پیت حلبی
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه ساعت دو نیمه شب بود جلوی جلوی مسجد محمدی در اتوبان شهید محلاتی مشغول ایست و بازرسی
بودیم.من وچند جوان دیگر ،کنار ابراهیم هادی روی پله مسجد نشستیم واو برای ما صحبت می کرد .یکباره از جا پرید
دوید وبه سمت ابتدای خیابان مجاور که صد متر با ما فاصله داشت رفت نشست ودستش را توی جوی آب کرد،
بعد هم برگشت .با تعجب پرسیدم :آقا ابرام چی شد؟
گفت :هیچی،یک پیت حلبی توی جوی آب افتاده بود و همینطور که می رفت ،سر وصدا ایجاد می کرد.
رفتم واز داخل جوی آب برداشتم تا صدایش مردمی که خواب هستند را اذیت نکند.
او با کار خودش ،به ما که نوجوان بودیم ،در بسیجی بودن وچگونه زیستن می آموخت
منبع:کتاب سلام برآبراهیم جلد دوم
برای شادی روح شهیدان صلوات