فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

پدر،تمام وجودم را با خود بردی

06 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

آنچه که در پیش روی شماست روایت کوتاهی از زندگانی پر برکت سردار شهید محمد اضغریخواه و دل نوشته فرزند ایشان در لحظه وداع با پدر

سردار شهید محمد اصغریخواه در2/3/1340 در روستای فتیده شهرستان لنگرود در یک خانواده مستضعف ولی متدین و مذهبی پا به عرصه وجود نهاد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش پشت سر نهاد و متوسطه را در شهرستان لنگرود با نمرات عالی سپری کرد و برای ادامه تحصیل در کنکور شرکت نمود و دو مرحله در دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شد ولی با توجه به نیاز زمان حضور در جبهه را ارجح به حضور در دانشگاه دانست.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و برای حفظ دستاوردهای آن ابتدا در کمیته انقلاب اسلامی شروع به فعالیت کرد و با تشکیل سپاه لنگرود جذب سپاه شد و تلاشی بی امان نمود، بویژه در اوایل پیروزی که اوج شیطنت گری نوچه های آمریکا و دشمنان قسم خورده انقلاب بود، در سرکوبی آنان و پاک سازی شهرستان لنگرود و روستای تابعه تلاش بسیار کرد .محمد، مدتی مسئول عملیات سپاه و مدتی هم فرماندهی بسیج را بر عهده گرفت.

سال 59 با سرکار خانم هاشمیان ازدواج کرد و ثمره آن دو فرزند (یک پسر و یک دختر) است.

با شروع جنگ تحمیلی بارها و بارها به میادین نبرد با دشمن کافر بعثی عزیمت نمود و مردانه در عملیات: ثامن الائمه، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، کربلای 5و4، نصر 4 جنگید و از خود دلاوری و رشادت زیادی بجا گذاشت. مدیریت و توانمندی او باعث شده بود که فرماندهی گردانهای امام حسین (ع) امام رضا (ع) و کمیل در زمانهای مختلف به وی سپرده شود و حتی پس از عملیات به علت موج گرفتگی شدید مدتی نتوانست در جبهه حضور پیدا کند، لذا سعی کرد در امور تعلیم و تربیتی شهرستان لنگرود به تربیت علوم قرآنی فرزندان آن خطه بپردازد و نیز مسئولیت مانورهای شهرستان چون (ما نور آزادی و قدس و خندق ) و مسئولیت واحد بسیج سپاه لنگرود را بر عهده بگیرد ولی روح آزاده او با این خدمات آرام نمی گرفت. مجدد راهی جبهه های جنگ شد، محمد به همسر مکرمه و فرزندان دلبندش و پدر و مادر عزیزش بسیار عشق می ورزید ولی دفاع از اسلام و یگان اسلامی را در اولویت برنامه های زندگی خود قرار داده بود. او با نوشتن نامه هایی برای فرزندان خردسالش و پیش بینی روزهای آتیه آنها که بدون حضور فیزیکی پدر سپری خواهد شد و علت ایثارگری اش و اعزام های مکررش به جبهه های نبرد و فلسفه انتخاب نام سجاد برای فرزندش، مبارزه با ظلم و ستم، دفاع از مظلوم، حمایت از ولایت فقیه و اطاعت از آن و… توصیه و تاکیدهای فراوان داشته و پس از ماهها جنگیدن بی امان سرانجام در 9 /1/ 1367 در عملیات والفجر 10 پس از وارده کردن صدمات سهمگین به دشمن بعثی عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش تا 2 سال و نیم بر بلندای بانی بنوک باقی ماند، و در مهر ماه 69 پس از تشیع با شکوه در مزار شهدای لنگرود و در کنار همرزمانش بخاک سپرده شد.

محمد به همسر مکرمه و فرزندان دلبندش و پدر و مادر عزیزش بسیار عشق می ورزید ولی دفاع از اسلام و یگان اسلامی را در اولویت برنامه های زندگی خود قرار داده بود. او با نوشتن نامه هایی برای فرزندان خردسالش و پیش بینی روزهای آتیه آنها که بدون حضور فیزیکی پدر سپری خواهد شد

آنچه پیش روی شماست دل نوشته ای از لحظه وداع دختر با پدرش در آخرین دیدارشان است:

راستی آن روز یادت هست؟ آخرین روزی که از کنارم می رفتی؟ روزی که توان جدا شدن از همدیگر را نداشتیم؟ گویی نیرویی قلبهامان را به هم گره زده بود. نمی دانم آن روز حال عجیبی داشتم گرچه کوچک بودم اما هنوز آن بی قراری ها یادم هست. هنوز هم اشک های ملتمسانه و کودکانه ام را به یاد دارم، هنوز هم غربت رفتنت به خاطرم مانده است.

چه سخت بود آن لحظات، و چه سنگین می گذشت آن دقایق آخر.

براستی مرا توان جدا شدن از آغوشت نبود، گویی کسی برای همیشه گرمای آغوشت را از من گرفت و تا ابد شنیدن صدای قلب تو را از من دریغ می کند.

انگار تمام وجودم را از من جدا می کنند، نمی دانم شاید می دانستم که آخرین بار خواهد بود که نازهای شیرینم را خریدارخواهی بود؟ به چشمانت که می نگریستم گویی با من سخن می گفتند و آنها نیز توان جدایی نداشتند.

در چشمان تو اشک موج می زد و عاقبت این اشک ها بغض نشکفته ام را شکوفا نمودند. هر قطره اشکی که می ریختم دردی بر غربتم می افزود.

من و تو چشم در چشمان هم و در آغوش هم می گریستیم، درون هر دویمان غوغایی بود، و مادر فقط نگاهمان می کرد و بغض در گلویش را به سختی فرو می برد، آغوش می گشود که دوباره برگردم اما مگر می شد، ولی تو باید می رفتی تا چگونه رفتن را به همگان بیاموزی، باید می رفتی چرا که فرشتگان مهیای آمدنت شده بودند بالاخره مرا به سختی از آغوشت جدا ساختی به مادر سپردی. گویی روحم را از کالبدم جدا می کردی!

من و تو چشم در چشمان هم و در آغوش هم می گریستیم، درون هر دویمان غوغایی بود، و مادر فقط نگاهمان می کرد و بغض در گلویش را به سختی فرو می برد، آغوش می گشود که دوباره برگردم اما مگر می شد، ولی تو باید می رفتی تا چگونه رفتن را به همگان بیاموزی

راستی یادت هست به مادر گفتی خداحافظ می روم اما انتظار نداشته باش که برگردم و پشتم را نگاه کنم زیرا اشکهایش اراده ام را سست و پاهایم را بی رمق خواهد کرد، تو می رفتی و من تا ته کوچه رفتنت را می نگریستم و اشک از چشمانم آرام آرام بر گونه های کوچکم می ریخت، گویی تمام وجودم را با خود می بردی، انگار تمام آرزوهایم به پایان رسیده است.

خود را سخت به سینه مادر می فشردم تا شاید دردم التیام یابد و تو لحظه به لحظه از من دور ودورتر می شدی و من لحظه به لحظه به غربت و تنهایی نزدیک و نزدیکتر، آنقدر دور شدی که انتهای کوچه دیگر ندیدمت و یک بار هم برنگشتی. وقتی رفتنت را باور کردم گویی این ابیات را در وجودم زمزمه می کرد:

می گفت شبی به خانه برمی گردم با سبز ترین نشانه بر میگردم

می گفت، ولی دلم گواهی می داد یک روز به روی شانه بر میگردد

رفتی و تو را برای همیشه به خدا سپردم نازنین.

آرام باش، نگران نباش؛ من دیگر به تنهایی خو گرفته ام. من هم دیگر با شادی های کودکانه وداع کرده ام و بهار آرزوها را به فراموشی سپرده‌ام.

آسوده باش و با فرشتگان مهربانی کن، من از خدا برایت شادی و آرامش روح را می طلبم.

دخترت سوده. سال 1378

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: خاطرات دفاع مقدس لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • سامیه بانو
  • نورفشان

آمار

  • امروز: 112
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1041
  • 1 ماه قبل: 7423
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت آیت الله بهشتی و هفتاد دو تن از یارانش را تسلیت عرض می نمایم (5.00)
  • وصیتنامه عجیب شهید عملیات استشهاد طلبانه شهید علی منیف اشمر (5.00)
  • نگاه خدا ( از خاطرات شهید عبدالحمید دیالمه ) (5.00)
  • شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی ) (5.00)
  • هفته دفاع مقدس گرامی باد (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس