کرامت شهدای گمنام بوشهر
به نام خدا
یک روز خیلی دلمرده و ناامید از این اتفاق پیش آمده به حرم شهدای گمنام آمدم و با حالت تضرع ایشان را واسطه قرار دادم تا اگر فرزندم شفا پیدا کند…
زمستان سال 1389 هنگامی که ما مشغول نصب سرامیک کف حسینیه حرم شهدای گمنام بودیم ،زنی با حالت ادب و تضرع به همراه پسر بچه ی 5ساله اش وارد حرم شد و به سمت ما آمد و از کیسه کهنه ای که همراه داشت، قطعه النگوی طلا را بیرون آورد و اصرار داشت که به عنوان نذر برای شهدای گمنام تحویل ما دهد. امتناع ما از گرفتن آن طلا باعث شد که او علت نذر خود را چنین بیان کند:
چندی پیش پسرم دچار بیماری ناشناخته ای شد که پزشکان تنها راه درمان او را عمل جراحی تشخیص دادند، که هزینه عمل بیش از توانم بود. یک روز خیلی دلمرده و ناامید از این اتفاق پیش آمده به حرم شهدای گمنام آمدم و با حالت تضرع ایشان را واسطه قرار دادم تا اگر فرزندم شفا پیدا کند تنها دارایی ام را نذر حرمشان کنم. پس از مدتی به دکتر مراجعه کردم و با کمال تعجب گفتند که هیچ اثری از آن بیماری نیست و هیچ نیازی به جراحی دیده نمی شود و این را جز کرامات شهدا نمی دانم…
پس از مدتی به دکتر مراجعه کردم و با کمال تعجب گفتند که هیچ اثری از آن بیماری نیست و هیچ نیازی به جراحی دیده نمی شود و این را جز کرامات شهدا نمی دانم…
راوی: رزمنده بسیجی عباس نادری (از خادمین حرم شهدای گمنام شهر بُنک بوشهر)
شایان ذکر است ، در چهارم آبانماه سال 87 مردمان شهید پرور شهر بنک، میزبان سه شهید گمنامی بودند که از مناطق عملیاتی میمک، شرهانی و جزیره مجنون طی عملیات تفحص کشف شده بودند.