وقتی آب دهان صدام برای میراژهای فرانسوی به راه افتاد
حال که صدام تصمیم گرفته بود با شاه وارد مذاکره شود، میتوانست به امید دیرین خویش در زمینه خرید سلاحهای نوین جامه عمل بپوشاند. او در سوم مارس 1975 سفری کاملاً محرمانه به پاریس داشت و با شیراک و ژیسکاردستن دیدار کرد.
ماه فوریه 1975 شورش کُردها از کنترل دولت بغداد خارج شده بود. مقادیر عظیمی سلاح زیر نظر ارتش شاه از طریق مرز ایران برای آنان فرستاده میشد. به اعتراف صدام حسین، پیشمرگهای کرد با سلاحهایی برتر و آموزشی بهتر از سربازان ارتش عراق، انگیزه بهتری برای جنگیدن داشتند تا ارتش که برای درهم شکستن شورش اعزام شده بود. موقعیت عراق به گفته صدام، در اوایل ماه مارس «فوقالعاده خطرناک» بود. ارتش عراق طی نبردی 12 ماهه، تلفات سنگینی (بیش از 16 هزار) را متحمل شد و بمبارانهای بیهدف، حملات تلافیجویانه و کشتارهای جمعی نیز قتل 40 هزار غیر نظامی را سبب شده بود. تازه اینها ارقامی است که خود صدام انتشار داده است وگرنه ارقام واقعی شاید به مراتب بیش از اینها باشد.از همه بدتر اینکه تحریم تسلیحاتی عراق از جانب شوروی هم بر وخامت اوضاع میافزود. پنج سال بعد که صدام ماجراهای مارس 1975 را برای همقطاران حزبیش تشریح میکرد، گفت: «هدف، وارد آوردن شکست بر ارتش دلیر ما و اثبات بیلیاقتی ارتش در مقابله با شورش، به هنگامی بود که مهمات ما تمام و بخشی از تجهیزات نابود شده بود.» اتحاد ناگفته شوروی و آمریکا این امکان را به وجود آورد که «توطئه امپریالیستی- صهیونیستی به اجرا درآید، عراق تضعیف و منزوی گردد و نتواند نقش عربی خود را ایفا کند.
مسئله وقتی حادتر شد که مهمات و تجهیزات مورد لزوم ما در حال تمام شدن بود. دیگر گلوله توپ سنگین نداشتیم و برای نیروی هواییمان نیز بیش از دو یا سه بمب باقی نمانده بود.»
بارزانی و شورشیان کرد، یک سوم خاک عراق را کنترل میکردند و رژیم بعثی در اثر شکست فاجعهبار نظامی در آستانه سقوط قرار داشت. صدام حسین تصمیم گرفت با زیر پا گذاشتن غرورش، به شاه ایران نزدیک و بر سر کردها با او وارد معامله شود. کلیه خطوط تدارکاتی کردها در دست شاه ایران بود.
شاه در سال 1975 و در اوج قدرت، رهبر عملی اوپک و فرمانده زرادخانه عظیمی از سلاحهای نوین آمریکایی بود که با بخش ناچیزی از درآمد نفتی خریداری گردیده بود. او با حمایت از شورش کردهای بارزانی امیدوار بود، بتواند امتیاز ارضی قابل ملاحظهای از صدام بگیرد. در ضمن از عراق میخواست به حمایت از اقدامهای خرابکارانه در خوزستان پایان دهد، عراقیها به دلیل اینکه اکثریت مردم این استان عربزبانند، آنجا را عربستان مینامیدند. صدام برای انجام معامله با شاه موافقت کرد.
حال که صدام تصمیم گرفته بود با شاه وارد مذاکره شود، میتوانست به امید دیرین خویش در زمینه خرید سلاحهای نوین و پیدا کردن منابع جدید خرید اسلحه نیز، جامه عمل بپوشاند. او در سوم مارس 1975 سفری کاملاً محرمانه به پاریس داشت و با شیراک و ژیسکاردستن دیدار کرد.
در آنجا فهرست بلندبالایی از سلاحهای مورد نیاز عراق رابه آنان ارائه نمود. شیراک به صدام پیشنهاد کرد، طی 6 ماه آینده سفری به پاریس بکند، اما صدام اصرار داشت که تیم فرانسوی ظرف مدت حداکثر یک هفته با فرمانده نیروی هوایی عراق دیدار کرده و در مورد مسایل فنی معامله او به مذاکره بپردازد. شیراک قول قطعی نداد و گفت: باید ببیند چه میتواند بکند.
صدام حسین از پاریس به الجزایر رفت تا در کنفرانس سران اوپک در مورد تعیین بهای نفت، شرکت کند. البته صدام بیش از آنکه نگران مسئله قیمت نفت باشد، نگران بقای خود و رژیم بعث بود. کار اصلی او در الجزیره دیدار محرمانه با شاه بود که هواری بومدین رئیس جمهور الجزایر ترتیب آن را داده بود.
دیدار او با شاه بیشتر از آنچه هر دو فکر میکردند مثمرثمر بود. شاه و صدام در ششم مارس 1975، طی بیانیه مشترکی، اعلام کردند که مسئله دیرینه اختلافات مرزی بین دو کشور حل شده است. عراق امتیازهای ارضی مهمی به شاه داد و از جمله از حق حاکمیت منحصر به فرد خود بر آبراه اروند رود (شط العرب) چشمپوشی کرد، این آبراه مرز جنوبی دو کشور را تشکیل میداد و تنها راه دسترسی عراق به خلیج فارس بود. شاه هم در عوض با سلب پشتیبانی از کردهای عراق موافقت نمود.
موافقتنامه از همان آغاز خدشه داشت و نطفه تهاجم پنج سال بعد عراق به ایران، در همانجا بسته شد. در آن موقع به گفته سعدون حمادی وزیر خارجه وقت عراق آن کشور بر سر دو راهی بود: «یا عقد موافقتنامه، یا از دست دادن شمال کشور!»
مذاکره صدام با شاه، شاید موجب بقای رژیم بعث شد، اما نیاز فراوان عراق به اسلحه خارجی را مرتفع نساخت. حتی با پایان گرفتن غائله کردها، صدام هنوز در موقعیتی نبود که بتواند تمامی پیوندهای با شوروی را از هم بگسلد، چون در آن صورت مجبور میشد تمامی سلاحهای روسی را که به نگهداری، تعمیر و قطعات یدکی نیاز داشتند به صورت آهنپاره درآورد. بنابراین در اوایل ماه آوریل، طی سفر کوتاهی به مسکو، در مورد خرید سلاح و نیز همکاری در زمینههای هستهای قراردادهایی امضا کرد.
سعدون حمادی و شنشال، رئیس ستاد ارتش در این سفر او را همراهی میکردند. شوروی مایل بود عدهای فیزیکدان اتمی برای عراق تربیت نماید و تکنولوژی هستهای قابل ملاحظهای و از جمله رآکتور تحقیقاتی در اختیار آن کشور قرار دهد و این رآکتور میتوانست در زمینه تولید سلاح هستهای نیز مورد استفاده قرار گیرد. اما شرطی نیز قائل شد؛ شورویها تضمینهای معتبری از صدام خواستند تا مطمئن شوند که او از تکنولوژی و تجهیزات در زمینه تولید سلاح هستهای استفاده نخواهد کرد. صدام از چنان تعهدی بدش میآمد، اما به هر حال پای قرارداد را امضا کرد.
وی به خرید مقادیر عظیمی سلاح از شوروی ادامه داد اما از فکر قبلی خویش در مورد تنوع بخشیدن به منابع تأمین اسلحه دست برنداشته بود و میخواست به هر طریق به تکنولوژی سلاح استراتژیک دست پیدا کند. او وابستگی عراق به شوروی را در حد چشمگیری پایین آورد. شوروی در سال 1972 حدود 95 درصد سلاح عراق را تأمین مینمود در حالی که در سال 1979 این رقم به 63 درصد کاهش پیدا کرد. صدام متوجه جاهای دیگری شده بود.
تیم فنی که صدام در سفر کوتاهش به پاریس از شیراک خواسته بود، در 12 مارس 1975 وارد بغداد شد. فرانسه کارشناسان فروش خود را به شرح زیر به بغداد اعزام کرد: شرکت مارسل داسو - برگه، تنها شرکت سازنده هواپیماهای جنگی فرانسه، اسنکما شریک شرکت مارسل داسو تولیدکننده موتورجت، و اداره کل هواپیمایی، شرکتی تحت کنترل دولت و کارگزار فروش سلاح به خارجیان که نمایندگان دائمی در پایتختهای خاورمیانه داشت و مسئول هماهنگ کردن وابستههای نظامی فرانسه در این کشورها بود. از گزارش محرمانه پنج صفحهای یکی از مهندسان شرکتکننده در این هیئت چنین برمیآید که در جلسات هیئت، ام سیلار کاردار سفارت فرانسه در بغداد، و سرگرد مارشاندیز وابسته نظامی سفارتخانه نیز حضور دائم داشتهاند.
گزارش نشان میدهد که فرانسه فروش میراژ را یک مسئله دولتی تلقی میکرده است. ژان فرانسوا دوبو در رساله دکترای خود مینویسد: «امروزه سفیر خود یک مأمور فروش است و کنسولها و وابستههای نظامی بر عملیات نظارت میکنند.»
فرانسویان از همان آغاز خبرهای خوشی آوردند. آنها میراژهایی از همان نوع را که اسرائیل در اختیار داشت و در جنگ با اعراب به خوبی مورد استفاده قرار داده بود، به عراق فروختند، اما این تنها بخشی از اخبار خوش بود. نیروی هوایی فرانسه در حال آزمایش نوعی میراژ (میراژ اف یک) بود که به مراتب بر میراژ 3 که در اختیار اسرائیلیها بود برتری داشت. میراژ اف یک با فانتوم (اف 16) آمریکاییها برابری میکرد ولی در «بزرگترین مقاطعه قرن» و مجهز کردن سازمان ناتو به هواپیماهای مدرن،از اف 16 شکست خورد. مهندسان هواپیما فیلمهایی از نحوه کار آن به عراقیها نشان دادند و مختصری درباره مسائل فنی آن صحبت کردند. عراقیها از شادی سر از پا نمیشناختند.
ژنرال نعماء الدُّلَیمی فرمانده نیروی هوایی عراق، به مهمانان فرانسوی گفت او مأموریت دارد در مورد خرید فوری 36 فروند از این جنگندهها و خرید احتمالی 36 فروند دیگر مذاکره کند. فرانسویان در ضمن هواپیمای آموزشی آلفاجت را به هیئت عراقی پیشنهاد کردند، این جنگنده مدرن نیز با همکاری شرکت آلمانی دورنیه ساخته شده بود (آلمان به موجب پیمان تسلیم، در پایان جنگ جهانی دوم اجازه صدور اسلحه را نداشت، بنابراین از طریق فرانسویان به این کار مبادرت مینمود) فرانسه فروش 40 فروند آلفاجت را به عراق داد اما عراق زیر بار این پیشنهاد نرفت.
از یک گزارش محرمانه هیئت فرانسوی چنین برمیآید که عراقیها به خرید هواپیمای آموزشی ال 39 آلبانزاس ساخت چکسلواکی که نامرغوبتر بود تمایل بیشتری نشان میدادند، زیرا آلفاجت چهار سال بعد تحویل میشد و این برای عراقیها «خیلی دیر» بود.
بنابه گزارش هیئت فرانسوی، «نیروی هوایی عراق به ایجاد تأسیساتی در کشور که بتواند موتور جنگنده میراژ اف یک را مونتاژ کند علاقه نشان داد…. آنها با موضوع کاملاً آشنا بودند.» عراق به قدری مشتاق به دستیابی به تکنولوژی موتور جنگنده میراژ بود که هیئت فرانسوی در گزارش خود نوشت آنها در مورد فروش «تمامی کارخانه مونتاژ موتورجت… آمادهاند در جلسه بعدی با ما مذاکره کنند.»
فرانسویها یک چیز را در آن زمان نفهمیدند: اینکه صدام چیزی بالاتر از اسلحه میخواست. او خواهان استقلال بود. و استقلال یعنی خرید سلاح، خرید وسایل سرویس سلاح و مآلاً وسایل تولید سلاح در خود عراق. به تدریج که مذاکرات پیش میرفت، فرانسویها در مورد رابطه خریدار و فروشنده اسلحه به خواست صدام تن در دادند یعنی «انتقال تکنولوژی» را پذیرفتند. این رفتار فرانسه را با رفتار شوروی مقایسه کنیم. شوروی نه تنها کوچکترین اطلاعاتی در مورد ساخت سلاح به عراق نمیداد، حتی طرز نگهداری و سرویس را برای آن کشور فاش نمیکرد.
شوروی اصرار داشت که موتورجت برای تعمیر باید از عراق به شوروی فرستاده شود و در آنجا تعمیر گردد. این رفتار فرانسه موجب شد که در بازاریابی موفقتر باشد. تا زمانی و تا آنجایی که عراق پول داشت و به فرانسه پول میداد، این کشور هم حاضر بود همه چیزهای مورد نیاز را به عراق بفروشد. به همین جهت درست در لحظهای که صدام در آستانه برپایی صنعت غولآسای تسلیحاتی بود فرانسه را مطلوبترین بازار و طرف معاملاتی دید.
هنگامی که در 5 سپتامبر 1975 صدام حسین، معاون ریاست جمهوری عراق، به پاریس بازگشت تا با ژاک شیراک پیمان زناشویی ببندد، عملاً حاکم عراق بود. البکر با بیماری دست به گریبان بود و میدید که نوچه جوانش دارد همه چیز را قبضه میکند. پست وزارت دفاع هم اسماً در اختیار البکر بود اما قدرت واقعی تصمیمگیری در این وزارتخانه به عهده معاون وزارت دفاع، یعنی ژنرال عدنان خیراله بود.
در کتابچه رسمی دولت ایالات متحده، مربوط به عراق آمده است که در همه جای حکومت آن نظیر نهاد ریاست جمهوری یا وزارت دفاع، قدرت «در دست معدودی از نخبگان که پیوندهای نزدیک طایفهای و خانوادگی دارند» متمرکز است. «بنابراین، قدرتمندترین افراد حزب بعث به نوعی با تیم سه نفره صدام حسین، حسن البکر، و ژنرال عدنان خیراله الطلفاح رابطه خویشی دارند.» همه عضو حزب و عضو شورای فرماندهی انقلاب عراق، عضو کابینه و عضو خاندان تکریتی طُلفاح بودند.
صدام حسین با خواهر عدنان خیراله و عدنان خیراله با دختر حسن البکر ازدواج کرده بود. حساسترین پستهای نظامی در دست تکریتیها بود. من و برادرم علیه دائیزادهام، من و دائیزادهام علیه همسایهمان، من و همسایهمان علیه همه جهان. حزب بعث یک کانون خانوادگی بود که صدام در رأس آن قرار داشت.
همانطور که صدام برای خروج از مدار شوروی به فرانسویها نیاز داشت آنها هم به نوبه خود به صدام، آنها نه صرفاً به عنوان منبع مطمئن عرضه نفت، بلکه برای فروش اسلحه خود، نیاز داشتند. نباید از نظر دور داشت که صنعت تسلیحاتی فرانسه صنعتی پویاست و هزینه مسلح شدن نیروی نظامی فرانسه به سلاحهای جدید پیشرفته از طریق همین بازار صادراتی سلاحهای فرانسوی تأمین میگردید. با در نظر گرفتن درآمد سرشار عراق از نفت، در سال 4-1973، تحریم نفتی غرب از سوی اعراب، و نیاز فرانسه به یافتن بازاری برای سلاحهای خود، درمییابیم که عراق و فرانسه به طور طبیعی با هم جور شده بودند.
فرانسه از مناسبات نزدیک با عراق از زاویه دیگری نیز احساس شادمانی میکرد، این کشور توانسته بود در حد فاصل منطقه نفوذ دو ابرقدرت جا پایی پیدا کند؛ آن هم منطقهای که از نظر ژئوپلیتیکی بسیار حساس بود. ایالات متحده و شوروی مقادیر عظیمی سلاح مدرن در اختیار دولتهای دست نشانده خود - ایران و عراق - میگذاشتند. فرانسه که میدانست یارای رقابت چندانی با ایالات متحده را ندارد، تلاش کرد سهم شوروی را به چنگ آورد. هوگو استوال، مدیر فروش بینالمللی داسو، میگفت: «ما همیشه با شوروی به رقابت برخاستهایم». بنابراین از هر نظر که حساب کنیم عراق یک انتخاب طبیعی بود.
صدام هنگام سفر به پروانس، به همراه شیراک و استوال، به نقطهای سر زد که کمتر فرانسویای به آن توجه کرد. میزبانان فرانسوی، در بازگشت صدام از تماشای مسابقه گاوبازی، وی را به دیدار مرکز پژوهش هستهای کاداراش که پیشرفتهترین مرکز اتمی اروپا بود، بردند. در شهرک پروانس که درست در شمال مارسی قرار گرفته، کمیسریای انرژی اتمی نخستین رآکتور آزمایشی تولید سریع به نام راپسودی را دایر کرده بود. مسلم بود که صدام فریفته این تکنولوژی بشود.
اصل اساسی رآکتور تولید سریع یا «تولیدکننده» آن است که بیش از مصرف خود بتواند سوخت هستهای تولید کند. این مولد، در جریان کار مقادیر انبوهی از اورانیوم را به پلوتونیوم تبدیل مینماید. این پلوتونیوم که فرآورده جنبی اغلب رآکتورهای سوخت هستهای است و از طریق واکنشهای شیمیایی از سوخت مصرف شده جدا شدنی است مصرفی جز در تولید بمب هستهای ندارد. علاقه مفرط عراق به رآکتورهای تولید سریع فقط یک انگیزه داشت: تهیه منبع تولید پلوتونیوم و ساخت بمب هستهای. این همان هدفی بود که کمیته برنامهریزی استراتژیک دنبال میکرد و صدام میخواست در یک دوره 10 ساله به تولید بمب اتمی دست پیدا کند.
البته مقامات کمیسریای انرژی اتمی، هر نوع قصد فروش تکنولوژی بمب هستهای به عراق را انکار کردهاند. حتی مقامات پیشین این کمیسیریا، مثل برنارد گلدشمیت مدیر امور بینالمللی آن، به هنگام دیدار صدام از تأسیسات هستهای کاداراش، این ادعا را مسخره میدانند.گلدشمیت که اکنون بازنشسته است میگوید: «اصلاً دیدار به خصوصی [از رآکتور] را به یاد ندارم.» او دیدار هیئتها از کاراداش را به یک مراسم تدفین شبیه میداند و میگوید: «مردم با هم حرف میزنند، چون در مراسم حضور یافتهاند، اما به مجردی که مراسم پایان مییابد و آنجا را ترک میکنند، همه از یاد میبرند که گفتوگوها در چه موردی بوده است.»
گلدشمیت که شدیداً در فروش تکنولوژی هستهای به اسرائیل در دههای 1950 و 1960 فعال بوده، تنها مقام فرانسوی نیست که ترجیح میدهد مراوده هستهای فرانسه با صدام را به طاق فراموشی بسپارد. آندره ژیرو رئیس کمیسریا، یکی از کسانی بود که به هنگام دیدار صدام از کاداراش راهنمای او بود. او یکی از فن سالاران مورد احترام بود و در دولت ژیسکاردستن پست وزارت صنایع به او واگذار شد. ژیسکاردستن به شوخی او را «وزیر نفت من» خطاب میکرد، چون از رابطه نزدیک او با صدام به خوبی آگاه بود.
ژیرو هم مانند شیراک خوشحالی خود را از انجام معامله با صدام پنهان نمیساخت، با آنکه عراقیها قصد خود را از دستیابی به بمب علنی کرده بودند.
برنامه پژوهشهای هستهای عراق از دهه 1960 آغاز گردید. در آن سالها، دولت عارف یک رآکتور هستهای آزمایشی از شوروی خریداری کرد. عراقیها برای این کارخانه نسبتاً کوچک آیآرتی 2000، نخستین مرکز تحقیقات هستهای خود را در صحرای طُویطه، بیست کیلومتری بغداد بنا کردند. شوروی بعدها ظرفیت این رآکتور پژوهشی آب سبک را به 5 مگاوات افزایش داد و سه «سلول داغ» به منظور تصفیه سوخت مصرف شده به عراق تحویل داد که میتوانست رادیو ایزوتوپ (عمدتاً برای مصارف پزشکی در کشوری که تعداد سرانه پزشک به مراتب کمتر از شوروی بود) تولید کند. در این مرکز دست کم یکصد فیزیکدان عراقی تخصص هستهای پیدا کردند. در آوریل سال 1975 برژنف و کاسیگین با درخواست عراق در مورد فروش تکنولوژی پیشرفتهتر مخالفت کردند، و صدام بار دیگر به فرانسه روی آورد.
ابتدا عراقیها گفتند، درصدد توسعه صنعت تولید برق اتمی هستند. برای کشوری که روی دریای نفت خوابیده و از نظر میزان ذخایر نفتی مقام دوم را در جهان دارد، این یک برنامه عجیب و غریب به نظر میرسید. سپس درخواست خرید رآکتور پانصد مگاواتی اورانیوم طبیعی گاز - گرافیت را کردند و این طرح فرانسوی از نظر عراقیها یک حسن بزرگ داشت: بیش از آنچه برق تولید کند، پلوتونیوم تولید میکرد. زمانی که صدام از رآکتور کاداراش دیدار کرد (سپتامبر 1975) سازمان برق فرانسه از طرح گاز - گرافیت دست برداشته و به رآکتورهای کارآمدتر آب سبک روی آورده بود. البته هنوز هم در فرانسه معدودی رآکتور با گاز - گرافیت کار میکرد که همگی برای تولید پلوتونیوم مورد نیاز فرانسه در تولید سلاح هستهای مورد استفاده قرار میگرفتند.
ژیرو و گلدشمیت علت خودداری فرانسه از فروش رآکتور گاز گرافیت به عراق را برای صدام تشریح کردند. در عوض پیشنهاد فروش رآکتور تحقیقاتی اُزیریس و ایزیس را دادند. هر دوی این رآکتورها میتوانستند با پرتوافشانی به اورانیوم طبیعی که زیر «پتو»، در اطراف محور رآکتور قرار داشت، مقادیر کمتری مواد مورد نیاز در تولید بمب اتمی را تولید نمایند. صدام، حاضر شد این رآکتورها را به یک شرط خریداری نماید: فرانسه مصرف یک سال سوخت رآکتور را پیشاپیش به عراق تحویل بدهد. ازیریس و ایزیس به شکلی طراحی شده بودند که اورانیوم غنی شده 93 درصد، مورد مصرف سلاح اتمی را تولید نمایند. سوخت یک ساله 72 کیلوگرم میشد و این مقدار برای ساختن چند بمب از نوعی که بر هیروشیما انداخته شد، کافی بود.
عراقیها نام رآکتور را اُزیراک گذاشتند، اما هنگامی که مطبوعات فرانسه برای دست انداختن شیراک نخستوزیر، با عنوان اُشیراک از آن یاد کردند، به درخواست دولت فرانسه، عراق نام تموزیک و تموزدو را برای رآکتورها برگزید. تموز نام خدای غلّه سومریها، و عاشق ایشتار بود، او زندگی را از قعر جهان زیرین به زمین باز میگرداند و نماد جاودانگی محصول خرمن است. تموز در ضمن در تقویم عربی همان ماهی است که در آن، حزب بعث صدام حکومت را در عراق به دست گرفت در واقع رآکتورها پتویی ایجاد میکردند که موجب جاودانگی حکومت بعث میشد، البته زمانی که تمامی منطقه را به گورستان اتمی تبدیل کرده باشند!
با اینکه صدام قصد راستین خود را به طرق مختلف به گوش آنان رسانده بود، فرانسه ترجیح میداد باور کند و متقاعد شود که صدام از تکنولوژی هستهای قصدی جز استفاده در مقاصد غیرنظامی ندارد. وی دو سه روز بعد از دیدار از کاداراش، در مصاحبهای با هفتهنامه لبنانی الاسبوع العربی اعلام کرد: «موافقتنامه با فرانسه نخستین گام مشخص در تولید بمب اتمی عربی است.» مصاحبه در همان روزی منتشر شد که صدام به دیدار رسمی خود از فرانسه پایان داد. این مصاحبه میتوانست زنگ خطر جدی را در محافل دولتی فرانسه به صدا درآورد، اما چنین نشد و دست کم در فرانسه کسی بدان توجهی نکرد.
به دنبال تماشای گاوبازی پروانس در آخر هفته، کار جدی از سر گرفته شد. در 8 سپتامبر 1975 شیراک و وزیر دفاع فرانسه، همراه صدام و عدنان حمدان، به پایگاه نیروی هوایی فرانسه در ایستره در شمال مارسی رفتند. ژنرال سعدون قیدان، مشاور نظامی صدام نیز به آنان محلق شد. گروهی از کارشناسان صدور اسلحه از صنایع دولتی و خصوصی نیز حضور داشتند. هیچکس در آن هنگام نمیدانست که صدام در مرحله نخست برنامه استراتژیکی بلندمدت خود میباشد. فرانسویان حتی نمیدانستند که حمدان چه موقعیت مهمی در عراق دارد، چون صدام او را منشی خود معرفی کرده بود.
پایگاه نیروی هوایی ایستره، از جاهایی بود که هر مهمان سرشناس خارجی را به بازدید آن میبردند. در این پایگاه، هر منطقه به مقاطعه کار خاصی در صنعت نیروی هوایی نظامی تعلق داشت و با نشان دادن کار هلیکوپترها، جنگندههای جت، بمبهای خوشهای، موشکهای هوا به هوا، و شبکه دفاع هوایی به بازدیدکنندگان خارجی، آخرین نوآوریهای صنعت هوایی فرانسه را به معرض نمایش مینهادند.
اما فکر صدام به میراژها مشغول بود. هنگامی که در غرفه داسو در پایگاه ایستره نشسته بود و عملیات پرواز میراژ را تماشا میکرد، به قیدان گفت: «این همان جنگندهای است که نزدیک بود فانتوم اف 16 را شکست بدهد؟» و اشارهاش به رقابت اخیر دو جنگنده در معامله ناتو بود و وقتی قیدان به نشانه پاسخ مثبت سرتکان داد، صدام گفت: «کی میشود ما هم صاحب این جنگنده بشویم؟»
صدام از حمدان خواست، در مورد تاریخ تحویل این جنگندهها سؤال کند. قیدان نیز مأمور تحقیق در مورد نحوه استفاده از دستگاههای خودکار جنگندهها شد. صدام تأکید داشت که عراق در کوتاهترین مدت ممکن خواهان تحویل جنگندههای میراژ است و برای دستگاههای خودکار آنها نیز به انتظار میماند، تا همان دستگاههایی که داسو به نیروی هوایی فرانسه میدهد، در اختیار نیروی هوایی عراق نیز بگذارد: همان رادارها، همان آیسیام (اقدام متقابل الکترونیکی) و همان تسلیحات.
در بازگشت به پاریس، صدام برای «دوست خصوصیتش» شیراک یک «سورپریز» داشت. صدام حتی در خواب هم نمیدید که فرانسویها به این راحتی با او کنار بیایند. بنابراین تصمیم گرفت طی یک یادداشت خصوصی و شخصی، قرارداد را امضا کند. با موافقت صاحب هتل مارینی - محل اقامت صدام در پاریس - به دستور صدام غذاهای مطلوب شیراک با هواپیماهای ریاست جمهوری از بغداد به پاریس آورده شد. در رأس همه این غذاها نوعی ماهی رودخانهای به نام مسغوف بود که 1.5 تن از آن را به هتل آوردند، چون شیراک در سفر قبلی خود به بغداد از این ماهی خوشش آمده بود.
گارد امنیتی عراق با سلاحهای آماده آشپزخانه هتل را محاصره کردند و آشپزهای صدام آتشی فراهم آورده و ماهیها را روی آن کباب کردند. شیراک بعداً به رمون تولیه گفته بود که بوی ماهی کباب شده تمامی محل را فرا گرفته بود. صحنه جالبی بود، اما همه چیز را به هم ریخته بود.
به هنگام ترک پاریس توسط صدام و هیئت همراه، وزارت امور خارجه فرانسه طی اطلاعیه مختصری که در دسترس ارباب جراید گذاشت، «دلایل عینی و تاریخی» را در تقویت روابط پاریس - بغداد تشریح کرد. به نوشته لوموند عراق «طبیعیترین متحد فرانسه در صحنه ژئوپلیتیکی کنونی است و فرانسه به عراق کمک میکند تا از سلطه ابرقدرتها خارج گردد… در حالی که پاریس میخواهد سرمایه سیاسی را به منافع اقتصادی تبدیل کند، عراق مایل است، قدرت اقتصادیش را درخدمت منافع سیاسی قرار دهد.» این همان فرمولی بود که فرانسه در موازنه ظریفش بدان نیاز داشت.
شیراک درهنگام بدرقه میهمان عراقی نیز سنگ تمام گذاشت و گفت: «فرانسه سیاست خود را، تنها با در نظر گرفتن منافع خویش تعیین نمیکند، بلکه در این منافع خواسته قلبی را نیز مدنظر دارد. این کشور برقراری مناسباتی را ضروری میداند که نیازهای تولیدکننده و مصرفکننده را به بهترین نحو تأمین نماید و با منافع هر دو طرف سازگار باشد.»
علاوه بر معامله نفت و میراژ عراق - که قرارداد آن تا هنگامی که شیراک نخستوزیر بود به امضا نرسید - منافع دیگری نیز در میان بود: کارخانه پتروشیمی، کارخانه تبدیل آب شور به شیرین، کارخانه تبدیل گاز مایع، برنامههای خانهسازی در عراق، شبکه ارتباطاتی، شبکه سخنپراکنی، کود شیمیایی، کارخانههای الکترونیکی نظامی، کارخانه مونتاژ اتومبیل، فرودگاه جدید، مترو، پایگاه نیروی دریایی، موشکهای اگزوسه، میلان، هات، ماژیک، مارتل و آرما، هلیکوپترهای آلووت 3، گازل، سوپر پومار، تانک ایامایکس 30 جیسیتی، رادار تایگر - تجی و رآکتور هستهای که میتوانست بمب اتمی بسازد. این یک «مناسبات» چند میلیارد دلاری بود و نوعی موازنه را به وجود میآورد که موازنه وحشت نام داشت.
شیراک برای نشان دادن مراتب احترام خود به رهبر عراق، هدیه مخصوصی به او داد. دو دست لباس سنتی، خاص دلقکها که از بازار قدیم شهر آرلز در پروانس خریداری شده بود، (در آنجا دلقکها را آرلزی میگویند) به راغد و رعنا دختران صدام هدیه داده شد. در ژانویه 1976 که شیراک به بغداد سفر کرده بود دختران عراقی ملبّس به لباس دلقکهای آرلزی از جلو او رژه رفتند، زیرا تا هنگامی که سلاح و تکنولوژی فرانسوی به عراق میرسید حفظ «دوستی خصوصی» با شیراک نیز برای صدام امری حیاتی بود.
چندی نگذشت که والری ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه مورد اعتمادترین متحد سیاسی خود را به بغداد اعزام کرد. این فرستاده متن نهایی قرارداد همکاری هستهای فرانسه - عراق را در چمدان خود داشت. هنگامی که میشل دُردانو وزیر وقت صنایع و پژوهش در 18 نوامبر 1975، قرارداد را در بغداد امضا کرد، مطبوعات فرانسه از آن به عنوان قرارداد فروش و صادرات یاد کردند. ارزش قرارداد، 1.45 میلیارد فرانک فرانسه (3 میلیارد دلار به قیمت جاری روز) بود و فروش رآکتور ازیریس (تموزیک) تولیدکننده پلوتونیوم، و ایزیس (تموزدو) مدل آزمایشی رآکتور را نیز شامل میشد.
تموزدو از آن جهت مهم بود که به کارشناسان اتمی عراق امکان میداد، بدون تعطیل کردن کار کارخانه تولیدکننده تموزیک، آزمایشهای خود را با بارهای مختلف به انجام برسانند. دوردانو در همین سفر انعقاد قراردادهای عمده عراق با ماترا تولیدکننده موشک و هانیول شرکت کامپیوتری فرانسوی - آمریکایی را نیز اعلام کرد.
دوردانو گفت: «فرانسه تعداد زیادی از نفرات عراق را آموزش میدهد.» دولت فرانسه با تربیت کادر عراقی میخواست نشان دهد که انتقال تکنولوژی از شمال صنعتی به جنوب در حال توسعه امکانپذیر است. دوردانو در این باره به لوموند گفت: «پاریس امیدوار است، همکاری ما در این زمینه سرمشق قرار گیرد.»
تا هشت ماه بعد، متن کامل پیمان همکاری هستهای فرانسه - عراق در اختیار عموم قرار داده نشد، تازه آن هم در روزنامه رسمی به تاریخ 18 ژوئن 1976 منتشر شد، که چندان مورد توجه قرار نگیرد. در یکی از مواد قرارداد به پیشنهاد و پافشاری عراق آمده بود که: «هیچ فردی از قوم یهود یا پیرو مذهب یهود در عراق یا در فرانسه، در این برنامه دخالت داده نشود.»
در قرارداد، دولت فرانسه مؤظف شده بود، ششصد کارشناس هستهای برای عراق تربیت کند که این تعداد از رقم مورد نیاز در تولید بمب اتمی هم زیادتر است. یکی از مقامهای کمیسریای انرژی اتمی میگوید: «بعضی از عراقیها در دانشگاههای فرانسه تحصیل میکردند.» عدهای هم در تأسیسات کمیسریای انرژی اتمی کارآموزی میکردند و این امکان برایشان وجود داشت که راز و رمز تولید بمب را از همکاران فرانسوی یاد بگیرند.
همان مقام میافزاید: «ما شیمیدانهای عراقی را هم آموزش میدادیم.» اعتراف این مقام مسئول، از اهمیت خاصی برخوردار است، چون جدا کردن پلوتونیوم تولید شده، از سوخت مصرفی رآکتور، به واکنشهای شیمیایی پیچیدهای نیاز دارد.
یکی دیگر از نکات جالب داستان، تلاش صدام در به دست آوردن مقادیر زیادی اورانیوم غنی شده بود. سالهای سال فرانسه از وزارت انرژی ایالات متحده اورانیوم غنی شده 93 درصد وارد میکرد تا در رآکتور ازیریس از آن استفاده نماید، چون فرانسه تمامی اورانیومهای به دست آمده را صرف امور نظامی مینمود.اکنون فرانسه از ایالات متحده میخواست در مسائل مربوط به صدور مواد هستهای [برای غنی کردن اورانیوم در عراق] زیاد کنجکاوی به خرج ندهد. این معامله محرمانه میان تکنی اتم کارگزار صادراتی C.I.A و شاخه نظامی آن در واژور در شرق پاریس به انجام رسید. [بنابراین، از آن پس] طی دستور ویژهای سوخت رآکتور تموز، در کارخانه بمب اتمی فرانسه تولید میشد.
شیراک مذاکراه در باب معامله هستهای را به مراتب سادهتر از مذاکره تفضیلی فروش میراژ به عراقیها میدید. یکی از دلایل این امر آن بود که دولت فرانسه از امضای پیمان منع تکثیر سلاحهای اتمی که از مارس 1970 قوت اجرایی پیدا کرده بود، خودداری ورزید و بنابراین، محدودیتی در زمینه صدور تکنولوژی هستهای احساس نمیکرد. به گفته شیراک و مشاوران او «تکنولوژی هستهای موضوع حاکمیت ملی بود.» او با اشاره به اقدام ژنرال دوگل در 1966 و بیرون آمدن فرانسه از ساختار فرماندهی مشترک نظامی ناتو (به دلیل خودداری این کشور از قبول ناتو به عنوان مرجع کنترل کننده سلاحهای هستهای اعضا)، میگفت عراق هم مثل آن زمان فرانسه چنان حقی را دارد. حاکمیت ملی بسیار مقدس است.
در واقع، فرانسویها هرگز تصور نمیکردند عراق موفق به تولید سلاح هستهای گردد. در عین حال شیراک میخواست این نکته را به جهان عرب بقبولاند که دولت محافظهکار گلیستی او جانب اعراب را گرفته است. هرچه باشد این سوسیالیستهای فرانسه بودند که رآکتور پژوهشی هستهای دیمونا را در دهه 1950 در اسرائیل ساختند، با وجود آنکه میدانستند اسرائیل درصدد ساختن سلاح بازدارنده اتمی است.
اگر سوسیالیستها حق داشتند برای اسرائیل رآکتور هستهای بسازند چرا گلیستهای راست نتوانند همان کار را برای عراق انجام بدهند؟ شیراک در توجیه قرارداد میگفت :منافع حاصل از آن بسیار سرشار و زیانها ناچیز و اندکند. وانگهی، همواره داد و ستد جهانی تکنولوژی هستهای عمدتاً زیر سیطره آمریکاییان بوده است؛ چرا فرانسه از چنان حقی محروم بماند؟ دلیل حمایت محافل اقتصادی فرانسه از اقدام شیراک نیز همین بود. این محافل شیراک را «آقای عراق» مینامیدند.
صدام، در بازگشت از سفر پاریس به بغداد، کمیته برنامهریی استراتژیک را به تشکیل اجلاس فراخواند. تا آن زمان طرح آنها در مورد تبدیل عراق به یک قدرت بزرگ نظامی با موفقیت اجرا شده بود. قراردادهای بزرگ خرید سلاح با شوروی و فرانسه منعقد شده و هر دو کشور قول صدور تکنولوژی هستهای به عراق را داده بودند. به موجب پروتکلی که یک سال قبل بین عراق و مؤسسه ماریو امضا شد، این شرکت فرانسوی در حال احداث آزمایشگاه باکتریشناسی در عراق بود حالا وقت آن رسیده بود که صدام به هدف دیگر خویش، یعنی دستیابی به گاز سمی جامه عمل بپوشاند.
عدنان خیراله میگفت: «سلاح شیمیایی نیرو را چند برابر میسازد.» و برخلاف دستگاههای الکترونیکی پیچیده و پیشرفتهای که توسط دو ابرقدرت به کار گرفته میشد، تکنولوژی آن به گونهای بود که به درد یک کشور در حال توسعه مثل عراق میخورد؛ کمیته سه نفره تصمیم گرفت، عراق قابلیت تولید انواع و اقسام گاز سمی و از جمله گازهای خفهکنندهای مثل گاز خردل، و گازهای فلجکننده دستگاه عصبی مثل تابون و سارین را در حدّ بسیار وسیع پیدا کند.
بلافاصله در پایان سال 1975، تصمیم به اجرای طرح تولید گاز سمی گرفته شد. عدنان حمدانی به وزارت برنامهریزی منصوب گردید و در این سمت میتوانست بر استراتژی توسعه صنعتی عراق در مجموع نظارت داشته باشد. کار حمدانی آن بود که طرحهای تولید سلاحهای استراتژیک را در پوشش ظاهری توسعه بنیه کشاورزی و صنعت غیر نظامی عراق به مقاطعه کارهای خارجی بدهد. دو عضو دیگر شورای فرماندهی انقلاب در این زمینه دستیار حمدانی بودند: یکی از عزتالدوری وزیر جدید کشور و مسئول توسعه کشاورزی، و دیگری طه جزراوی وزیر صنعت و معدن.
حمدانی طرحهای تسلیحاتی استراتژیک را در برنامه پنج ساله دوم (80-1976) ماهرانه جاسازی کرد. برای مثال، در فهرست «توسعه کشاورزی» یک مدخل بظاهر بیاهمیت به چشم میخورد و آن «ایجاد شش آزمایشگاه برای تجزیه و تحلیل شیمیایی، فیزیولوژیکی و بیولوژیکی» بود. در برنامه پنج ساله استخدام پنج هزار تکنیسین از شرکتهای خارجی برای راهانداختن و گرداندن این آزمایشگاهها پیشبینی شده بود. این دیگر کاری بود نه چندان خُرد.
در فهرستی با عنوان «صنایع شیمیایی» در برنامه پنج ساله احداث کارخانه حشرهکشی در سامره پیشبینی شده بود، که قابلیت تولید سالانه یک هزار تن ترکیبهای آلی فسفری داشته باشد. از سالها پیش استفاده از این نوع حشرهکش در اغلب کشورها متوقف شده بود، چون قدرت مسمومیت آن بسیار بالا بود. این ترکیبهای شیمیایی آلی فسفری عناصر اصلی ترکیب گازهای فلج کننده اعصاب نظیر سارین و تابون را تشکیل میداد.
در طرحی دیگر، توسعه پالایشگاه نفتی بصره و تولید سالانه 180 هزار تن بنزن و تولوئن پیشبینی شده بود. تولوئن یکی از مشتقات نفتی است که در صنایع رنگسازی مصرف میشود. اما اگر در شرایط خاصی به آن ازت افزوده شود، تری نیتروتولوئن (یا به اختصار تیانتی) به دست میآید.
در طرح دیگری، ایجاد خط عظیم تولید سالانه یکصد و ده هزار تن اتیلن، در کارخانه پتروشیمی شماره یک بصره در نظر گرفته شده بود صنعت پتروشیمی بدون اتیلن پا نمیگیرد. اتلین اساسیترین فرآورده جنبی پالایش نفت، از طریق «کراکینگ» (شکستن زنجیره هیدروکربور) نفت سبک است. از این ماده پلاستیک پلیاتیلن و انواع و اقسام فرآوردههای خانگی و صنعتی به دست میآید. اما همین اتیلن اگر با هوا مخلوط شود به یک ماده انفجاری تبدیل میگردد که به عنوان سوخت مایع راکتها به کار میرود و اگر به اتیلن گلیکول تبدیل شود، یکی از عناصر سازندگان خردل میگردد.
نیاز مبرم عراق به این قبیل مواد شیمیایی اساسی به قدری بود که در سالهای 80-1976، ایجاد خط تولیدی دیگری در مجتمع پتروشیمی بصره در نظر گرفته شد. در برنامه پنج ساله، تولید سالانه 400 هزار تن اتیلن اضافی «برای مقاصد صادراتی» نیز پیشبینی شده بود. صدام به این قانع نبود که سلاحهای مرگبار بسازد، او میخواست صادرکننده آن نیز باشد.
در پشت همه این طرحهای صنعت شیمیایی، شیمیدانهای عراقی تحصیل کرده آلمان بودند که در سال 1975 در سازمان دولتی صنایع ملی (سوتی) به کار پرداختند. بنابه گزارشی که دولت فرانسه برای اطلاع شرکتهای تجاری - صنعتی فرانسوی طرف معامله با عراق تهیه کرده بود، سوتی قبلاً با نام سازمان دولتی صنایع جنگی فعالیت میکرده است. این تغییر نام خبر از خیلی چیزها میداد. مقر آن در کنار تقاطع میدان و کمی پایینتر از خیابان الرشید بغداد بود و دکتر عامر حمودی السعدی، ژنرالی که حتی یک روز یونیفورم نظامی نپوشیده بود، ریاست آن را برعهده داشت. او ژنرال افتخاری بود و بدینوسیله به ارتشیان یادآوری میشد که حزب بعث تنها مرجعی است که رتبههای نظامی را تعیین میکند.
در اواخر سال 1975، حمدانی از عزتالدوری خواست در مورد خرید کارخانه گاز سمی از ایالات متحده اقدام کند. عراق هیچ رابطه دیپلماتیک با آمریکا نداشت، بنابراین الدوری به شریک فرانسوی رجوع کرد، در اینجا همه درها به روی «دوست خصوصی» ژاک شیراک باز بود. شیراک یک شرکت مهندسی شیمیایی فرانسوی، به نام شرکت ناسه (NACE) را که در آمریکا نمایندگی داشت، مأمور این کار کرد.
ناسه به شرکت فادلر در راچستر نیویورک مراجعه کرد و این فادلر یکی از بزرگترین سازندگان خمرههای مورد استفاده در مخلوط کردن مواد شیمیایی سمی بود. فادلر با اعزام دو مهندس شیمی به بغداد، جهت مذاکره با وزارت کشاورزی عراق، به منظور احداث کارخانه تولید حشرهکش در سامره موافقت نمود.
ماجرای درگیر شدن دو تن از کارکنان شرکت فادلر به نامهای جوزف ام کالوتا و موریس گروور در رسواترین حادثه زندگیشان از همینجا آغاز شد. وقتی در اواخر 1975 این دو نفر وارد بغداد شدند، به گرمی از طرف یکی از مقامات وزارت کشاورزی عراق مورد استقبال قرار گرفتند. او به آنها گفت عراق کشوری در حال توسعه با میراث تاریخی غنی است، بهشت عدن و باغهای معلق بابل در خاک عراق بودهاند، عظمت بینالنهرین در روزگار گذشته را همه میدانستند. اما عراق امروزی از خیلی جهتها عقب مانده بود، و به رغم عظمت باستانی و گذشتهاش نمیتوانست شکم مردم خود را سیر کند، چون کشاورزان عراقی قادر نبودند محصول زراعی خود را از خطر ملخهای صحرایی و سایر آفتهای زراعی حفظ کنند. به گفته مقام عراقی یک «کارخانه مدرن حشرهکش این وضع را تغییر خواهد داد.» کلید این مشکل عراق در دست شرکت فادلر بود.
گروور به واشنگتن پست گفت که او داوطلبانه از جانب کلیسای خود، برای حل معضلات جهان گرسنه تلاش میکرده و بحث مقام عراقی در مورد نیاز به حشرهکش «برایش معنی و مفهوم داشته است» در بازگشت دو مهندس مزبور به راچستر، مقدمات فروش و تحویل نخستین کارخانه حشرهکش عراق فراهم آمد.
کالوتا و گروور، سالها در سوداگری مواد شیمیایی و کارخانههای شیمیایی بودند و یکی از بزرگترین مشکلات تولید حشرهکش در کشورهای بیتجربه جهان سوم را مسئله ایمنی میدانستند. مواد شیمیایی خطرناکند، بعضی از آنها مسمومکنندهاند. و یک رویداد ساده میتواند فاجعه بیافریند و مرگ عده زیادی را سبب گردد. به این منظور شرکتهای بزرگ ترجیح میدادند، ابتدا یک کارخانه کوچک در جهان سوم دایر کنند، کادر متخصص محلی را آموزش دهند و مشکلات کار را از نزدیک بررسی نمایند. بعد از همه اینها احداث کارخانه بزرگ شیمیایی امکانپذیر میگردید.
در 24 ژانویه 1976، شرکت فادلر پیشنهاد احداث کارخانه نمونه را ارائه کرد. در طرح تفضیلی آن علاوه بر ویژگیهای طرح و ایجاد کارخانه، نوع وسایل مخصوصی که برای مخلوط کردن مواد سمّی شیمیایی ضرورت داشت،ذکر شده بود. کالوتا گفت: «با اجرای این طرح، سود زیادی عاید ما میشد. این یک سودای پرجاذبه بود.»
اما عراقیها عجله داشتند. آنها نمیخواستند وقت خود را در احداث کارخانه آزمایشی به هدر دهند، بلکه میخواستند یکباره در مورد احداث کارخانه بزرگ شیمیایی مذاکره کنند. این شتاب عراقیها و تقاضای خرید چهار ترکیب آلی فوقالعاده سمّی (آمیتیون، دمهتون، پارااکسان و پاراتیون) موجب دستپاچگی دو مهندس اعزامی فادلر شد، آنها از فادلر میخواستند، خط تولیدی آن چنان بزرگی ایجاد کند که سالانه 1200 تن از مواد شیمیایی مورد نظر تولید کند. هر چهار ماده از خانواده گازهای فلجکننده اعصاب بودند و از آنها در تولید سلاح مرگبار استفاده میگردید.
در یک نشست پرجنجال در نیمه سال 1976، در هتل والدورف آستوریای نیویورک مذاکرات دو طرف به شکست انجامید، زیرا هیئت نمایندگی عراقی، به ریاست یک جوان چهارشانه و زمخت به نام حسین از وزارت صنایع، خواهان نصب فوری کارخانه تولید شیمیایی بزرگ بود. گروور به یاد آورد که حسین گفته بود: «ما میخواهیم همین حالا کار شروع شود.» عراقیها احساس کردند آمریکا بیش ازاندازه به مسئله ایمنی توجه دارد، از همینرو مذاکرات را قطع کردند، چون میترسیدند تأکید بیشتر آنها نیّات واقعیشان را برملا کند. این کار نمیتوانست جلو برنامه صدام را بگیرد، بنابراین او برای تهیه گاز شیمیایی به جاهای دیگری روی آورد.
نویسنده: کنت آ ر.تیمرمن / ترجمه احمد تدین
نگارنده : fatehan1