فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

شوش

11 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

نخستين سفر به جبهه شوش بود بي آن كه از فضای جبهه چیزی داشته باشم به همراه دیگر نیروهای اعزامی سوار ميني بوس شدم و حركت كرديم تا اينكه به شوش رسيديم. وقتی رو به جنوب می ایستادیم در سمت راست قبر دانیال مدرسة راهنمایی بود که نیروها در آن مستقر بودند. به آنجا مقر پشت خط جبهه شوش می گفتند. نخستين سفر به جبهه شوش بود بي آن كه از فضای جبهه چیزی داشته باشم به همراه دیگر نیروهای اعزامی سوار ميني بوس شدم و حركت كرديم تا اينكه به شوش رسيديم. وقتی رو به جنوب می ایستادیم در سمت راست قبر دانیال مدرسة راهنمایی بود که نیروها در آن مستقر بودند. به آنجا مقر پشت خط جبهه شوش می گفتند. دو تا سه کیلومتر بیرون از شهر شوش رودخانه ای بود و آن طرف رودخانه، خط مقدم جبهه قرار داشت. صداي توپ همه جا را پركرده بود. نگاهي به شاگرد راننده كردم، ديدم از وحشت رنگ به صورتش نمانده. به ياد حرفهاي دليرانه او در ابتداي‏ سفر افتادم.
آن مدرسه دو طبقه بود كه براي نگهداري نيروها از طبقه اول آن استفاده مي‏كردند؛ چون در آنجا امكانات به اندازه‏اي نبود كه بتوان همه نيروها را مستقر كرد. وارد مدرسه شديم و در يكي از كلاسها جا گرفتيم. پانزده روز خط مقدم بوديم. و پانزده روز هم در مدرسه ‏بايد مي‏مانديم.
همان روزهاي اوّل، گلولة توپي به حياط مدرسه اصابت كرد و يكي از ستونها را فرو ريخت. با فرو ريختن آن، قسمتي از هر دو طبقة مدرسه آسيب جدي ديد و نيروهاي مستقر، جمع تر شدند و از كلاس‏هاي ديگر بهره گرفتند و معلوم شد كه مدرسه مكان امني نيست.
از آنجا که نمي‏خواستيم بي‏كار بمانيم و مفت كشته شويم، از سپاه شوش تقاضا كرديم که ما را به خط مقدم انتقال دهند، ولي آنها در عوض براي ‏نگهباني کردن از شهر شوش از ما استفاده كردند تا جلوي نفوذ احتمالي ضد انقلابها را بگيريم.
به هر كدام از ما يك اسلحه قديمي دادند. آن اسلحه‏ها را اگر روي تك تير مي‏گذاشتيم اصلا عمل نمي‏كرد اما اگر در قسمت رگبار قرار مي‏داديم تازه تك تيرش به كار مي‏افتاد. البته بعد به ما ژ3 دادند.
به ياد دارم وقتي شبها آسمان شوش به واسطة گلوله و ضد هوايي روشن مي‏شد، گمان مي‏كردم که رعد و برق است؛ چون فقط درخشش آنها را مي‏ديدم كه چگونه تاريكي شب را مي‏شكافد و صداي آنها را نمي شنيدم؛ زيرا تا خط مقدم فاصله داشتم.
به هر حال دو سه شب نگهباني داديم تا گروهي از خط مقدم آمدند و ما را به خط مقدم بردند.

استاد عابدینی

 نظر دهید »

شوش

11 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

چون تازه جنگ آغاز شده بود براي جهت يابي و تعيين مسير، هيچ امكاناتي نداشتيم تنها ابزار ما در شب، ماه بود كه با توجه به آن جهت برگشت را تشخيص مي‏داديم. خيلي ترسناك بود چون تازه جنگ آغاز شده بود براي جهت يابي و تعيين مسير، هيچ امكاناتي نداشتيم تنها ابزار ما در شب، ماه بود كه با توجه به آن جهت برگشت را تشخيص مي‏داديم. خيلي ترسناك بود. تانك‏هاي دشمن بيخ گوش ما تا صبح غرّش مي‏كردند و با لُدِر و بلدوزر، خاكريز و سنگر مي‏ساختند و ما با يك بيل دستي سربازي براي خود آلونكي تك‏نفري محیا می کردیم.
در جبهه شوش هيچ امكاناتي نبود حتي مكانی براي دستشويي‏ وجود نداشت. روزی سهمية غذايي رزمندگان را كه آوردند يك گوني يك متر در يك متر پيدا كردم به مسؤولم گفتم اين گوني را مي‏خواهم. بعد به وسیلة آن گوني و چند تكّه چوب يك دستشويي صحرايي درست كردم تا رزمنده‏ها مجبور نباشند آفتابه به دست در بيابان به دنبال جايي باشند كه كسي آنها را نبيند. آن دستشويي صحرايي بعد از مدّتي مگس و پشه‏هاي زيادي را به دور خود جمع كرد و رزمنده‏ها مجبور شدند براي رفتن به دستشويي تا آنجايي كه ممكن بود خودشان را نگه دارند تا وقتي به دستشويي مي‏روند در كمترين زمان، آنجا را ترك كنند.

استاد عابدینی

 نظر دهید »

احساسات

11 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

روحیة جوان، لطيف و سرشار از احساسات است و البته هر چه به سن او اضافه مي‏شود، چراغ عقل در وی فزوني مي‏يابد. از وظايف مهم رهبران و دانشمندان اين است كه عقل جوان را بارور كنند و اجازه ندهند جوان در احساسات باقي بماند. روحیة جوان، لطيف و سرشار از احساسات است و البته هر چه به سن او اضافه مي‏شود، چراغ عقل در وی فزوني مي‏يابد.
از وظايف مهم رهبران و دانشمندان اين است كه عقل جوان را بارور كنند و اجازه ندهند جوان در احساسات باقي بماند.
در دوران جنگ، نمايندة ايران براي سخنراني به سازمان ملل رفته بود و آنجا نام صدام حسين را برده بود. ما از سخن او برآشفته بوديم و مي‏گفتيم چرا او گفته صدام حسين! بايد مي‏گفت: صدام يزيد! اين سخن، ناشي از جهل و نشناختن عرف ديپلماسي و مهمتر از همه برخواسته از احساسات پاك بود كه بايد به سوي منطق عقل هدايت مي‏شد.
اين روزها که مي‏بينيم برخي از جوانان، حرفها و كارهايي انجام مي دهند كه تنها عامل محرك آن، احساس است، به ياد روزگار جواني خود و حرفها و كارهايي كه انجام داده ام، مي‏افتم البته از بسياري ‏از بزرگان هم گله دارم كه چرا جوانان را احساساتي بار مي‏آورند و احساساتشان را كنترل نمي‏كنند. شايد در آن زمان براي مبارزه با شاه يا پر كردن جبهه نياز به احساسات داشتيم، ولي اكنون بيش از هر چيز نياز به عقل داريم. آنان كه امروزه نيز برای احساسي نمودن جوانان تلاش می کنند راه صحيح را گم كرده‏اند.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 99
  • 100
  • 101
  • ...
  • 102
  • ...
  • 103
  • 104
  • 105
  • ...
  • 106
  • ...
  • 107
  • 108
  • 109
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زهرا دشتي تختمشلو
  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • رهگذر

آمار

  • امروز: 732
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • لحضه از ازدواج شهید سید علی حسینی (5.00)
  • وصیت نامه شهید حسین دهقان موری آبادی (5.00)
  • وصیت نامه شیرین يك شهید به چهار فرزندش (5.00)
  • هفته شهادت برشما مبارک (5.00)
  • وصیت نامه شهید درویشعلی شکارچی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس