فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

با شیرمردان هوانیروز

08 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

عملیات همچنان ادامه دارد و تاریخ راه خود را از میان ظلماتی كه بر دنیا سایه انداخته است به سوی نور می‌گشاید. جهادی‌ها بر روی آن ماشین‌های غول‌پیكر سنگین، صبورانه، اما در آخرین حد تلاش، خاك را جا به جا می‌كنند و دیواره‌های حفاظتی كنار جاده لحظه به لحظه بالاتر می‌رود.
عملیات همچنان ادامه دارد و تاریخ راه خود را از میان ظلماتی كه بر دنیا سایه انداخته است به سوی نور می‌گشاید. جهادی‌ها بر روی آن ماشین‌های غول‌پیكر سنگین، صبورانه، اما در آخرین حد تلاش، خاك را جا به جا می‌كنند و دیواره‌های حفاظتی كنار جاده لحظه به لحظه بالاتر می‌رود. این خاكریزها سپرهایی هستند كه جنود خدا را از تركش‌های شیطان محافظت می‌كنند. حتی ایستادن و تماشا كردن كار صبر بسیار می‌خواهد، چه برسد به اینكه بر آن غول‌های آهنی سوار شوی و ساعت‌های متمادی از صبح تا شام زیر آتش سنگین دشمن ذره ذره خاك را روی هم تلنبار كنی و دیوار بسازی، با آن ماشین‌هایی كه قوی‌ترین آدم‌ها بیش از چهار ساعت پشت آن دوام نمی‌آورند.

رفت و آمد هلی‌كوپترها نشان می‌دهد كه دشمن در خط دوباره دست به پاتك زده است. خدا به این شیرمردان هوانیروز خیر دهد. وقتی فكر می‌كنی كه در این حشره‌های آهنی انسان‌های خوب و شجاع و مهربانی نشسته‌اند كه به عدالت عشق می‌ورزند و برای حق و حاكمیت حق خود را به آب و آتش می‌زنند دلت از شوق بی‌قرار می‌شود.

ما معجزه‌ی ایمان را دریافته‌ایم و هرگز میدان نبرد را رها نخواهیم كرد. ما وارث هزاران سال تاریخ پرفراز و نشیب انبیا هستیم و رسالت ما دفاع از همه‌ی مظلومان و مستضعفان طول تاریخ است. ما سنگینی این بار امانتی را كه پروردگار متعال بر دوش ما نهاده است احساس می‌كنیم و رسالت ما نیز در استمرار راه انبیا و تأدیه‌ی میثاق فطرت است. شیرمردان هوانیروز از همان آغاز كار در كردستان در كنار برادرِ عزیز چمران عهدی بسته‌اند كه تا امروز به آن وفادار مانده‌اند و از این پس نیز تا آخرین قطره‌ی خون خویش بر این پیمان وفادار خواهند ماند. آدم از دیدن این چهره‌های مردانه به یاد شهید شیرودی می‌افتد. شهیدِ عزیز شیرودی مظهر این پیمان عباس‌گونه بود و روحش همچون خورشیدی درخشان فرا راه این شجاعان می‌درخشید و گستره‌ی راهشان را تا افق فلاح روشن می‌كرد.

دشمن می‌خواهد ما را بترساند، اما آرامش معجزه‌آسای این دلاوران و خنده‌های شیرینی كه بر چهره‌های پرفتوتشان می‌نشیند، نشان می‌دهد كه دشمن ما را نشناخته است و چه‌ بهتر! بگذار همچنان در اشتباه باشد.

رفت و آمد هلی‌كوپترها نشان می‌دهد كه دشمن در خط دوباره دست به پاتك زده است. خدا به این شیرمردان هوانیروز خیر دهد. وقتی فكر می‌كنی كه در این حشره‌های آهنی انسان‌های خوب و شجاع و مهربانی نشسته‌اند كه به عدالت عشق می‌ورزند و برای حق و حاكمیت حق خود را به آب و آتش می‌زنند دلت از شوق بی‌قرار می‌شود.

برو به امید خدا! برو ای دلاور! دعای خیر حضرت امام همراه توست. وقتی آدم در شكم این حشره‌ی آهنی نشسته است و بر فراز خاك دشمن پرواز می‌كند، حتی در میان آن صدای گوشخراشی كه تمام كاسه‌ی سرت را پر می‌كند، حس می‌كنی كه از خاك بریده‌ای و به آسمان پیوسته‌ای. حس می‌كنی كه با عالم غیب انس گرفته‌ای. می‌خواستم بگویم كه هر لحظه لحظه‌ی این پروازها با خطر مرگ همراه است و بعد فكر كردم «چه خطری؟ شهادت كه مرگ نیست، عین حیات است.» دل از شور و شوق می‌لرزد و به‌راستی این حالت را چه باید نامید؟ اضطراب و التهاب كه نیست، پس چیست؟ آدم بی‌قرار است، اما در عین حال دل را آرامشی به وسعت آسمان احاطه كرده است.

این نخلستان‌های حاشیه‌ی فاو است كه در زیر پای ما گسترده است و آن سوی‌تر، بندرگاه فاو است با همه‌ی تأسیسات بندری و نظامی و تانك‌فارم‌ها(1). در خط، دشمن به پاتكی مذبوحانه اقدام كرده. این بار گارد ریاست جمهوری صدام است كه با سپاه اسلام درگیر شده است، و آن كه با سپاه اسلام درگیر شود سرنگون خواهد شد.

افراد دشمن حتی با چشم هم به‌خوبی دیده می‌شوند كه چگونه لا به لای شیارهای عمیق موضع می‌گیرند و بعد بلند می‌شوند و با خیز پنج ثانیه خود را نزدیك‌تر می‌رسانند. بعضی بچه‌ها معتقدند كه آنها می‌خواهند اسیر شوند.

باز هم برای هزارمین بار آرامش و اطمینان و یقین لشكریان اسلام تو را به حیرت می‌اندازد. این آرامش و اطمینان، بخشش خداست بر متقین و عاقبت نیز از آن متقین است.

پی نوشتها

1. مخازن نگه‌داری سوخت، شبیه تانكر، اما خیلی بزرگ، و ثابت.

 نظر دهید »

خاطره ای از شهید محمد جهان آرا

08 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

عید 89 بود، با بچه ها رفته بودیم خرمشهر؛ یه نماز ظهر مَشتی هم جای همتون خالی تو مسجد جامع خوندیم. پدر شهید جهان آرا، اکثر وقت ها تو مسجد جامع پاتوق می کنه. اون روز هم اونجا بود، خیلی خوشحال بودم که پدر «مَمَدنبودی» رو از نزدیک می دیدم. بعد از نماز که یه خُرده مسجد خلوت تر شده بود، رفتم پیشش؛ پیشونیش رو بوسیدم و گفتم: حاج آقا یه خاطره خصوصی که تا حالا هیچ جا نگفتی رو دوست دارم از پسرت برام بگی. اونم خیلی منو تحویل گرفت و منو برد گوشه ی مسجد و شروع کرد به صحبت کردن، می گفت:
تابستونها هوای خرمشهر خیلی گرم و زجرآوره، اون قدیما تو خرمشهر مردم خیلی فقیر بودند و کسی تو خونه اش کولر نداشت، شاید چند تا خانواده بودن که کولر داشتن تو خونشون. ماهم جزء اون چند تا خانواده بودیم. وقتی شبها می خواستیم بخوابیم، کولر روشن می کردیم و همین که کولر روشن می شد، محمد می رفت روی ایوان، رختخوابش رو پهن می کرد و می خوابید. برام سوال شده بود که این بچه چرا نمیاد توی خونه زیر کولر بگیر بخوابه؟ رفتم بهش گفتم: بابا جان! بیا تو خونه، روی ایوان گرمه اذیت می شی. گفت: نمیام، رو ایوان راحت ترم، زیر کولر خوابم نمی گیره. این کار محمد همش برام سوال بود. یک شب ازش خواستم دلیل این کارش رو برام بگه. خلاصه با کلی اصرار بهم گفت: باباجان! تو خرمشهر فقط چند تا خانواده هستند که کولر دارن، می دونی چقدر بدبخت بیچاره ها هستند که کولر ندارن و شبها به سختی و با زجر می خوابند؟ دوست ندارم زیر کولر بخوابم و با بدخت بیچاره ها فرق کنم، دوست دارم مثل اونها باشم.

این خاطره رو وقتی حاج آقای جهان آرا بهم گفت، عجیب رفتم تو فکر، خیلی برام جالب بود حاجی بهم راه کار داده بود…

بابا، شهدا به چه چیزها که فکر نمی کردن، اگه انقدر رعایت نمی کردن که دیگه شهید نمی شدن.

یه چیز دیگه؛ چی؟

نورانیت بچه های جبهه از آفتاب بود نه از کولر! از گرما بود نه از اسپلیت. اون موقع از گرمای زیاد بچه ها چهره هاشون نورانی می شد ولی الآن از سرمای زیاد.

 نظر دهید »

از "موقعیت شهید حاج همت" تا " آخرین تصویر دنیا"

08 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

مدتی پیش شنیدیم رزمنده جوانی كه با شیطنت خاص خود و كشیدن كاریكاتور سر صدام و علم كردنش جلوی سنگر عراقی ها، ترس و عصبانیت دشمن را برانگیخته بود، در بستر بیماری است و مونسش شده همان عكس هایی كه با نگاتیو های فاسد چند سال پیش توی جبهه از مناطق عملیاتی و رزمنده ها گرفته است. صدای پر از رنج و دردش هنوز شوق گفتن حرف های آن دوران را دارد
با خطاطی به جنگ دشمن رفتم

امیر مقدم برومند، عكاس و مسوول تبلیغات دوران دفاع مقدس در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار نوید شاهد گفت: سال 63، جوانی بودم شانزده ساله كه خطاطی می كردم. جنگ كه شروع شد گفتم با همین هنر هم میتوانم فعالیت مثبتی در جنگ داشته باشم؛ از طریق بسیج پایگاه ورامین به جنوب، منطقه دوكوهه اعزام شدم.

موقعیت شهید حاج همت

وی ادامه داد: توی جبهه در قسمت تبلیغات شروع به فعالیت كردم. تابلو نوشته ها را برای شناسایی مناطق خطاطی می كردم. مثلا روی تابلو می نوشتم ” موقعیت شهید حاج همت ” بعد آن را در جاهایی كه لشكر اردو می زد یا مسیرهایی كه ماشین ها تردد داشتند، نصب می كردم. تا پایان جنگ علاوه بر شركت در عملیات، كار تبلیغاتی را به شكل های مختلف ادامه دادم.

حكایت قلب و شمع و شهید

این نقاش و خطاط حرفه ای دوران دفاع مقدس افزود: یكی از ابتكاراتی كه با همكاری شهید احمدزاده و برادر كلاهی توی دو كوهه انجام دادیم این بود كه روی دیوار حمام پشت زمین صبحگاه، سه نفری نوشتیم ” شهید ” بعد نقاشی یك قلب و شمع، بعد ” تاریخ است ” ، روی هم شد ” شهید قلب و شمع تاریخ است “؛ بچه های رزمنده می رفتند وسط این جمله می ایستادند و عكس می گرفتند و بعد از شهادتشان، آن عكس بهترین یادگاری می شد.

شكست شاخ دشمن در شاخ شمیران

مقدم با بیان اینكه شركت در پدافند منطقه شاخ شمیران اولین تجربه رزمی اش بوده، عنوان كرد: آذر سال 63 رفته بودیم منطقه شاخ شمیران تا خط را نگه داریم. اولین شبی بود كه در خط مقدم نبرد حضور داشتم و كمی دلهره و ترس داشتم، آن شب حضرت امام خمینی را در خواب دیدم و باعث شد ترسم تا آخر جنگ بریزد.بعد از آن در عملیات های بدر، بیت المقدس 2، بیت المقدس 7، كربلای1، كربلای5، والفجر8، غدیر و … شركت كردم و تا پایان جنگ، به مدت پنج سال با دیگر رزمنده ها مقابل دشمن ایستادگی كردیم

مظلومیتی شفاف توی نگاتیوهای تاریك و فاسد

وی به ماجرای شروع عكاسی اش در جبهه اشاره كرد و گفت: از سال 64، مسوول تبلیغات گردان مالك اشتر بودم. با همكاری شهید محمود مفید تصمیم گرفتیم ه وسیله عكاسی، فضای جنگ و جبهه را به صورت سندی تصویری ثبت كنیم؛ برای همین زمانی كه گروهی از انجمن عكاسان تهران برای بازدید به جبهه آمده بودند، از آنها درخواست دریافت دوربین كردیم كه آنها با ارائه نامه ای شرایط خرید یك دوربین دوهزار تومانی را فراهم كردند؛ اما از آنجایی كه بچه های جنگ بسیار مظلوم و غریب هستند، هزینه خرید نگاتیو را نداشتیم. مردم هم كه نگاتیو به جبهه نمی فرستادند، مربا می فرستادند. بالاخره قرار شد با نگاتیوهای تاریخ مصرف گذشته یكی از بچه های گردان كه عكاس حوزه هنری بود و آنها را دور نمی ریخت، كار را شروع كنیم. از آنجا كه این نگاتیوها فاسد بودند، عكس های گرفته شده رنگ و لعاب درست و حسابی نداشتند اما با همین نگاتیوها، حدود هشت هزار عكس توی آرشیو آثار جنگ جا گرفت.

آخرین تصویر دنیا

جانباز هشت سال دفاع مقدس در ادامه اضافه كرد: نزدیك شروع عملیات ها كه می شد، دست به كار می شدم؛ از همه بچه های رزمنده كه قرار بود توی عملیات مقرر شركت كنند، عكس می گرفتم بعد از عملیات هر كسی كه شهید می شد با همكاری بقیه، عكس او را در ابعاد 30 در 40 بزرگ می كردیم و به عنوان آخرین عكس شهید، به خانواده او تقدیم می كردیم كه این آخرین عكس، برای آنها ارزش فراوانی داشت.

نزدیك شروع عملیات ها كه می شد، دست به كار می شدم؛ از همه بچه های رزمنده كه قرار بود توی عملیات مقرر شركت كنند، عكس می گرفتم بعد از عملیات هر كسی كه شهید می شد با همكاری بقیه، عكس او را در ابعاد 30 در 40 بزرگ می كردیم و به عنوان آخرین عكس شهید، به خانواده او تقدیم می كردیم كه این آخرین عكس، برای آنها ارزش فراوانی داشت.

آخرین صدای دنیا

مقدم در حالیكه از فرط بیماری قادر به صحبت كردن راحت و روان نبود، ادامه داد: نزدیك عملیاتها علاوه بر عكاسی، به وسیله ضبط صوت هایی كه از عراقی ها به غنیمت گرفته شده بود، با مصاحبه از بچه های رزمنده آخرین صحبت های آنها را ضبط می كردم كه الان این مصاحبه ها موجود است. من این كار را ثبت وقایع جنگ می دانستم و امروز می فهمم كه ماندگار شدن این آثار از چه اهمیت و جایگاهی برخوردار است.

یونولیتی از جنس والفجر 8

هنوز قطعاتی از یونولیت هایی كه ماكت عملیات والفجر8 به وسیله آن طراحی شده، توی اتاق مقدم جا خوش كرده اند، وی در رابطه با این طرح اظهار داشت: برای توجیه منطقه عملیاتی والفجر8، به اتفاق شهیدان اصغر فرشیان و محمد ناصر رحیمی، سعی كردیم به صورت دقیق و كامل، ماكتی را در ابعاد دو و نیم در سه و نیم متر، با استفاده از یونولیت طراحی كنیم. قبل از عملیات كربلای 5، از روی همان ماكت فرمانده گردان برادر ابراهیم صالحی، منطقه والفجر 8 را كه در آن به لحاظ تاكتیكی و وسعت، پیروزیهایی كسب كرده بودیم، برای رزمنده ها توجیه كرد.

سر ” صدام ” هدیه ای برای سرسلامتی دشمن!

مقدم به زیباترین شیطنت خود در دوران دفاع مقدس اشاره كرد و گفت: توی منطقه قلاویزان مهران، با كمك شهید رحیمی روی مقوایی بزرگ، سر صدام را به صورت كاریكاتور كشیدیم و طناب دار را انداختیم دور گردنش و زیر آن به عربی این جمله امام (ره) را نوشتیم: ” صدام جز خودكشی راه دیگری ندارد ” ؛ بعد این مقوا را روی جعبه مهماتی چسباندیم. بعد از نماز صبح، در حالیكه هنوز هوا تاریك بود رفتیم نزدیك سنگر عراقی ها و آن را كنار بوته ای به صورت ایستاده قرار دادیم و به عقب برگشتیم. وقتی هوا روشن شد، صدای فریاد عراقی ها كه هم ترسیده بودند و هم عصبانی شده بودند، به گوشمان می رسید. از انجام این كار، به قول معروف خیلی ذوق زده شدیم به ویژه زمانی كه عراقی ها آنقدر عصبانی شده بودند كه تابلو صدام را به گلوله بستند.

هنوز جانبازی ادامه دارد…

مقدم كه دوران نقاهت پیوند كلیه خود را می گذراند، درباره نحوه مجروحیش بیان داشت: در مرحله دوم عملیات والفجر 8 ، با شلیك گلوله تانكی دچار موج گرفتگی شدم و به سمت خاكریزی حدود بیست متر آن طرف تر پرتاب شدم. با این شلیك، من این طرف خاكریز افتاده بودم و محمد رضا طاهری ( مداح كنونی اهل بیت علیهم السلام ) آن طرف خاكریز؛ پایم مجروح شده بود، طاهری آمد پای مرا پانسمان كند گفتم تو برو جلو من خودم با چفیه آن را پانسمان می كنم. بعد از پانسمان، اسلحه ام را عصایم كردم و به عقب برگشتم. الان به دلیل موج گرفتگی، به نخاع و مثانه ام آسیب وارد شده كه این اتفاق باعث شد فعالیت كلیه هایم مختل شود و هر دو كلیه ام را از دست بدهم. حدود 54 روز پیش برادرم یكی از كلیه هایش را به من بخشید و تحت عمل جراحی قرار گرفتم.

اثرات موج گرفتگی را پزشكان تایید كرده اند

فاتحی همسر این جانباز در پایان خاطر نشان كرد: همسرم از هیچ كس هیچ توقعی ندارد اما با مشكلات بسیاری دست و پنجه نرم می كند. برای او ده درصد جانبازی ثبت شده در حالیكه روز به روز به دلیل مجروحیتش حال وی وخیم تر می شود كه این موضوع به گفته و تایید پزشكان در اثر موج گرفتگی است. هزینه های درمان وی نیز بسیار بالاست كه تقریبا حمایتی از سوی مسوولان صورت نمی گیرد و این قضیه مشكلات را چند برابر كرده است.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 141
  • 142
  • 143
  • ...
  • 144
  • ...
  • 145
  • 146
  • 147
  • ...
  • 148
  • ...
  • 149
  • 150
  • 151
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • رهگذر
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 151
  • دیروز: 69
  • 7 روز قبل: 1565
  • 1 ماه قبل: 7215
  • کل بازدیدها: 238452

مطالب با رتبه بالا

  • چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ ( از خاطرات شهید عبدالهی ) (5.00)
  • وصيت نامه شهيد عبدالله غلامي (5.00)
  • دهشت‌زده و تعجب‌زده (5.00)
  • وصیتنامه شهید محمد رضا قوس (5.00)
  • وصیت نامه شهید قاسم میر حسینی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس