فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیت نامه شهید جواد معصومی

24 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ای‌ مردم‌ مسلمان‌ شناسنامه‌ای‌! باید مسلمان‌ واقعی‌ باشیم، امامان‌ و پیامبران‌ با آن‌ عظمت‌ برای‌ اسلام‌ جان‌ را دادند، ما هم‌ باید جان‌ را بدهیم‌ و ترس‌ از جان‌ نداشته‌ باشیم‌.
به نام‌ الله‌ پاسدار حرمت‌ خون‌ شهیدان‌
سبحان‌ من‌ یرانی‌ و یرفع‌ مکانی‌ و یسمع‌ کلامی‌ و یرزقنی‌ و لاینسانی‌ پاک‌
و منزه‌ است‌ آن‌ کس‌ که‌ مرا می‌بیند، و مکان‌ مرا می‌داند و کلام‌ مرا می‌شنود و روزی‌ مرا انفاق می‌کند.
به‌ نام‌ خدایی‌ که ‌زبانم‌ گویای‌ سخن‌ او و پاهایم‌ رهرو راه او و دست‌هایم‌ انجام‌ دهنده‌ کارهایی‌ که‌ رضای‌ او در آن‌ است‌.
به‌ نام‌ معبودی‌ که‌ بی‌ نیاز از همه‌ چیز و همه‌ چیز نیازمند او.
به‌ نام‌ خدایی‌ که‌ سعادت‌ کامل‌ و بینش‌ کامل‌ و رحمانیت‌ و مهربانی‌ کامل‌ از اوست‌.
پروردگارا! تو را سپاسگزارم‌ که‌ مرا سالم‌ آفریدی‌ و به‌ من‌ عقل‌ و هوش‌ عطا نمودی‌. به‌ من‌ فهماندی‌ که‌ واقعا باید اشرف ‌مخلوقات‌ باشم‌. خدایا! تو را سپاس‌ بی‌کران‌ می‌کنم‌ که‌ مرا در این‌ زمان‌ قرار دادی‌ و این‌ لطف‌ و عطا را بر من‌ کردی‌ که‌ یکی‌ از رهروان‌ پاک‌ وبی‌لایق‌ پیامبران‌ و فرستادگان‌ تو باشم‌. خدایا! تو را با تمام‌ وجودم‌ می‌پرستم‌ و به‌ حقانیت‌ و وحدانیت‌ تو یقین‌ حاصل‌ نمودم‌.
خدایا، پروردگارا!
تو را شکر می‌کنم‌ که‌ این‌ چنین‌ رهبری‌ و امامی‌ برایم‌ قرار دادی‌ تا به‌ راه‌ راست‌ هدایتم‌ کند و به‌ من‌ بفهماند که‌ ای‌ بنده‌ خدا! باید از این‌ دنیا گذر کرد و در آن‌ دنیا باید حساب‌ پس‌ داد. خدایا تو را می‌پرستم‌ که‌ به‌ من‌ لیاقت‌ دادی‌ در میان‌یاران‌ واقعی‌ تو در میان‌ بسیجیان‌ عاشق‌ امام‌ زمان‌ قرار بگیرم‌ و ای‌ خدای‌ بزرگ به‌ خود ‌ افتخار می‌کنم‌ و به‌ خود می‌بالم‌ که‌ این‌ چنین‌ سعادتی‌ را نصیبم‌ نمودی‌.
ای‌ حسین‌جان‌! ای‌ غریب‌ کربلا! و ای‌ تشنه‌ لبی‌ که‌ سرت‌ به‌ روی‌ نیزه‌ تلاوت‌ قرآن‌ نمود! افتخار می‌کنم‌ که‌ در میان‌ بسیجیان‌ و رزمندگان‌ جان‌ بر کف‌ در سنگرها قرار گرفته‌ام‌ و به‌ زیارت‌ عاشوراهای‌ عاشقانت‌ گوش‌ فرا می‌دهم‌. حسین‌جان! آیا می‌شود این‌ حقیر هم‌ هنگام‌ شهادت‌ تو را ببینم‌ و این‌ افتخار نصیبم‌ شود که‌ در شهر غریب‌ و دور ازخانواده‌ام،‌ سرم‌ را در آغوش‌ گرم‌ تو ببینم‌ و تشنه‌ لب‌ هنگام‌ شهادت‌ از لب‌ تو سیر آب‌ شوم‌. می‌دانم‌ که‌ چنین‌ لیاقتی‌ ندارم‌؛ ولی‌امیدوارم‌ که‌ زیارت‌ عاشوراها و نماز شب‌های‌ رزمندگان‌ باعث‌ شود که‌ به‌ دیده‌ آنها مرا بنگری‌ و مرا تنها نگذاری‌.
ولی‌ چند وصیت‌ و چند سخن‌ با مردم‌.
ای‌ مردم‌! نکند دنیا ما را به‌ خود مشغول‌ کند؛ نکند که‌ بندگی‌ دنیا را بپذیریم‌، نکند که‌ برای‌ دلخوشی‌ چند روزه،‌ آخرت‌ خود را با کارهای‌ بدمان‌ به‌ آتش‌ بکشیم‌. چنان که‌ مولا علی‌ – علیه‌السلام- می‌فرماید: ای‌ مردم!‌ دنیا محل‌ گذر است‌ و باید از این‌ دنیا گذر کرد. نمی‌دانم‌ چه‌ سرمایه‌دار باشی چه‌ فقیر و چه‌ روحانی‌ باشی‌ و چه‌ غیر روحانی‌، نیاید روزی‌ که‌ زنجیر دست‌ و پاهای‌ ما را بگیرد و ما را دو دستی‌ در قفس‌ قرار دهد، بیایید تا همه‌ ما این‌ قفس‌ را بشکنیم‌ و روح‌خود را آزاد نماییم.‌
ای‌ جوان‌! ای‌ جوانی‌ که‌ تا الان‌ یک‌ لحظه‌ فکر نکردی‌ و در دنیا غوطه‌ور شدی‌ و هوی‌ و هوس‌ تو را به‌ خود مشغول‌ نموده‌! بیا یک‌ لحظه‌ تفکر کن‌ که‌ اگر همین‌ الان‌ بمیرم‌ به‌ کجا می‌روم‌ و چه‌ خواهد شد؟ آخر برای‌ چه‌ به‌ دنیا آمدم، هدفم‌ چیست‌ و چه‌ کار کردم‌؟
ای‌ جوان‌! گذشته‌ها گذشت‌، بگو برای‌ آینده‌ چه‌ دارم‌؟ کو کارهایم‌؟ کو نتیجه‌ام‌؟ اگر یک‌ محصل‌ به ‌مدرسه‌ می‌رود، همان‌ روز اول این‌ فکر را می‌کند که‌ برای‌ چه‌ به‌ مدرسه‌ می‌رود، نکند که‌ ما از کودک‌ دبستانی‌ هم‌ کم‌فکرتر وکم‌عقل‌تر باشیم‌ که‌ بعضی‌ از ما هستیم‌! نکند بگوییم‌ که‌ فلانی‌ رفته‌ شهید شده‌ و فلانی‌ فرزندش‌ را داده‌ به‌ ما چه‌! نه؛‌ بگو آن ‌کس‌ که‌ فرزند را داده‌ او هم‌ فرزند من‌ و برادرم‌ بوده‌. نکند بگویید فلانی‌ برای‌ پول‌ رفته‌، تو چرا برای‌ پول‌ نرفتی‌؟ نکند از پول ‌بدت‌ می‌آید، در صورتی‌ که‌ کسانی‌ این‌ حرف‌ها را می‌زنند می‌شناسم‌ که‌ برای‌ پول‌ حتی‌ دین‌ و مکتب‌ و ناموس‌ خود را فروخته‌اند. نکند که‌ مالی‌ را جمع‌ نمایید و زن‌ و فرزند ما در راحتی‌ باشند و برای‌ آنها آسایش‌ برقرار کنیم‌ و روز قیامت‌ تمام‌ جواب‌ها به‌ گردن‌ ما باشد و آنجا دیگر زن‌ و فرزند نمی‌آیند و نمی‌گویند که‌ همه‌ شریک‌ هستیم‌. آن‌ دنیا هر کس‌ در فکر رهانیدن‌ خودش‌ از دست‌ عدالت‌ هست‌. بلی‌ ای‌ مردم! امروز روز عمل‌ می‌باشد و فردای‌ قیامت‌ روز حساب‌. در آن‌ روز پشیمانی‌ و ندامت‌ است‌. خدا هست‌ و ترازوی‌ عدالت‌. به‌ خود آییم‌. نکند پست‌ و مقام‌ ما راگول‌ بزند. لباس‌، لباسی‌ است‌ که‌ ارزش‌ دارد و لباس‌ پیامبر است،‌ اگر از آن حسن‌ استفاده‌ را نکردید، سوء استفاده‌ نکنید‌. نکند عوض‌ این‌ که‌ چراغی‌ باشیم‌ تا مردم‌ از نور آن‌ استفاده‌ کنند، ظلمی‌ بشویم‌ برای‌ مردم‌ تا از ظلمت‌ ما گمراه‌ شوند. نکند باچند حدیث‌ یاد گرفتن‌، نمی‌دانم‌ با چند کلاس‌ درس‌ خواندن‌، به‌ خود ببالیم‌. وای‌ به‌ حال‌ آن‌ کسی‌ که‌ از لباسش‌ سوء استفاده‌کند! برای‌ این که‌ لباس‌ پیش‌ مردم‌ و ملت‌ احترام‌ دارد. برای‌ این که‌ برادرش‌ یا فامیلش‌ به‌ سربازی‌ نرود خود را به‌ جلو بکشد، چون‌ احترامی‌ دارد، آن‌ تو نیستی‌ احترام‌ داری‌ آن‌ لباست‌ می‌باشد. نکند که‌ احترام‌ ما، در لباس‌، موی‌ سر و چیزهای‌ دنیوی ‌باشد. مگر این‌ شهدایی‌ که‌ الان‌ در محل‌مان‌ دفن‌ شده‌اند؛ ابراهیم‌، محسن‌، حسن‌ و امین‌ و یا برادر عزیز مفقود الاثر میررمضان ‌چه‌ بودند و کی‌ بودند؟ مگر برادرت‌ یا فرزندت‌، خونش‌ از خون‌ این‌ جوانان‌ رنگین‌تر بوده؟. به‌ خود بیاییم‌ و برای‌ دیگران‌ خود را به‌ آب‌ و آتش‌ نزنیم و خود را به‌ هلاکت‌ نرسانیم‌.
ای‌ امت‌ حزب‌ الله‌! فکر بکنیم‌ که‌ فردای‌ قیامت،‌ تنهایی‌ قبر، نمناکی قبر‌، بی‌چراغی‌ قبر و فشار قبر، کسی‌ نیست‌ به‌ دادمان‌ برسد، جز اعمال‌مان‌، جز رفتار و کردار ما. در آنجا نمی‌توان‌ گفت‌ که‌ من‌ آخوند هستم‌، نمی‌توانی‌ بگویی‌ من‌ سرمایه‌دارم‌، نمی‌توانی‌ بگویی‌ پیرم‌، زیبایم‌، چنینم‌ و چنانم، آنجا همه‌ چیز از اعمالت‌ هست‌. بیاییم‌ آن‌ چنان‌ که‌ خدا فرموده‌ باشیم‌ که‌ فرموده‌: انسان‌ها اشرف‌ مخلوقات‌ هستند. نکند خود را از حیوان‌ پست‌تر کنیم‌. نکند که‌ مثل‌ حیوان‌ بشویم‌، بخوریم‌ و بخوابیم‌ مثل‌ حیوان‌. این‌ دسته‌ از مردم‌ واقعاً بدبختند، نمی‌دانند جنگ‌ شده‌، وسیله‌ کم ‌هست‌، گران‌ هست‌. در ویتنام‌؛ ویتنامی‌ که‌ همه‌ آنها مسلمان‌ هم‌ نبودند در جنگ‌ با آمریکا هفت‌ سال‌ تمام‌ به‌ جای‌ غذا علف ‌خوردند.، شاید بگویند نه‌؛ ولی‌ این‌ طور بود و آخر هم‌ پیروز شدند و مستقل‌ نه‌ به‌ آن‌ مستقلی‌ که‌ ما شده‌ایم‌ و خلاصه‌ دشمن‌ رابیرون‌ نمودند. ما چگونه‌ وجدان‌مان‌ راضی‌ ‌باشد که‌ این‌ همه‌ شهید و مفقود و اسیر بدهیم‌، یتیمان‌ شهدا داریم‌، باز بگوییم‌جنگ‌ چیه؟.‌ جان‌ و مال‌ در مقابل‌ اسلام‌ هیچ‌ هست‌.
ای‌ مردم‌ مسلمان‌ شناسنامه‌ای‌! باید مسلمان‌ واقعی‌ باشیم، امامان‌ و پیامبران‌ با آن‌ عظمت‌ برای‌ اسلام‌ جان‌ را دادند، ما هم‌ باید جان‌ را بدهیم‌ و ترس‌ از جان‌ نداشته‌ باشیم‌. اگر می‌خواهیم‌ سرافراز زندگی‌ کنیم‌ و نام‌مان‌ به‌ نام‌ اشرف‌ مخلوقات‌ بماند، باید جان‌ بدهیم‌. و اما خانواده‌های‌ شهدا و خانواده‌های‌ مفقودین‌، باید به ‌خود ببالید و به خود افتخار بکنید که‌ مثل زهرا، فرزندانی مانند حسن‌ و حسین‌ را دادید و خوشحال‌ باشید که‌ دین‌ خود را ادا نمودید و صبور باشید که‌ خدا با صابران‌ هست‌. با یاوه‌ گویی‌ و زخم‌ زبان‌های‌ بعضی‌ها دل‌خور و غمگین‌ نشوید که‌ خدا با شماست‌. ای‌ خانواده‌های‌ شهدا! شما بی‌خیال‌ باشید، همین‌ شهدای‌ شما فردای‌ قیامت‌ آن‌ دسته‌ از مردمی‌ که‌ بی‌تفاوت ‌بودند و راه‌شان‌ را ادامه‌ ندادند گریبان‌ آنها را می‌گیرند و پیش‌ خدا شکایت‌ می‌کنند. ای‌ جوان‌! نکند که‌ همین‌ شهدا فردا عوض‌ این‌ که‌ شفاعت‌ ما را بکنند، از ما شکایت‌ بکنند و بگویند من‌ که‌ رفتم‌ چه‌ کار کردی‌، راهم‌ را ادامه‌ دادی‌، اسلحه‌ام‌ را گرفتی‌ و در سنگرم‌ قرار گرفتی‌؟ چی‌ جواب‌ داری؟ می‌گویی‌ نه‌! چرا نه‌؟ دست‌ نداشتی‌، پا نداشتی‌، سالم‌ نبودی‌، بی‌غیرت‌ بودی‌، بی‌تفاوت‌ بودی‌، مسلمان‌ واقعی‌ نبودی‌؟

و اما مادرم‌ و پدرم!‌
از این‌ که‌ برایم‌ زحمت‌ کشیدید و مرا به‌ این‌ سن‌ و سال‌ رساندید از شما متشکرم‌ و از این‌ که‌ حتی‌ یک‌ ذره‌ای‌ از زحمت‌های‌ بی‌کران‌ شما را جبران‌ ننمودم‌، مرا ببخشید و مرا عفو نمایید. ای‌ مادری‌ که‌ تا صبح‌ بر سر گهواره‌ام‌ نخوابیدی‌ و با اشک‌هایت‌ مرا حسینی‌ پروراندی! با اشک‌هایت‌ غریبی‌زیستن‌ مانند مولایم‌ علی‌ – علیه‌السلام- و غریبانه‌ شهید شدن ‌مانند مولایم‌ حسین‌ – علیه‌السلام- را به‌ من‌ آموختی‌. از شما خیلی‌ متشکرم‌ و به‌ داشتن‌ چنین‌ مادری‌ افتخار می‌کنم‌. چنان چه‌ فرزند خوبی‌ برای‌ شما نبودم‌، مرا عفو نمایید. پدری ‌که‌ آرزو داشتی‌ مرا داماد ببینی‌! برادران‌ و خواهرانم‌ که‌ می‌خواستید در مراسم‌ عروسی‌ام‌ شاد باشید! غم‌ به‌ خود راه‌ ندهید و رنجور نشوید که‌ دامادی‌ام‌ را در سنگر خونین‌ برگزار نمودم‌ و حنای‌ دستم‌ را خون‌ خود قرار دادم‌. برادران‌ و خواهرانم‌! می‌دانم‌ برادر بدی‌ برای‌ شما بودم‌، ولی‌ امیدوارم‌ به‌ بزرگواری‌تان‌ مرا ببخشید.

ای‌ برادران‌ گروه‌ مقاومت انجمن‌ اسلامی‌ و کانون!
امیدوارم‌ همچنان‌ مقاوم‌ و صبور باشید و به‌ پوزخند و یاوه‌گویی‌ها توجّه‌ نکنید. به‌ حرف‌ بعضی‌ از یاوه‌گویان‌ گوش‌ فرا ندهید که‌ مسجد سنگر است‌، مسجد شهید می‌پروراند و مسجد هست‌ که‌ حسینی ‌به‌ بار می‌آورد. از برادرانم‌ و خواهرانم‌ می‌خواهم‌ که‌ اگر می‌توانید روزه‌ و نماز قضایی که‌ دارم‌ به‌ جای‌ بیاورید. یک‌ تذکر به ‌خواهران‌ که‌ حتماً حجاب‌ خود را حفظ‌ کنید و دنیا گولتان‌ نزند که‌ مشت‌ محکمی‌ بر دشمن‌ حجاب‌ بزنید و خود را در بین دیده‌های‌ بیگانگان‌ قرار ندهید.
در ضمن‌ از اهالی‌ محل‌ می‌خواهم‌ اگر بدی‌ از من‌ دیده‌اید مرا ببخشید.
خدایا خدایا تا انقلاب‌ مهدی‌ خمینی‌ را نگهدار رزمندگان‌ اسلام‌ پیروزشان‌ بگردان‌ شهدا ذخائر عالم‌ بقایند (امام‌ خمینی‌ ره)

درباره شهید

طلبه شهید جواد معصومی‌

در سال‌ ۱۳۴۴ هجری‌ شمسی‌ در روستای‌ «نجارکلا قدیم‌» قائم‌ شهر، پسری‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود در شناسنامه‌اش نام «جواد» را برگزیدند و او را در محل‌ به‌ نام‌ حسن‌ می‌شناختند. در خانواده‌ای‌ مذهبی‌ و سختی‌کشیده‌ زندگی‌ کرد و بزرگ‌ شد. تحصیلات‌ ابتدایی‌، راهنمایی‌ و دبیرستان‌ را در مدرسه‌ «سرپل‌ طالار» در یک‌ کیلومتری‌ منزل ‌خود به‌ پایان‌ رساند. هم‌ اهل‌ بازی‌ و جنب‌ و جوش‌ بود و هم‌ در درسش‌ موفق‌. برادر بزرگش‌ می‌گوید که‌ او اکثر اوقات‌ با ما به ‌زمین‌ فوتبال‌ می‌آمد من‌ به‌ او می‌گفتم‌: حسن! برو درست‌ را بخوان! اما او می‌گفت‌: به‌ اندازه‌ی‌ لازم‌ خواندم‌. به‌ او گفتم‌ موقع ‌نتایج‌ که‌ شد نمره‌هایت‌ را خواهیم‌ دید. اما بعد از مدتی‌ با کمال‌ تعجب‌ می‌دیدیم‌ که‌ او با کارنامه‌ پیش‌ ما می‌آمد و نمره‌های‌خوب‌ خود را به‌ ما نشان‌ می‌داد. ایشان‌ به‌ اتفاق شهید «ابراهیم‌ ترابی‌» در ابتدای جوانی‌ به‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ امام‌ جعفر صادق – علیه‌السلام- واقع‌ در رستم‌کلای‌ بهشهر رفتند و به‌ تحصیل‌ علوم‌ حوزوی‌ پرداختند. با توجه‌ به‌ نیازی‌ که‌ جامعه‌ به‌ این‌ قشر معظم ‌داشت‌، آن دو اقدام‌ به‌ گزینش این مسیر کردند. حتی‌ در وصایای‌ خود به‌ برادر کوچک‌ترش‌ نوشت‌ که‌ در صورت‌ امکان‌، به‌ حوزه‌ برود وراه‌ ایشان‌ را ادامه‌ دهد. ایشان‌ چند بار در جبهه‌ حضور پیدا کرد. از جمله‌ عملیات‌هایی‌ که‌ شرکت‌ کرد، عملیات‌ هشت بود که‌ اکثر همرزمانش‌، از جمله‌ دوست‌ صمیمی‌اش‌ «ابراهیم‌ ترابی‌» را در همین‌ عملیات‌ از دست‌ داد. ایشان‌ بعد از شهادت‌ «آقا ابراهیم‌» خیلی‌ بی‌تابی‌ می‌کرد. رفتار، روحیه‌ و حالت‌ ظاهری‌ او کاملاً نشان‌ دهنده‌ی‌ عمق‌ تأثر او بود. در مراسم‌ شهدا بسیار غمزده‌ بود. ایشان‌ به‌ اتفاق شهید ترابی، مسؤول‌ کانون‌ پرورشی‌ ـ فکری‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ محل‌ بودند و همچنین‌ یک‌ بسیجی ‌واقعی‌. آن‌ موقع‌ همیشه‌ مراسم‌های‌ دعای‌ کمیل‌ و توسل‌ را برقرار می‌کردند. خودشان‌ هم‌ از صدای‌ خوبی‌ برخوردار بودند؛ هم‌ مداحی‌ می‌کردند و هم‌ قرائت‌ قرآن‌. موقع‌ دعا و نماز، صدای‌ ناله‌اش‌ بلند می‌شد و می‌گریست‌. چند بار از طرف ‌فرماندهان‌ از ایشان‌ برای‌ همکاری‌ و فرماندهی‌ در سطح‌ دسته‌ و گروهان‌ دعوت‌ به‌ همکاری‌ شد. انتظار شهادت‌ و توبه‌ و انابه‌ به‌ درگاه‌ خداوند همیشه‌ در او بود. در دفترچه‌ی‌ خودشان‌ همواره‌ می‌نوشتند که‌ خدایا مرا ببخش‌ و عفوم‌ کن‌ و بار آخری‌ که‌ رفت‌ و شهید شد، قبل‌ از رفتنش‌ ـ این‌ طور که‌ مادرشان‌ نقل‌ می‌کند ـ خیلی‌ با برادر بزرگش‌ صحبت‌ و درد دل‌ کرد. مادرش‌ می‌گوید: من‌ از حرف‌هایشان‌ چیزی‌ دستگیرم‌ نشد، ولی‌ فهمیدم‌ که‌ ایشان‌ دیگر رفتنی ‌است‌؛ به‌ خودش‌ الهام‌ شده‌ بود که‌ دیگر بر نمی‌گردد. بار آخر در یک‌ مانور در منطقه‌ی‌ هفت‌تپه‌، با تیری‌ که‌ به‌ پشت‌ سرش‌ اصابت‌ کرد، با صورت‌ به‌ زمین ‌افتاده‌ و به‌ درجه‌ی‌ رفیع‌ شهادت‌ و آرزوی‌ دیرینش‌ رسید و رستگار ابدی‌ شد. ایشان‌ موقع‌ شهادت‌ ۲۱ سال‌ داشت‌ و مجرد بود. مقداری‌ از اجزای‌ سرش‌ (مغز یا…) را در همان‌ جایی‌ که‌ تیر به‌ او اصابت‌ کرد دفن‌ کردند و در آنجا برایش‌ مزاری‌ درست‌کردند.
«یاد و راهش همیشه مرام و مسلک بازماندگان باد»

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید مجید ابوطالبی

23 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ما از آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه توقع دوستی با مسلمین را نداریم؛ اما از کشورهای مسلمان عرب توقع خیانت نداریم. اگر اینها صدور نفت به آمریکا را قطع می‌کردند، آمریکا و اسرائیل با چه سوختی جنوب لبنان را بمباران می‌کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم

و این است وصیت‌نامه بنده خدا «مجید ابوطالبی» که در کمال هوشیاری و آگاهی نوشته شده است. باشد که مرگم حرکتی نو و خدائی را به دنبال داشته باشد و ریخته شدن خونم هشداری باشد بر آنان که هنوز در خواب هستند و جوششی در تداوم خونین شهیدان و پویشی در مسیر سالکان راه الله.

إن‌شاءالله

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

فَوقَ کُلُّ ذِی بَرِ بِرُّ حَتّی یُقتَلُ فی سَبیلِ اللهِ

بالا دست هر نیکوکاری نیکوکار دیگری است تا اینکه در راه خدا شهید شود، همین که شهید شد دیگر بالا دست ندارد.

با نام خدا سخن را آغاز می‌کنم؛ چون نام اوست که به ما حرکت و برکت می‌دهد، چون اوست خالق ما و چون اوست رازق ما و بر ماست که در همه حال به یاد او باشیم و شکر نعمت‌های او را به جا بیاوریم.

با سلام بر پیغمبر اسلام و ائمه معصومین(علیه‌السلام) و با سلام بر امام زمانِمان امام دوازدهم و نائب بر حقّش امام خمینی(رحمه‌الله علیه) و با سلام بر یاران و بازُوان پرتوان و پیروان راستین ولایت فقیه آیت‌الله مشکینی و رئیس جمهور مکتبی‌مان آیت‌الله خامنه‌ای و با سلام بر رئیس مجلسِ‌مان و نماینده امام‌ِمان در شورای عالی دفاع و با سلام بر دولت مکتبی و وزراء و نمایندگان مجلس و رئیس قوه قضائیه و همه دولتمردان در خط امام.

و با سلام بر همه دوستان و آشنایان و همکاران چه در سپاه و چه در بسیج و چه در محله خودمان و چه یاران و همسنگران قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و باسلام بر پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم.

و باسلام و درود بر همه شهدای اسلام و معلولین و مجروحین جنگی و با سلام بر همه امّت حزب‌الله و باسلام بر همه آزادیخواهان و مظلومان جهان، چه شیعه و چه سنی و چه ادیان دیگر. سخن را آغاز می‌کنم.

شاید این آخرین نوشته های من و به قولی وصیتنامه من باشد. آری کسانی که مرا می‌شناسید، شاید این مطالب که می‌نویسم به گوش همه آشنا باشد، ولی مِن باب تذکر می گویم و سرانجام این فکر و ذکر من و آخرین حرف‌ها و سخنان من قبل از حرکت به سوی کربلا و زیارت قبر شش گوشه امام حسین(علیه‌السلام) است.

اکنون که این وصیت‌نامه را می‌نویسم درست 29 شهریور است؛ یعنی سالروز تولد من و سالروز ورود من به سپاه و سالروز جنگ تحمیلی و بالاخره اولین روز وصیت‌نامه من. که به خواست خدا یا شهید می‌شوم و یا این شهادت‌نامه را برای امام حسین(علیه‌السلام) در کربلا خواهم خواند. چرا که ما باهم پیمان بسته‌ایم آن قدر شهید بدهیم تا سرانجام کربلا را آزاد کنیم و اکنون پس از 70 روز انتظار سرانجام اولین مرحله عملیات یعنی تصرف ارتفاعات مشرف به سومار و گیلانغرب فرا می‌رسد و در پایان دومین سالگرد جنگ تحمیلی، امیدوارم موفّق به دریافت خبرهای خوشی شوید. البته این سالگرد مصادف شده است با ماه ذی الحجه؛ درست در ماهی که حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) حج را رها و به سوی کربلا حرکت می‌کند و من این تقارن را به فال نیک می‌گیرم و امیدوارم هر چه زودتر دل شما ای امت حزب‌الله که در پشت جبهه یار و پشتیبان رزمندگان هستید شاد شود و خانواده‌های شهدا و مجروحین و معلولین نایل به زیارت کربلا شوند.

در طول دو سالی که من در سپاه بوده‌ام؛ کارم در واحد روابط عمومی در قسمت‌های فرهنگی، سیاسی و تبلیغاتی بوده و یکی از مسئولیت‌های آن زمان نیز رسیدگی به وضع فرهنگی و تبلیغاتی خانواده شهدا. و چون امام امّت خمینی کبیر رسیدگی به کارهای خانواده شهدا را خیلی بالا و واجب می‌دانستند در این قسمت با توجه به تمام نواقص به خدمت مشغول بوده‌ام و در طول این مدّت شاید بیش از هزار وصیت‌نامه و زندگینامه شهدا را خوانده‌ام و روی آن کار کرده‌ام و اینک که در مقام نوشتن وصیت‌نامه‌ای برای خود برآمده‌ام، بسیار مشکل می‌توان قلم را برداشت و بر روی کاغذ آورد و نامه‌ی شهادت نوشت؛ چرا که من وصیتی ندارم.

در تهران که بودم قصد داشتم یک چنین کاری بکنم و با توجه به تمام وصیت‌نامه‌های شهدا (البته شهدای سپاه و بسیج)، یک شهادت‌نامه که وجه مشترک تمام وصیت‌نامه‌ها و نکات عمیق آنها باشد چاپ کنم که بالاخره هم موفق شدم و زندگینامه شهدای کردستان به چاپ رسید که البته اگر زنده ماندیم و به تهران بازگشتیم سعی خواهیم کرد که زندگی‌نامه تمامی شهدا را که تا حدودی نیز آماده چاپ شده به‌طور مسلسل‌وار برای استفاده امّت حزب‌الله و درصورت موافقت مسئولین سپاه به چاپ برسانیم؛ تا بدینوسیله بتوانیم سطح فرهنگ شهادت را در جامعه بالا ببریم.

و امّا ببینیم که وصیت‌نامه شامل چه چیزهایی می‌ شود؟ که به نظرم امور شخصی و مادّی و مسائل دیگری از قبیل نماز و روزه و ارث و… یک قسمت ساده و عادّی است و قسمت اساسی وصیت‌نامه که فکر می‌کنم از قسمت اوّل مهم‌تر و اصولی‌تر می‌باشد، امور دینی - فرهنگی - اجتماعی - سیاسی - معنوی - و اخلاقی است که در واقع همان خط مشی شهید و رساندن پیام شهید می‌باشد.

زیرا با اولین قطره خون شهید که به‌ زمین می‌ریزد، گناهان او آمرزیده می‌شود، و به ملکوت اعلی می‌پیوندد، ولی مسئله دیگر که همان پیام خون شهید است به‌قوّت خود باقی است که توسط وصیت‌نامه و یا شهادت‌نامه و یا از طریق دوستان و آشنایان شهید و فامیل و پدر و مادر و… باید رسانده شود و این تأثیر و این پیام است که خون شهدا است تا نه تنها خون شهید به هدر نرود، بلکه هر قطره آن به هزاران قطره تبدیل شده و در جامعه روح شهادت طلبی اوج بگیرد.

من در این نوشتار قصد ندارم که پیرامون شهادت و شهید و ارج و مقام او بنویسم؛ زیرا که این را به همه‌ ی پویندگان راه شهادت واگذار نموده‌ام و در این مورد می‌توانید از قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه و… کمک بگیرید و نیز در عصر خود، می‌توانید از کلمات روح‌پرور امام، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی و رئیس‌جمهور شهید رجائی و نخست وزیر شهید باهنر بهره گیرید.

من در اینجا فقط می‌خواهم از نکاتی صحبت کنم که ماهیت وجودی یک شهید به آن بسته است و آن هدف، نیّت شهید است و جزءی هم از مسائل پست مادی و… خواهم نوشت.

1- خط‌ مَشی شهیدی که برای آن به میدان شهادت رفته و از همه امور دنیوی دست کشیده و شهادت را برگزیده است.

2- پیام شهید به امام زمانش و نائب او امام خمینی(رحمه‌ الله علیه) و اعلام پشتیبانی از اصل ولایت فقیه که اگر این پیروی نباشد و به میدان جنگ برود، خود را با دست خود هلاک کرده است.

3- پیام به روحانیت مبارز و پیرو خط امام و شخصیت‌ها و مسئولین مملکتی اعم از قوه مجریه و قضائیه و مقننه و شورای نگهبان.

4- پیام به ارگان‌ها و سازمان‌های در خط امام.

5- پیام به دوستان و آشنایان و همکاران و بچه‌های محل و پدر و مادر و برادر و خواهر و فامیل.

6- پیام به کشورهای خارجی و ابرقدرت‌ها و تمام کسانی که در زمین فساد می‌کنند؛ آمریکا، شوروی، انگلیس، فرانسه، اسرائیل و کشورهای مرتجع عرب و…).

7- پیام به ضدّ انقلاب و گروهک‌های وابسته داخلی و خارجی.

8- و بالاخره یک نتیجه‌گیری کلی و…

تا اینجا مطالب را به طور فهرست‌وار نوشتم، چرا که اصولاً یک وصیت‌نامه که در حقیقت می‌تواند دستور زندگی و ادامه راه برای بازماندگان شهید و دوستان و… باشد، باید به دور از هرگونه نوشته و یا مطالبی گردد که این هدف را در بر نداشته باشد.

زمانی که امام حسین(علیه‌السلام) شهید شد، زینب(سلام ‌ا‌لله علیها) بود که پیام حسین(علیه‌السلام) و راه حسین(علیه‌السلام) را زنده نگه‌داشت و اگر نبود خطابه‌ها و نطق‌های آتشین زینب(سلام‌الله‌علیها) شاید خون حسین(علیه‌السلام) به هدر می‌رفت و اینک در زمان ما و در کشور اسلامی ما شما بازماندگان شهدا و دوستان و آشنایان شهید هستید که پیام شهید را فریاد می‌زنید و پیام او را می‌رسانید و جهان را به لرزه در می‌آورید.

امّا چگونه می‌شود پیام شهید را رساند؟ و آیا رساندن پیام شهید در حجله‌گذاشتن و سر کوچه ایستادن و پیراهن مشکی به‌ چه ویژگی‌های برجسته‌ای داشته است و چگونه باید به آن‌ها عمل کرد و امر به معروف و نهی‌ از منکر نمود. به عنوان مثال اگر شهید زیاد قرآن می‌خواند، بازماندگان شهید و دیگر دوستان و آشنایان او زیاد قرآن بخوانند و دیگران را نیز به این کار تشویق نمایند و یا مثلا شهید نیمه‌های شب برمی‌خواست، وضو می‌گرفت و به نیایش می‌پرداخت و یا شهید در زندگی اسراف نمی‌کرد، همیشه لبخند بر لب داشت، کم صحبت می‌کرد و… و اگر چنین کاری را بازماندگان شهید انجام دادند، به راه شهید ادامه داده‌اند وگرنه راه او را نه تنها ادامه نداده‌اند، بلکه باعث به هدر رفتن خون شهید شده‌اند. بنابراین اگر بازماندگان شهید این راه را رفتند و شهادت بر آن‌ها اثر دائمی گذاشت، زهی سعادت وگرنه…

***

من این راه را آگاهانه انتخاب کرده‌ام و در این راه فقط هدفم پیشبرد اسلام و فرمان‌برداری از امر ولایت فقیه است و اگر در این راه کشته شویم و یا بکشیم پیروزیم. من بر خلاف بعضی‌ها که پیروزی را فقط در شهادت می‌دانند، ضمن اینکه شهادت را حدّ نهایی تکامل انسان می‌دانم ولی شهادت را نیز وسیله‌ای برای رسیدن به لقاءالله به حساب می‌آورم و هدفم همواره درطول زندگی این بوده که راه خدا را ادامه دهم.

اگر من شهید شدم «ببخشید من لیاقت شهادت را ندارم» مردم به راه شهیدان ادامه دهید و اگر موفّق به زیارت کربلا شدید، بدانید که در راه بازشدن کربلا ما زیاد شهید داده‌ایم و شهیدان را هرگز فراموش نکنید. در عراق قبر شش گوشه امام هست که هم‌اکنون غریب و تنها است، اگر موفق به زیارت آنها شدید به امام حسین(علیه‌السلام) سلام مرا برسانید و بگوئید که ما نیز آرزوی زیارت ایشان را داشتیم و در این راه شربت شهادت نوشیدیم. برای من مراسم پرتجمل برگزار نکنید. اگر جنازه من به‌ دست‌تان رسید، در صورت امکان از دم مسجد بنی‌هاشمی ـ مسجد بنی‌هاشمی در خیابان سرتیپ نامجو که مرکز فعالیت شهید عزیز می‌باشد واقع است ـ یا از محل نماز جمعه تشییع کنید. اختیار با خود شماست در مراسم ختم من گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید برای حسین زمانِمان شهید مظلوم بهشتی و 72تن از یارانش گریه کنید. برای رجائی و باهنر گریه کنید که در آتش خشم منافقین سوختند. برای شهید مطهری، مدنی، دستغیب، صدوقی که همه به دست این منافقین ضد بشریت و ضد اسلام شهید شدند گریه کنید و به‌جای لعنت و نفرین بر یزید، لعنت و نفرین بر بنی‌صدر و رجوی بنیان‌گزاران این گروه و سردسته آن‌ها آمریکا نمائید.

دوست ندارم که در مراسم کفن و دفن من کسانی که حتی یک ذره برخلاف خط امام گام برمی‌دارند، شرکت کنند و خودشان را به‌من نزدیک بدانند و اگر دوستان ناآگاه من نیز شرکت کردند بر آن‌ها است که دیگر از خواب غفلت بیدار شوند و با تمام وجود کارهای فرهنگی و تبلیغاتی را دنبال کنند.

در اینجا نیز چند جمله‌ای خطاب به برادران مسجدی خودم می‌گویم. بر شماست تا آنجا که در توان دارید با هر وسیله از قبیل کمک مالی و فرهنگی و انسانی و هرگونه کمک دیگر در راه تبلیغات اسلامی گام بردارید تا نه تنها فرزندان خودتان از آنها استفاده کنند، بلکه همه اهالی محل و به خصوص فرزندان آنها از آن استفاده نمایند و اگر چنین نکنید خیانتی بزرگ مرتکب شده‌اید و آن خیانت کتمان اسلام و حقایق الهی. بر شما است ای دوستان سپاهی و بسیجی و مسجدی و ای بزرگان قوم و ریش‌سفیدان محل که تا آنجا که در توان دارید کارهای فرهنگی و تبلیغاتی کنید و سعی کنید که اسلام را در همه ابعاد به نونهالان بیاموزید که اینان سربازان و لشگریان آینده امام زمان هستند.

سعی کنید کارهایتان فقط و فقط برای رضای خدا باشد و خدا را در همه حال ناظر بر اعمال خویش بدانید و وصیت‌نامه شهدا را همان‌طور که امام فرموده‌اند زیاد بخوانید.

***

امّا خطابم به شما برادران سپاهی؛ همان‌طور که می‌دانید سپاه یک ارگان و یک نهاد سیاسی، نظامی و فرهنگی است. بر شماست ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه ده کشوری که من نیز عضو کوچکی از شما بودم که با شدّت بیشتری و تا آنجا که در توان دارید کارهای فرهنگی، آموزشی، تبلیغاتی و اسلامی کنید و راه امام را نه تنها خود ادامه دهید بلکه آموزش دهید تا نونهالان و جوانان ما به غلط راه دیگری جز خط امام نروند.

اگر یکی از مسئولین مملکتی خدای ناکرده از راه خدا و پیروی از ولایت فقیه منحرف شد، به خون شهدای جمهوری اسلامی خیانت کرد او را با شمشیر عدالت علی(علیه‌السلام) راست کنید. از هرگونه گروه‌بازی و دسته و فرقه‌گرایی دست بردارید و تنها و تنها برای خدا گام بردارید و از غلبه هوای نفس بر خود خودداری کنید که بزرگ‌تر از جهاد اصغر، جهاد اکبر که مبارزه با نفس است می‌باشد.

بار دیگر تأکید می‌کنم ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه 10 کشوری سعی کنید راه شهیدان و خدمت به شهیدان و خانواده‌های آنها را ارج نهید، سعی کنید کارهای فرهنگی و تبلیغاتی زیاد انجام دهید؛ به خصوص درمورد خانواده شهداء.

شما ای برادران بدانید که امام خدمت به خانواده شهدا را بسیار ارج نهاده است لذا برشماست که تا آنجا که توان دارید از این خدمت کوتاهی نکنید و بکوشید که فرهنگ شهادت را در جامعه بالا برده و به خارج از مرزها انتقال دهید.

شما ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه 10، مسئولیت‌تان بس سنگین است. شما همچون زینب(سلام‌الله علیها) و امام سجاد(علیه‌السلام) که پیام امام حسین(علیه‌السلام) را فریاد زدند، باید پیام شهید مظلوم بهشتی حسین زمانِمان و 72تن از یارانش را و شهیدانی چون مطهری، مفتح، رجائی، باهنر، مدنی، دستغیب، صدوقی و سایر شهیدان را نه تنها به گوش امّت شهیدپرور که آنها راه خود را یافته‌اند، بلکه به گوش جهانیان برسانید.

بخش روابط عمومی قسمت تبلیغات باید تراکت‌ها و کارهای تبلیغی زیاد به خصوص در بالا بردن فرهنگ شهادت در جامعه انجام دهد.

بخش فرهنگی و به خصوص برادران بخش ارتباطات که مسئولیتی بس سنگین به عهده دارند. در این‌جا این نکته را تذکر می‌دهم که سعی کنید با مردم در تماس باشید و به هر وسیله‌ای که دارید بکوشید تا از طریق نیروهای موجود این کار را انجام دهید، سعی کنید از نیروهای بسیجی و امّت حزب‌الله در این مورد کمک بگیرید.

بخش کارخانجات و ادارات بکوشند که واقعاً به کارگران آگاهی‌های اسلامی بدهند.

بخش ارتش بکوشند که آگاهی‌ها و روحیه شهادت‌طلبی را در ارتش بالا ببرند.

در خاتمه اگر در این مدّت خطائی از من دیده‌اید، از من بگذرید و بدانید که کارهای فرهنگی و تبلیغاتی در سطح منطقه خودتان و سایر مناطق و درصورت امکان تبلیغات خارج از کشور؛ که البته به عهده وزارت خارجه و وزارت ارشاد می‌باشد، از جمله‌ی واجبات است.

بار دیگر از شما ای برادران روابط عمومی می‌خواهم که مرا از دعا کردن فراموش نکنید و از همه برادران سپاهی می‌خواهم که سعی کنند که هر قدمی که برمی‌دارند، فقط و فقط رضای خدا را در نظر بگیرند. از برادران سپاهی می‌خواهم که اگر امکان داشت در مراسم تشییع جنازه و ختم من شرکت کنند و در آنجا فریاد بزنند: راه قدس از کربلا می‌گذرد؛ مرگ بر ضد ولایت فقیه؛ مرگ بر آمریکا؛ مرگ بر شوروی.

برادران بخش خبری موظف هستند که این مطلب را اعلام کنند و این وصیت‌نامه را تکثیر کرده و بین برادران سپاهی و مردم پخش کنید. نه تنها درمورد من بلکه در مورد سایر شهدا حتماً و حتماً در چاپ و تکثیر زندگی‌نامه و وصیت‌نامه آن‌ها بکوشید و بار دیگر تأکید می‌کنم که سعی شود فرهنگ شهادت در جامعه بالا برود.

درمورد اطلاعیه اگر خواستید چاپ کنید از چاپ اطلاعیه‌های تکراری خودداری کرده و سعی کنید یک تکه از وصیت‌نامه من انتخاب شود (انتخاب آن با شماست) و در اطلاعیه چاپ گردد. همگی شما را به خدا می‌سپارم و از شما می‌خواهم برای من دعا کنید که محتاج هستم به دعا در دعای کمیل و شب‌های جمعه و نماز شب مرا دعا کنید.

خداحافظ ای برادران سپاهی، خداحافظ ای برادران روابط عمومی، خداحافظ ای برادران ارتباطات و سرانجام خداحافظ ای برادران بخش مرکز خبری که من علاقه‌ی خاصّی به این بخش داشتم و به خصوص به افراد این بخش و بالاخص آنهایی که در موقع خداحافظی تا کنار آسانسور سپاه مرا بدرقه کردند. خداحافظ، امیدوارم که بتوانید تا آن‌جا که در توان دارید از عهده مسئولیتی که بر دوش شماست برآیید.

***

و اما شما ای دوستان مسجدی و ای همسنگران بسیجی من و ای اهالی محل؛ شاید در طول مدتی که با شما دوست بوده‌ام و همکاری داشته‌ام سعی خودم را تنها و تنها تا آن‌جا که در توان داشته‌ام در بالا بردن سطح فکری و فرهنگی شما و شناخت اسلام واقعی و پیشبرد آن به‌کار برده‌ام و در این امر به جز رضای خدا هدفی نداشته‌ام. (البته این نکته را تذکر بدهم که قبل از پیروزی انقلاب، من دوستان دیگری داشته-ام که بدین‌وسیله یادشان را گرامی می‌داریم و از آن‌ها که سال‌های خفقان باهم همکاری می‌کردیم، تشکر می‌کنیم).

ای دوستان مسجدی من که همیشه سعی من بر این بوده تا تمامی افراد از کارهای خوشگذر و کم‌استفاده و یا احیاناً بلااستفاده به کارهای ریشه‌ای و اصیل روی آورند و شاید با شما ساعت‌ها صحبت کرده‌ام و این مطلب را با شما درمیان گذاشته‌ام.

برادران من بعد از شهادت «قربان مرادی» که یکی از هم‌محلی‌های ما بود مشاهده کردم که این شهادت روی شما تا چه حدی تأثیر گذاشت و این تأثیر به حدی بود که حتی خود من در شهادت «قربان» یک مقاله خواندم که اگر امکان داشت در ختم و در شب هفت و هرگونه مراسمی که برای من گرفتید این نوار را بگذارید.

آری من چگونه می‌توانستم تحمل کنم که کسی خودسازی نکند و بچه‌های محل و مسجد مبارزه با نفس نکنند. کارهای فرهنگی و فکری نکنند، اخلاق خود را اسلامی نکنند و تنها و تنها اسلحه به‌دست بگیرند و به عضویت خود در بسیج افتخار کنند و اگر من انتقادی کرده-ام فقط و فقط این بوده که بچه‌ها را در همه زمینه‌ها چه فکری، چه سیاسی و چه نظامی بسازید و اگر چنین نکنید و فقط آنها را با اسلحه سرگرم کنید به اسلام خیانت کرده‌اید.

من همه ی قصدم این بود که به بچهها احترام بگذارید. به فکر و عقیده آن‌ها احترام بگذارید. سعی کنید سطح معلومات آن‌ها را بالا ببرید. من رنج می‌بردم وقتی می‌دیدم که در شهادت بچّه‌های محل، کم به راه شهید فکر می‌شد و پیام شهید در نوشتن یک پلاکارد و یا گذاشتن حجله و پوشیدن پیراهن مشکی و رفتن به خانه شهید خلاصه می‌شد.

من از شما راضی نخواهم بود ای دوستان و ای بچه‌های مسجدی، اگر کار فرهنگی نکنید، اگر خود را نسازید، اگر جهاد اکبر نکنید یعنی مبارزه با نفس نکنید و وقت خود را بیهوده تلف نمائید…

مرا ببخشید همه خوبان رفتند و شهید شدند و به لقاءالله پیوستند و من نیز مردم زیرا لیاقت شهادت را ندارم ولی وای بر شما اگر باکم‌کاری و بی‌تفاوت بودن خود خون شهیدان را به هدر دهید. سعی کنید راه شهیدان را در عمل پیاده کنید.

«قربان» خیلی فعالیت می‌کرد، حتی مثل خود من در عروسی برادرش شرکت نداشت و من زمان عروسی برادرم در جبهه نبرد بود. «عباس» خیلی فعالیت می‌کرد، شب‌ها تا ساعت‌ها بعد از شب و حتی نزدیک صبح روی دیوارها را رنگ می‌کرد، و می‌نوشت. شما ای دوستان مسجدی من سعی کنید، سعی کنید که یک صدم آن‌ها فعالیت کنید. با نفس خود مبارزه کنید. از دوستی دنیا دست بردارید. از مقام‌پرسی بپرهیزید. سعی کنید زیاد فکر کنید. «تفکر الساعه افضل من عباده سبعین سنه» یک‌ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.

خاک بر سر من اگر در طول این مدّتی که با شما دوست بوده‌ام، خواسته باشم قدمی و قلمی و کلامی جز پیروی از اسلام و از ولایت فقیه و امام برداشته باشم. اگر در خیابان کتاب‌فروشی و تبلیغات می‌کردم اگر ساعت‌ها با این گروهک‌ها در خیابان مبارزه و افشاگری می‌کردیم، اگر ساعت‌ها با شما صحبت می‌کردیم و اگر هر گونه کاری انجام داده‌ام، فقط و فقط هدفم آگاهی دادن بوده.

مرا ببخشید اگر به شما گفته‌ام درس بخوانید، اگر گفته‌ام کتاب بخوانید، اگر گفتم مطالعه کنید، اخلاق اسلامی داشته باشید، به اسلحه در دست گرفتن کار درست نمی‌شود، وقت خود را بیهوده هدر ندهید. تنها و تنها هدفم رضای خدا بوده و بس. با این وجود از همگی شما معذرت می‌خواهم و امیدوارم که مرا ببخشید.

خداحافظ ای نونهالان کتابخانه اسلامی شهید، ای بچه‌های گروه سرود، خداحافظ ای برادران بسیجی و خداحافظ ای بزرگان مسجد و خداحافظ ای حاج‌آقا روحانی. مرا ببخشید و از دعای خیر فراموش نکنید و سلام سعید و محمد و حامد و ایرج و حسن… . شما را بسیار دوست دارم، سلام مرا بپذیرید و دعا کنید.

***

شما ای فامیل، ای دایی‌ها و خاله‌ها و…، ای پدر و مادر عزیز و ای برادران و خواهران و ای…

من در اینجا به خدا عشق می‌ورزم و به امام‌زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دوست دارم روحم از این قفس بدن رها شود و به خدا بپیوندم.

من به دنیا علاقه‌ای ندارم. البته «الدنیا مزرعه‌ الاخره». من شما را به تقوا و تقوا و تقوا توصیه می‌کنم و توصیه می‌کنم که احیاناً غرور و خود بزرگ بینی و خود را پیشگام انقلاب نشان دادن به خاطر این که شهید داده‌اید و خانواده شهید هستید شما را نگیرد. فقط و فقط برای رضای خدا گام بردارید.

و امّا تو ای مادر، ای غمخوار و تو ای همه چیز من، مرا حلال کن که اگر حلال نکنی کارم سخت می‌شود. اگر از من بدی دیده‌ای به خاطر خدا حلالم کن. از همه فامیل می‌خواهم مرا حلال کنند.

خواهرانم: تا آنجا که در توان دارید در راه اسلام بکوشید و هر جمعه و هر شب جمعه که به نماز جمعه و دعای کمیل می‌روید مرا دعا کنید.

و امّا برادرانم، همان گونه که به پاسداری از دست‌آوردهای انقلاب مشغول هستید مشغول باشید و هرگز ذره‌ای سُستی به‌خود راه ندهید. هرگز سپاه و کمیته را رها نکنید که اینها بازُوان انقلاب و امام‌اند. هرشب به مسجد بروید؛ ای برادر کوچک من و مرا به یاد بچه‌های مسجد بینداز و به آنها بگو مجید ناظر بر اعمال شما است و هرگونه عمل شما را در نظر دارد. به آنها بگو بکوشید و هرگز از کوشش و فعالیت نایستید که اسلام امروز احتیاج به کوشش و فعالیت دارد.

و امّا تو ای پدر؛ مرا حلال کن و شبها که به نماز شب می‌ایستی مرا دعا کن. از زحماتی که برای من کشیده‌ای تشکر می‌کنم. من دیگر نیستم که آن‌ها را جبران کنم. امیدوارم خدا به همه‌ی شما صبر بدهد. سعی کنید یک خانواده نمونه بعد از من باشید که هستید. برای ازدست دادن من نگرانی نکنید، درست است که من شاید لیاقت شهادت و یا شهید شدن را نداشته باشم ولی شما بکوشید پیام شهیدان را به دیگران برسانید.

آری ما امانتی بودیم بر روی زمین که سرانجام به لقاءالله پیوستیم:

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد بدین دیر خراب آبادم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

***

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

***

یاران همه سوی مرگ رفتند

بشتاب که تا ز ره نمائیم

ای خون حماسه در رگ دین

برخیز نماز خون بخوانیم

***

و امّا خطاب به شما کشورهای خارجی و ابرقدرت‌ها، شیطان بزرگ آمریکا و شوروی و کشورهای مرتجع عرب که با سکوت و خیانت خود اسرائیل را در انجام جنایاتش در جنوب لبنان آزاد گذاشته‌اند و روزی هزاران نفر از مردم مسلمان و بی‌گناه لبنان توسط هواپیماها و بمب‌های اسرائیلی از بین می‌روند، ولی کشورهای عرب با کمال بی‌شرمی کنفرانس تشکیل می‌دهند و اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند.

پیغمبر اکرم(صلوات‌الله علیه) می‌فرماید «مسلمان نیست کسی که شب را به روز آورد و در انجام امور مسلمین اهتمام نورزد».

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

وای اگر از پس امروز بُود فردایی

و درست مصادف با بمباران مناطق جنوب لبنان، کشور عربستان سعودی که قبله‌گاه مسلمین در آنجا قرار دارد، مسلمانان ایرانی را در مدینه در حال تظاهرات و شعار مرگ بر اسرائیل مصدوم و مضروب می‌کند. و درست چندی قبل در روز قدس هم زمان با بمباران جنوب لبنان توسط اسرائیل، جنوب ایران نیز توسط صدام بمباران می‌شود.

ما از آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه توقع دوستی با مسلمین را نداریم. ولی از کشورهای مسلمان عرب نیز توقع خیانت و جنایت نداریم. اگر اینها صدور نفت خود را به آمریکا قطع می‌کردند، آمریکا و اسرائیل با چه سوختی جنوب لبنان را بمباران می‌کرد. اگر موقعیت کشورهای اسلامی را از روی نقشه بررسی کنیم می‌بینیم چه از نظر سوقُ‌الجیشی و چه‌ از نظر ثروت و چه از نظر معادن، اگر مسلمان‌ها با هم متّحد شوند هیچ قدرتی نمی‌تواند آنها را شکست دهد.

ولی به امید خدا و امام زمان(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و نائب برحقّش امام خمینی(رحمه الله علیه) در آینده نزدیک پس از سقوط صدام به نجات کشورهای دیگر خواهیم رفت.

ای ابرقدرت‌ها: دست از جنایت بردارید، دست از درندگی بردارید و به جای ساختن این همه وسائل تخریبی به سازندگی بپردازید. مگر شما روزانه چقدر می‌توانید از دنیا استفاده ببرید و عیش و نوش کنید.

بیائید به جای ویرانگری به سازندگی بپردازید و اِلا توسط قیام مردم دنیا نابود خواهید شد. ما مسلمانان ایران و ما پیروان ولایت فقیه به شما اخطار می‌کنیم تا زمانی که پرچم اسلام در مسجدُالاقصی به اهتزاز در نیاید و حکومت امام خمینی(رحمه الله علیه) را به حکومت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل نگردانیم از پای نخواهیم نشست. سلام بر همه مسلمانان جهان – سلام بر همه مستضعفان جهان.

مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر ضد ولایت فقیه.

***

اما خطاب به شما گروهک‌ها،

از همان آغاز پیدایش بعضی از بنیان‌گذاران شما ممکن است با خلوص نیت دست به تشکیل شما زده باشند. ولی اکنون به مرور زمان همه به این فاجعه پی برده‌اند و شما به جای طرفداری از خلق به ضدیت با خلق پرداخته‌اید و در جنایات خود افراد بیگناه بسیاری را شهید کرده‌اید و بدینوسیله وحشیگری خود را به گوش صهیونیست‌های اسرائیلی که در 17شهریور مردم را در میدان شهدا به شهادت رساندند رسانده و ثابت کردید که چقدر از مردم دورید. ولی بدانید که دیگر دوران شما به سر آمده است. اگر روزی راهپیمایی راه می‌انداختید، سخنرانی برگزار می‌کردید، مراسم می‌گرفتید و خیابان‌ها را محل تضعیف دولت جمهوری اسلامی می‌کردید. دیگر «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» و اگر توبه نکنید به دست همین امّت حزب‌الله نابود خواهید شد. مرگ و نفرین تمام مستضعفان بر شما باد.

و امّا شما مسئولین مملکتی: ضمن تشکر از تلاش‌های شما در بعد از انقلاب که واقعاً ره صد ساله رفته‌اید و با وجود جنگ، مملکت را به اینصورت نگه داشته‌اید. و امید اینکه خدا شما را ارج دهد، یک نکته را می‌خواهم تذکر بدهم که اگر خدای‌نکرده در سطح ادارات و بعضی از ارگان‌ها و یا کارخانجات و هر جای مملکت کسی باشد که به این انقلاب اعتقاد نداشته باشد «و به قول امام در سخنرانی خود خطاب به مسئولین مخابرات که فرمودند: بعضی‌ها خود را به مسلمانی می‌زنند و ممکن است در شرکت مخابرات استراقِ سمع کنند» از شما می‌خواهیم که آنها تصفیه کنید. از شما می‌خواهیم که مواظبت بیشتری از جان خود بنمائید و از شما می‌خواهیم با این گروهک‌ها با شدّت بیشتری مبارزه کنید. همان طور که امت چهل میلیونی پشتیبان شماست، مسائل خود را با مردم در میان گذارید و بدانید که امّت حزب‌الله هرگونه مشکلی را به مدد خدا حل می‌کند.

خدا نگهدار شما باشد که شما پیروان اسلام و ولایت فقیه هستید. درود بر شما باد و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حافظ و نگهدارتان.

***

و اما ای امام، ما زندگی کردن و انسان‌ بودن و شناخت واقعی اسلام را از تو آموختیم و تو بودی که به ما درس شهادت و ایثار و گذشت آموختی و این تو بودی که از آن جوانان بیکار و بی‌مسئولیت محلّه‌ها، بسیجی ساختی و به جبهه جنگ فرستادی. ای امام، ما چگونه از از زحمات تو تشکر کنیم که تشکر از زحمات تو را هرگز نتوان.

ای امام، تو ما را از لجن‌زار به گلزار هدایت کردی.

ای امام تو بودی که شب و روز با دعا و شناساندن راه به ما انقلاب را به پیروزی رساندی و هم‌اکنون به یاری خدا و با مدد امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف) آمریکا را به زانو درآوردی. توصیف تو که در روز چون شیر بر ظالمان فریاد می‌کشی و شب به نیایش با خدا می‌پردازی چگونه ممکن است.

ای امام، ما اهل کوفه نیستیم تا تو را تنها بگذاریم. ما تا خون در بدن داریم از دین خدا و از پیروی از دین تو دست بر نخواهیم داشت.

ای امام، سخنان تو هرکدام دنیایی از درس است. زندگانی تو و هر کار تو منبعی از الهام و انقلاب و اسلام است.

ای امام، ما را دعا کن که بتوانیم بر نفس خود پیروز شویم و هم جهاد اصغر و هم جهاد اکبر هر دو را توأم با هم انجام دهیم.

خدایا – خدایا – تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه‌دار.

از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای

خدایا – خدایا - رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما

***

در خاتمه از تمام دوستان و آشنایان و امت حزب‌الله می‌خواهم که پس از پایان نمازها و مخصوصاً نماز جمعه که به جز دو هفته انتخابات و سه ماه که در سیستان و بلوچستان در جهاد بودم و 45 روز عملیات فتحُ‌المبین و 70 روزی که در جنوب و غرب هستم در تمامی آنها شرکت کرده‌ام. برای سلامت امام و طول عمر امام دعا کنید و در خاتمه از خدا بخواهید که از گناهان ما درگذرد.

لازم به تذکر است که این وصیت‌نامه را در تاریخ 27/06/1361 شروع به نوشتن کرده‌ام و امروز نزدیک غروب 03/07/1361 است و یک تکه ابر به صورت فِلشی بزرگ و به رنگ خون کربلا را نشان می‌دهد. همین ابر را من در عملیات فتح‌ المبین دیدم.

از بلندگو صدای قرآن شنیده می‌شود:

من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا

در گردان تخریب در بالای تپه ای مشرف به گردان نشسته‌ام و حرکات بچه‌ها را زیر نظر دارم. یکی قرآن می‌خواند، یکی وصیت‌نامه می‌نویسد، دیگری دعا می‌خواند، چند نفر مشغول پاک‌کردن اسلحه هستند، چند نفر انگور می‌خورند، تعدادی مشغول بازی فوتبال هستند و سرانجام هر کس به کاری مشغول است.

فکر می‌کنم بیش از هفتاد روز است، یعنی از تاریخ 23 ماه رمضان که خود را برای حمله آماده می‌کنیم و روزشماری می‌کنیم. البته این آرزو را از عملیات فتح‌ُالمبین در دل پروراندیم و از این تاریخ به بعد به اوج خود رسیده است.

فکر می‌کنم و می‌اندیشم چه نیرویی این جوانان و این همه نیروها را به این بیابان‌ها کشیده. فکر می‌کنم چه نیرویی این همه انسان را عاشق شهادت کرده…

به جماران فکر می‌کنم، به قلب تپنده انقلاب، امام امّت که این پیشرفت‌ها و این دگرگونی‌ها یعنی از حیوانیت به انسانیت را مدیون راهنمایی‌های او هستیم. فکر می‌کنم از وقتی که خود را شناخته‌ام دوست داشته‌ام تنهایی را انتخاب کنم و فکر کنم و بنویسم.

به دوران دبیرستان می‌اندیشم، به انشاءهای آتشین و داغی که می‌نوشتم و اضطراب رژیم را از دل همه می‌برد و آنها را به تعمق وا می‌داشت. یادم می‌آید که معلّم انشاءمان می‌گفت تو در آینده نویسنده می‌شوی. آری نویسنده شهادت با سرخی خون و رگبار گلوله.

یادم می‌آید که دوران دبیرستان را سعی می‌کردم پیاده تا خانه طی کنم و در طول مسیر به جامعه‌ام فکر کنم. به مردم تحت ستم و غم به- آوای حزین لبوفُروش زمستان و…

ای خدای بزرگ، من را به راه راست هدایت کن.

ای خدای بزرگ، من را قدردان نعمت‌های خود بگردان.

ای خدای بزرگ، اگر شهید نشوم و زنده ماندم به من نیرویی عطا کن که بتوانم راه امام را تا آنجا که در توان دارم، به دیگران نیز بشناسانم.

ای خدای بزرگ چگونه می‌توانم شکر یک دم و بازدم را نمایم.

ای خدای بزرگ من ضعیف هستم. ای خدای بزرگ تو خودت به من کمک کن که بتوانم در راهی که رضای تو در آن باشد گام بردارم.

***

خداحافظ ای رهبر و بنیانگذار انقلاب ای امام.

خداحافظ ای بازوان امام.

خداحافظ ای مسئولین مملکتی، ای رئیس مجلس و ای رئیس جمهور و دیگر مسئولین مملکتی.

خداحافظ ای پدر، مادر، برادران، خواهران و ای فامیل.

خداحافظ ای سپاه، ای بسیج، ای مسجد بنی هاشمی.

خداحافظ ای ارگان‌ها و نیروهای در خطّ امام و ای دوستان شهیدان، راه شهیدان که راه خداست ادامه دهید.

درود بر همه امّت حزب‌الله.

درود بر امام امّت و نیروهای در خط امام.

مرگ بر ضد ولایت فقیه.

روز شنبه 03/07/1361 مطابق با هفتم ذی‌الحجه ساعت 6بعد از ظهر

مجید ابوطالبی

درباره شهید
شهید مجید ابوطالبی یکی از شهدای مدفون در کهف‌الشهدای ولنجک تهران پس از گذشت بیش از ۳۱ سال از شهادتش شناسایی شد.
شهید مجید ابوطالبی متولد ۱۳۳۴ است و در سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه عملیاتی سومار به شهادت رسیده است.پیکر مطهر این شهید در ایام فاطمیه سال ۱۳۸۶ به همراه چند شهید دیگر با هماهنگی بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس در خیابان ولنجک تهران مدفون شده بود. شناسایی این شهید گمنام حکایت غریبی دارد. قریب یک ماه پیش با توجه به رؤیایی که مادر شهید می‌بیند، پس از نمونه‌گیری و آزمایش خون و مطابقت آن با نمونه DNA ذخیره شده از استخوان‌های شهید، پیکر شهید مجید ابوطالبی شناسایی می‌شود. فرید ابوطالبی برادر کوچک شهید نیز در سال ۱۳۶۷ در تک عملیاتی دشمن در منطقه شلمچه به شهادت رسیده بود.

حسین ابوطالبی پدر شهیدان مجید و فرید ابوطالبی است که حالا بعد از ۳۱ سال به همراه همسر و دیگر فرزندان به دیدار فرزندش در کهف الشهدای تهران آمده است. او اگر چه سن و سال بالایی دارد اما با قاطعیت از همه مردم و رسانه‌هایی که پیرامونش جمع شده‌اند می‌خواهد که از نظام اسلامی‌حمایت کنند و با دشمنان مقابله کنند. حسین ابوطالبی که بازنشسته سپاه است از مجید ابوطالبی که بعد از گذشت ۳۱ سال از شهادتش خود را به اطرافیان نمایانده است می‌گوید:"مجید هم مثل من عضو سپاه شد و حدودا ۲۵ ساله بود که به جبهه رفت. برای انقلاب فداکاری زیادی کرد. قبل از انقلاب دائما در حال مبارزه با نیروهای ضد انقلاب بود و بعد از انقلاب هم یا در مبارزه با منافقین بود و یا در حال کمک به مردم. به خصوص در زمان قحطی اوایل انقلاب تمام سعی‌اش این بود که به مردم نیازمند کمک کند. در جبهه هم در گروه تخریب بود و رفته بود برای آنکه راه را باز کند تا نیروها بتوانند عبور کرده و عملیات کنند. همانجا هم به شهادت رسیدند.”

او در ادامه از خصوصیات اخلاقی پسرش می‌گوید: “مجید خیلی به بندگان خدا خدمت می‌کرد و مراقب بود از او فقط به مردم خیر برسد و عذابی به کسی ندهد. تا آنجا که می‌توانست هم به خانواده، اهالی محل و .. خدمت کرد. به آن‌هایی که نیازمند بودند کمک می‌کرد. در مسجد محل فعال بود و کتابخانه مسجد بنی‌هاشمی‌را تاسیس کرد و آن را اداره می‌کرد. شب‌ها بیشتر در کتابخانه مشغول بود. از اینگونه فعالیت‌های فرهنگی در مسجد زیاد داشت. وقتی در منطقه سومار شهید شد دیگر پیکرش بازنگشت.”

عکس شهید

 

 

منبع : سایت فاتحان

 

 2 نظر

وصیتنامه مهندس شهید علی امامی

23 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

لازم دانستم بر حسب وظيفه شرعى‌ام وصيتى را براى ملت عزيز و پيروان راستين و خانواده گرامى‌ام بنگارم.

بسم الله الرحمن الرحيم

شهادت مى دهم بر وحدانيت حضرت رب العالمين و نبوت حضرت خاتم الانبيا محمد(ص) و انبياء سلف، امامت دوازده امام برحق و ولايت حضرت امام خمينى دام ظله العالى

لازم دانستم بر حسب وظيفه شرعى‌ام وصيتى را براى ملت عزيز و پيروان راستين و خانواده گرامى‌ام بنگارم.

جنگ جوهر انسانها را نمايان مى كند. (امام خمينى)

بارالها شكر مى كنم كه در اين دنياى لهو مرا از مردابها نجات دادى و از ميان لجنزارها بيرون كشيده و آتش عشقت را در دلم پديد آوردى و محبت خودت و محبت اوليائت را در درونم قرار دادى و لبانم را به ذكر خودت مشغول ساختى و از لغويات نجاتم دادى.

الهى مى دانى كه هرگز از روى طغيان سر از فرمانت نپيچيده‌ام و هرگز از روى عمد برخلاف دوستيت عمل نكرده ام حتى موقعى كه مرتكب معصيتى شده ام تا طعم آن از دهانم زايل نگشته فكر تو آن را تلخ نموده و هرگز لذت گناهى را نچشيده ام آنچنانكه عاصيان مى‌كشند.

الهى مى دانى كه هر كس خواسته است بر شيطان پشت پا بزند، خواسته است راه ميان را انتخاب كند و خواسته است با تو دمساز گردد و خواسته است با تو هم سخن شود و خواسته است به تكليف شرعى‌اش عمل كند به اينجا شتافته است و من نيز در تبعيت آنها خود را در جمع آنها جاى داده ام تا بلكه به خاطر آنها از من درگذرى و قبولم كنى. انشاءالله.

و اما اى جهانيان بدانيد كه ملت حزب الله ما با قبول شهادت و اينكه شهادت جز سعادت نيست، سلامت و حيات جامعه خود و نسل آينده را تضمين نموده است.

و بدانيد كه مومنين و مسلمانان در تحت ولايت امام خمينى با تمسك به آيه «فاستقم كما امرت» در راه رسيدن به اهداف الهى اين انقلاب و اسلام تا پاى جان و تا آخرين قطره خون خود ايستاده اند و بعد از اين هم خواهند ايستاد.

و اما اى مسلمانان و مومنين و هم وطنان و مردم حزب الله بدانيد كه در راه دفاع از نواميس حضرت حق متعال و خون شهداى گرانقدر اسلام از همه چيزمان بايد بگذريم تا به اين وسيله توانسته باشيم درس حريت و استقلال به ديگر ملل جهان داده باشيم و كوردلان و منافقين بدانند كه ما اسماعيليانى هستيم كه ابراهيم خويش مى باشيم و از هيچ چيزى باك نداريم.

و اما برادر عزيز و رزمنده ام بدان كه يك رزمنده بايد در راهى كه قدم بر مى دارد بايد تمام مشكلات را به جان پذيرا باشد و اين جمله كوتاه را هميشه به خاطر بسپار كه : پروانه ها خواهند مرد. اما تو همچنان پرواز را به خاطر بسپار.

و اما برادرانى كه خود را وصى شهدا مى دانيد و پيرو خط امام هستيد، قدر امام را بدانيد و در برهه هاى حساس با توجيه هاى گوناگون خود را نفريبيد. شب و روز به فكر اسلام و مسلمين بوده و در راه جهاد اكبر و اصغر كوشا باشيد.

با حضور مداوم و فعال خود در صحنه هاى ايثار و مقاومت، مشت محكمى بر دهان منافقين و معاندين بزنيد و هميشه سعى كنيد كه انسانى وارسته از دنيا و تعلقات مزخرفش بوده باشيد. جبهه ها را از ياد نبرده و در جايى كه امر اهمى وجود داشته باشد بر امر مهم خود را مشغول نسازيد. شهدا و تداوم راهشان را از ياد نبريد و قدر خانواده آنان را بدانيد و بجاى آوريد. هميشه خادم مستضعفين و مومنين راستين بوده و در تعالى روح خود بكوشيد كه سعادت دنيا و آخرت در كمال روح در سير الى الله مى باشد.

به آيات قرآن و روايات متقن رسيده از ائمه معصومين و فرمايشات امام خمينى و حضرت آيت الله منتظرى تمسك جسته و چراغ راهى براى خودتان فراهم نماييد.

از نماز، از نماز، از نماز، نمازى كه متنبه كننده باشد و راهنما، دست برنداريد زيرا كه ناجى انسان مى باشد حتى در عين حالى كه در گناهان مغروق باشد، باز او را دست آخر رهنمون مى گردد.

و اما والدين عزيزم سخنى چند با شما

با شمايى كه بيشترين زحمات را برايم كشيده ايد و سختترين درد هجرانها را در فراقم در اين چند ساله متحمل شده ايد.

به دردم دردمند و به رنجم رنجور گشته ايد، به شاديم خرسند و به موفقيتم كاميان شده ايد. شمايى كه عزيزترين كسان در دنيا برايم هستيد و لحظه اى راضى به اذيت و ناراحتيتان نيستم. اما چكنم كه وظيفه ام و خواسته قلبى‌ام مرا وا داشته است كه شما را به ظاهر تنها بگذارم و شما را به زحمت بياندازم، اما بدانيد كه مدام در يادم هستيد و دعاگويتان مى باشم.

احسن برشما كه مرا چنين تربيت نموده و چنين به راهم نموديد، اجرتان با خدا باد و جايتان در نزد ائمه هدى.

پدر و مادر عزيزم درفراق من صبر و بردبارى را پيشه خود ساخته و با ياد آن يگانه رحمان و رحيم دلگرم باشيد چون حسين ها و زينب در مقابل كوردلان و منافقين بايستيد و ذره اى تزلزل به خود راه ندهيد بدانيد كه اجرتان با خداست و شهيد شاهد رفتارتان.

با شهادت من از آمدن برادرانم به جبهه خوددارى نكنيد و ديگر برادران و خواهرانم را چنان تربيت كنيد كه رهرو شهدا بوده باشند و بنده هاى عزيز براى خداوند و مومنى مقاوم و خالص به بار بيايند.

از حضرت زينب درس بگيريد كه صبر بر فراق 72 شهيد را نمود و خود را در مقابل خانواده كه چندين شهيد و معلول داده اند شرمسار ببينيد و تا اينكه بيشتر در اين راه كه راه اسلام است بكوشيد.

هيچ تمنايى از هيچ كس چه معنوى و چه مادى نداشته باشيد تا بدين وسيله روح مرا شاد بنماييد.

مقدارى كتاب و وسايل شخصى دارم كه به هر كس خواستيد بدهيد.

مبلغ 15750 ريال كه از امورمالى لشكر عاشورا از بابت حقوق مشموليت طلب دارم كه در حدامكان تهيه مى كنيد و با گذاشتن مقدارى پول بر روى آن مبلغ 200000 ريال بدهكارى به امور مالى سپاه اردبيل مى پردازيد.

28 روز روزه واجب سال 1366 كه در جبهه بودم را برذمه دارم به علاوه 6 روز روزه نذرى واجب، هر كس از مومنين و اخويها توانست ادا نمايد انشاءالله طبق مسئله شرعى اش .

6 ماه كامل نماز قضاى كامل بر ذمه دارم كه آن را نيز اخوي هايم ادا نمايند انشاءالله.

3000 رسال در قرض الحسنه امام سجاد(ع) به حساب خود و مادر و خواهرم دارم كه به پدرم مى رسد. دفترهاى خاطرات و كلاسور و دفتر شعر و دفاتر يادداشت نظامى ام در وهله اول به برادران مى رسد بعدا به برادر عزيزم سيد حسن عابديان و يا حسينعلى صوفى و يا سيدشكور راثى نظام و يا جواد زنجانى به ترتيبى كه ذكر كردم داده شود و دست آخر سيد حسن عابديان و يا برادران عزيزم هاشم و اصغر نگهدارى مى توانند بكنند به غير از اينها به كسى ندهيد. حتما.

در آخر سلام مرا به امام امت رسانده و بگوييد كه پيروى از پيروانت بدون اينكه توفيق ديدارت را از نزديك داشته باشد در لبيك به فرمانت تا پاى جان ايستاد و به شهادت رسيد.

از پدر و مادرم و از برادران و خواهرانم طلب حلاليت نموده و توصيه مى كنم كه رهرو راه شهدا باشند.

از تمام كسانى كه از من رنجيده و يا اذيتى ديده اند حليت طلبيده و از كسانى كه غيبت آنها را نموده ام شديدا طلب حلاليت مى كنم باشد كه خداوند بر آنان نيز رحم كند.

ضمنا مبلغى ناچيز از سيد محمدعابديان طلب دارم كه حلال مى كنم.

ساعت 30/9 شب چهارشنبه 25/9/66 - گردان قائم(عج)

عبد ذليل و عاصى - على امانى

سيد حسن عابديان و سيد شكور راثى نظام دو نفر از اخويهاى صيغه‌اى‌ام هستند. خداوند سلامتشان بدارد.

درباره شهید
نام : علی نام خانوادگی : امامی

فرزند : حسین تاریخ تولد : 1345/06/12

محل تولد: مغان رشته تحصیلی : آبیاری

نام دانشگاه : دانشگاه ارومیه

تاریخ شهادت : 1366/11/02
محل شهادت : ماووت عراق

زندگینامه مهندس شهید علی امامی

علی در دوازدهم شهريور ماه 1345 در روستاي مرادلو ي مغان “بيله سوار” متولد شد، خانواده اي روستايي و مذهبي و با وضع مالي متوسط در سال 1353 به اردبيل کوچ کرده و بعد از آن تاريخ تاکنون در اردبيل ماندگار شدند. تعداد افراد خانواده پنج برادر و دو تا خواهر بودند. يکسال اول را در اردبيل مستاجر بودند که بعدها در کوچه يقينه خاتون يک دو اطاقه خردند. پدرش نيز مغازه اي مشترک با يکي از فاميلها در دروازه مشکين باز کردند و به خواربار فروشي مشغول شدند و در سال 1364 به محله حسين آباد راه کلخوران نقل مکان نمودند.

دو سال ابتدايي را در روستاي محل تولد خواند - از سال سوم ابتدايي در اردبيل در مدرسه شماره يک وحيدي درس خواند. کلاسهاي چهارم و پنجم ابتدايي را در مدرسه سعدي در نزديکي کوچه منصوريه سپري نمود دوران راهنمايي را در مدرسه پورسينا بود و دوران متوسط را در هنرستان شيخ بهايي سپری کرد و سپس در سال 1366 در رشته آبياري دانشگاه اروميه قبول شد که بعد از ثبت نام و حدود دو ماه بعد از شروع کلاسها به جبهه اعزام شد ايشان در دوران تحصيل هميشه از شاگردان ممتاز کلاس بودند و هميشه با نمرات عالي قبول مي شدند.

فعاليتهاي مبارزاتي شهيد قبل و بعد از انقلاب

به دليل کم بودن سن ايشان در زمان انقلاب فعاليتهاي وي در مورد جريانات قبل از انقلاب صرفا شرکت در تظاهرات و راهپيمائيها بود بعد از انقلاب با توجه به وسيع بودن فعاليتهاي انقلابي در پايگاه شهيد چمران کوچه يقينه خاتون ثبت نام و فعاليت نمودند - همکاري با پايگاه شهيد ذاکر توسلي کوچه محمديه شرکت و فعاليت در انجمن اسلامي هنرستان شيخ بهائي، همکاري با بسيج و سپاه پاسداران در تابستان سال 62 به صورت نيروي ويژه به مدت سه ماه و حضور در جبهه هاي جنگ تحميلي به مدت 22 ماه و علاوه بر آن 15 ماه از خدمت سربازي را به صورت بسيجي و پاسدار وظيفه در جبهه بودند که به خاطر قبولي از دانشگاه ترخيص سربازي گرفته و در دانشگاه ثبت نام که بعد به صورت بسيجي به جبهه اعزام شدند. ايشان در سال 1365 در عمليات کربلاي پنج از ناحيه دست راست زانوي چپ و دست چپ دچار مجروحيت شدند. حدود 15% در صد جانبازي داشتند. در جبهه نيز در واحدهای مختلف رزمي حضور داشتند از نيروي پياده و تدارکاتي و اطلاعاتي و …. که براي اطلاع بيشتر مي توانيد به برادرحاج مصطفي اکبري فرمانده گردان قاسم (ع)مراجعه نمائيد.

مدت حضور در جبهه

1- از تاريخ 65/4/31 تا 66/7/17 به صورت پاسدار وظيفه بودند 14 ماه و 17 روز

2- از تاريخ 62/4/14 الي 62/6/30 کادر ويژه بسيج در اردبيل دو ماه ونيم

3- بقيه تاريخها و اعزامها به صورت بسيجي بودنده اند حدود 23 ماه خدمت بسيجي داشته اند

خصوصيات اخلاقي و فکري شهيد

ايشان از نظر اخلاقي فردي بسيار مومن و متعهد و مويد به مسائل ديني و مذهبي بودند نسبت به اداي نماز بسيار حساس بوده و ديگران را نیز به خواندن نماز دعوت و مقيد مي نمود ايشان به غير از نماز و روزهايي که به خاطر حضور در جبهه ادا نکرده بودند هيچ نماز يا روزه قضا نداشتند. در مجالسي که غيبت و صحبتهاي بيجا به عمل مي آمد شرکت نمي کردند. در دعاهاي کميل و توسل هميشه شرکت مي کردند. برادران و خواهران کوچکتر از خود را به خواندن نماز دعوت مي کرد. در صورت امکان مالي به خانواده هاي کم درآمد کم مالي مي نمودند خلاصه بنده به عنوان برادر کوچکش افسوس مي خورم که نتوانستم سجاياي اخلاقي و فکري ايشان را بشناسم و….

تاثير فرمايش حضرت امام خميني (قدس سره) و ساير عوامل مؤثر براي اعزام

ايشان هميشه مطيع راه امام (ره) بودند و هميشه در نامه هايشان و حتي در وصيت نامه شان نسبت به اطاعت از امام تاکيد خاصي داشتند ارادت کامل و تاصي داشتند و حتي بعضي از اعزامهاي وي به جبهه به خاطر لبيک گويي به پيام حضرت امام (ره) بودند.

خاطراتي از زمان اعزام به جبهه

بنده به عنوان برادر در تمامي اعزامهاي وي به جبهه خاطره اي که دارم اينست که هميشه موقع اعزام به جبهه شور و حال خاصي به ايشان دست مي داد گويي به مکاني مي رود که اين مکان وي را به معبود خود نزديک مي کند ميعادگاهي است که وي را به ديدار حق نزديکتر مي کند.

خاطراتي از دوران حضور در جبهه شهيد

ايشان تمامي خاطرات خود را از اول زندگي تا آخرين لحظات عمرشان در دو تا دفتر ثبت کرده بودند يکي از کودکي تا سال 1362 و ديگري خاطرات جبهه ايشان بودند دفتر اولي الان هست ولي دفتر دومي بعد از مفقود الاثر شدن ايشان گم شد براي بدست آوردن خاطراتي از ايشان مي توانيد به همرزمان جنگ تحميلي ايشان براي مثال جواد زنجاني - حاج مصطفي اکبري رفيع محمد باقرزاده شعبان سيف بابلاني رحيم صدقياني و …مراجعه نمائيد.

نحوه شهادت ایشان

در عمليات بيت المفدس 2 در ارتفاعات الاغ لو از منطقه ماووت عراق در بهمن ماه 1366 در محاصره نيروهاي عراقي افتادند و به خاطر اينکه از محاصره و از آن منطقه کسي اسير نشد و دو سه نفري که اسير شده بودند از نحوه شهادت ايشان اطلاعي ندارند و در سال 70 بعد از صلح ايران و عراق جنازه ايشان را تحويل دادند که توسط نيروها ي بسيجي و سپاهي از منطقه الاغ لو بدست آمده بود. لذا اطلاع دقيقي از چگونگي شهادت ايشان در دست نيست.

چگونگي اطلاع خانواده از شهادت و عکس العمل آنان

با توجه به اينکه بنده و برادرم هر دو در آن عمليات شرکت کرده بوديم و بنده بنا به موقعيت استقرار يي در آن منطقه در محاصره نيفتاديم لذا يقين داشتم که ايشان تا آخرين مهمات و نيروي خود به نبرد ادامه خواهد داد لذا از سال 1366 تا ديماه 1370 به عنوان مفقود الاثر بودند که در سال 1370 بقاياي جناره ايشان تحويل خانواده مان گرديد به همراه پلاک بسيجي ايشان مقداري استخوان که اين نکته قابل ذکر است که جمجمه ايشان نيز در بين بقاياي جنازه ايشان نبود.

لازم به ذکر است از کساني که از محاصره عراقيها جان سالم بدر بردند مي توان به رضوان اجاقي فرشاد سرداري اشاره کرد که الان در قيد حيات هستند و از افراد نزديک به وي در زمان محاصره برادر محبوب ايراني “آزادي” مي باشند که در مراجعه ايشان نيز بعد از آزاد شدن از اسارت نيز جواب دقيقي بدست نياورديم و فقط در محاصره افتادن و تحويل بقاياي جنازه ايشان بعد از 5 سال مفقود الاثر بودن قابل ذکر مي باشد.

کيفيت برگزاري مراسم تشييع

در ديماه 70 به همراه دو نفر از شهداء جنگ تحميلي که هر دو جمعي گردان قاسم (ع) از لشگر عاشورا بودند از چهار راه ژاندارمري به سوي گلزار بهشت فاطمه تشييع جنازه وي قابل ذکر مي باشد.

خاطراتي از تأثير ايشان در دوستان و آشنايان

به خاطر خوش روي و خوش رفتار بودن ايشان و مقيد بودن به مسايل ديني ايشان تاثير عظيمي بر دوستان وآشنايان خود داشتند که دوستان و آشنايان دوران جنگ تحميلي ايشان خود در اين باره گواه زنده اي مي باشند.

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1037
  • 1038
  • 1039
  • ...
  • 1040
  • ...
  • 1041
  • 1042
  • 1043
  • ...
  • 1044
  • ...
  • 1045
  • 1046
  • 1047
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • مهنــــا
  • زفاک
  • رهگذر
  • الهی وربی من لی غیرک
  • عدالتی

آمار

  • امروز: 98
  • دیروز: 162
  • 7 روز قبل: 1217
  • 1 ماه قبل: 7330
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس