود. شب‌ها در چادرها هم برنامه‌هایی به ذوق و سلیقه رزمنده‌ها برقرار بود و اگر مداحی بینشان بود کار به عزاداری و سینه‌زنی هم می‌کشید.

اوایل انقلاب اشعار سینه‌زنی‌ها و زنجیرزنی‌ها هنوز محتوای طاغوتی داشت و خیلی منطبق با حقیقت امام حسین نبود. خیلی حرمت ائمه در نظر گرفته نمی‌شد و گاهی محتوای غلط هم داشت و به توهین هم می‌کشید. جبهه تاثیر زیادی در خالص شدن محتوای شعرها داشت

دهه اول محرم در عین این‌که عزاداری جبهه جذاب بود، اکثر بچه‌های تهران سعی می‌کردند خود را به عزاداری‌های تهران برسانند. مخصوصا تاسوعا و عاشورا علاقه رزمنده‌ها برای شرکت در دسته‌های عزاداری تهران خیلی بیشتر بود. اما برنامه‌های جبهه هم طبق روال انجام می‌شد. شب اول محرم شروع به سیاهی زدن می‌کردند. اگر در چادرها بودند، چادر را به سلیقه خودشان سیاهی می‌زدند و اگر مثلا در دوکوهه داخل ساختمان استقرار داشتند آنجا را سیاه‌پوش می‌کردند. اگر گردان برنامه خاصی مثل مانور و راهپیمایی نداشت، عزاداری برقرار بود. بعد از نماز اول سخنرانی بود و بعد عزاداری که عزاداری هم طول می‌کشید. البته گردان‌ها در عزاداری متفاوت بودند. بعضی از آنها در عزاداری زیاده‌روی می‌کردند و کارشان چند ساعت طول می‌کشید. حتی بعضی از گردان‌ها بعد از عزاداری‌های جمعی در بیابان‌های اطراف قرار می‌گذاشتند و باز هم به سینه‌زنی می‌پرداختند. البته این‌گونه عزاداری‌ها معمول نبود و اغلب بعد از ساعت خاموشی که ترددهای اردوگاه محدود می‌شد برنامه‌ عزاداری جمعی نبود. علاوه بر این معمولا آخر شب برنامه‌های رزم دسته‌ای، گروهانی یا گردانی بود و رزمنده‌ها باید زود می‌خوابیدند تا به موقع بیدار شوند و توان مانور داشته باشند.
اولین محرم در جبهه ها

روزهای تاسوعا و عاشورا، اربعین و 28صفر مانند جاهای دیگر دسته‌های عزاداری گردان‌ها به راه می‌افتاد. اگر در دوکوهه بودند همه به حسینیه شهید همت می‌آمدند و عزاداری می‌کردند، اگر در کرخه بود گردان‌ها در دسته‌های عزاداری که علم و کتل و پرچم داشتند، از محل استقرار خود به محل وسیعی که صبحگاه‌های مشترک گردان‌ها برگزار می‌شد، می‌آمدند.

عزاداری و سینه‌زنی و بعد هم غذایی که بین رزمنده‌ها پخش می‌شد. اگر نمی‌شد به صورت متمرکز کل لشکر را غذای نذری بدهند، خود رزمنده‌ها برنامه نذری دادن راه می‌انداختند. گوسفند می‌گرفتند، قربانی می‌کردند، دیگ راه می‌انداختند و آب‌گوشت می‌دادند.

در برنامه‌های خاص مداح‌های مشهور مثل حاج منصور ارضی، حاج محمد طاهری یا حاج محسن طاهری می‌آمدند و در حسینیه دوکوهه یا محل تجمع رزمنده‌ها در اردوگاه‌ها برنامه برگزار می‌کردند. معمولا روحانی معروف در این ایام برای سخنرانی نمی‌آمد و خود روحانی‌های گردان‌ها برای رزمنده‌ها صحبت‌ می‌کردند.

در هر صورت همان سنت و برنامه‌های عرفی که در شهر انجام می‌شد در جبهه هم برقرار بود، یکبار یکی از عملیات‌ها با مناسبتی همزمان شده بود و بچه‌ها تصمیم گرفتند حلوای نذری بدهند. خوب در خط مقدم خبری از آرد و این‌جور چیزها نبود. یکی از بچه‌های اصفهان با خودش گز آردی آورده بود که با همان آرد، حلوا درست کردند. به هر ترتیب که بود برنامه‌ها را مانند برنامه‌های شهر برگزار می‌کردند ولی سوز و گداز عزاداری بچه بسیجی‌ها چیز دیگری بود.

ابداع نوحه و مرثیه و سبک در جبهه خیلی زیاد بود، سبک‌های خاصی که حماسی بود و به فضای جبهه می‌خورد. مثلا شعارهای صبحگاه که بچه‌ها با‌ آن می‌دویدند متناسب با ایام محرم سروده می‌شد و به جای شعارهای حماسی صرف که هیچ محتوایی هم ندارد، ذکر و مدح اهل‌بیت می‌گفتند. البته در ایام دیگر سال هم چیزی جز شعارهای مذهبی در برنامه صبحگاه بسیجی‌ها نبود. مثلا فرازهایی از دعای جوشن کبیر را در دویدن صبحگاه زمزمه می‌کردند.

شب اول محرم شروع به سیاهی زدن می‌کردند. اگر در چادرها بودند، چادر را به سلیقه خودشان سیاهی می‌زدند و اگر مثلا در دوکوهه داخل ساختمان استقرار داشتند آنجا را سیاه‌پوش می‌کردند

اوایل انقلاب اشعار سینه‌زنی‌ها و زنجیرزنی‌ها هنوز محتوای طاغوتی داشت و خیلی منطبق با حقیقت امام حسین نبود. خیلی حرمت ائمه در نظر گرفته نمی‌شد و گاهی محتوای غلط هم داشت و به توهین هم می‌کشید. جبهه تاثیر زیادی در خالص شدن محتوای شعرها داشت. یک تغییر اساسی از دوران دفاع مقدس در شعرهای مذهبی و عزاداری‌های امام حسین اتفاق افتاد و حماسه امام حسین به صورت ارزشی و اصیل وارد اشعار مذهبی شد.

شعرا، چه آنهایی که واقعا شاعر بودند و معروف بودند و چه آنهایی که فی‌البداهه شعر می‌گفتند، در ایام محرم به جبهه می‌آمدند و بین گردان‌ها می‌چرخیدند و شعر مذهبی می‌سرودند. مثلا آقای کشوری که پیرمردی بود بی‌سواد ، به جبهه می‌آمد و در هیأت‌های رزمندها می‌نشست. یکدفعه بلند می‌شد و فی‌البداهه نیم ساعت شعر در وصف امام حسین می‌گفت که مجلس را تحت تاثیر قرار می‌داد. یا حسام، شاعر معروف، می‌آمد و شعر می‌گفت.

در ایام محرم و صفر عملیات‌های زیادی نبود. به جز چند عملیات محدود مانند عملیات محرم در سال 62 که در منطقه دهلران انجام شد. محرم و صفر از ابتدای شروع جنگ رفته‌رفته به سمت تابستان می‌رفت و در تابستان هم کمتر عملیات می‌شد. علت هم قدرت بیشتر دشمن در فصل گرم بود که برای مثال در فصل گرم زمین کمتر حالت باتلاقی دارد و توان مانور زرهی دشمن خیلی زیاد می‌شود. به همین علت در ایام محرم و صفر رزمنده‌ها بیشتر در حالت اردوگاهی بودند و در خط مقدم نبودند، و عزاداری‌ها در اردوگاه برقرار بود.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 237
  • 238
  • 239
  • ...
  • 240
  • ...
  • 241
  • 242
  • 243
  • ...
  • 244
  • ...
  • 245
  • 246
  • 247
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • نورفشان

آمار

  • امروز: 25
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 3088
  • 1 ماه قبل: 9601
  • کل بازدیدها: 241077

مطالب با رتبه بالا

  • مروری برزندگی شهید علی بیگی (5.00)
  • گوشه ای از خاطرات شهداء (5.00)
  • هر وقت که راه کربلا باز شود(از خاطرات شهید علیرضا کریمی ) (5.00)
  • امر به معروف ( از خاطرات شهید حاج رضا فرزانه ) (5.00)
  • حج وتولدی دوباره ( ازخاطرات شهید آوینی ) (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس