وصیتنامه شهید جابر کشاورز
به نام خدا
خدايا! قلممان را از نفاق و عملمان را از ريا، زبانمان را از دروغ و چشمهايمان را از نگاه كردن به چيزهاي غيرشرعي و علممان را از خيانت پاك بگردان كه تو به راستي آمرزنده هستي و تو ستارالعيوب همه گناهان هستي. اي تنها معبود ما!
… اينك كه عازم جبهه هاي حق عليه باطل هستم، مي خواهم چند كلمه با برادران و خواهرانم كه
مي خواهند براي ادامه دادن راهمان كوشا باشند صحبت كنم. برادران! خواهران! اسلام اينك در خطر است و ما بايد سنگری مقاوم و محكم براي محافظت كردن از اسلام باشيم. اينك اسلام به خون احتياج دارد. اينك ما بايد به نداي هميشه بلند حسين(ع) جواب بدهيم. ما بايد براي حراست از خون حسين(ع) كوشا باشيم. اي آزادگان اسلام! بياييد كه با خون شهيدان انقلاب وضوي شهادت بگيريم. اي برادران! اگر چه مردن سخت است، بهتر است كه ما بميريم. از كربلاي جانسوز تا انقلاب امروز هميشه آيد اين ندا به به چه نواي زيبايي!
اي حسين جان! ما امروز به نداي ینصرنی تو پاسخ مثبت مي گوييم و به سوی كربلاي ايران مي شتابيم تا به نداي ينصرني تو پاسخ گفته باشيم و شما اي خانواده من! اگر من در جبهه حق شهيد شدم، شما نبايد اصلا ناراحت بشويد و شما اي پدر و مادر! من نزد شما امانتي بودم كه اين امانت از طرف خدا به شما داده شده بود و هر لحظه احتمال اين است كه خدا اين امانت خويش را پس بگيرد و شما نبايد براي اين كه اين امانت از شما گرفته شده ناراحت باشيد و اصلا براي من گريه نكنيد و اگر مي خواهيد گريه كنيد، براي مظلوميت امام حسين(ع) و يارانش در روز عاشورا گريه كنيد. شما براي مظلوميت بهشتي، باهنر، رجايي و ديگر ياران امام كه به شهادت رسيدند گريه كنيد… در ضمن برادران! دشمن بيكار نمي نشيند؛ هر روز با نقشه اي با شما روبرو مي شود. يك روز در پوشش مجاهد، يك روز پيمان خويشي، يك روز هم در پوشش انقلابي… و من و تو بايد با اتحاد خودمان نقشه آنها را خنثي كنيم.
ما را برادر! بیمی از زخم برون نیست گر هست بیمار جز از زخم درون نیست
درباره شهید
شهید: جابر کشاورزی
نام پدر: احمدعلی
عضویت: بسیج
تاریخ و محل تولد: 1344- خرامه
تاریخ و محل شهادت: 5/1/1361- جبهه شوش- عملیات فتح المبین
آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده اسحاق(ع) خرامه
وَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ الَّذِينَ آوَواْ وَّ نَصَرُواْ أُولَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ « انفال، 74»
شهید جابر کشاورز در سال 1344 در یک خانواده مذهبی متولدشد. در شش سالگي وارد مدرسه شد و تا كلاس سوم دبيرستان به تحصيل خود ادامه داد. او ضمن حضور در مدرسه در فعالیتهای بسیج هم شرکت می کرد. در اوقات فراغت و در شبها در بسیج و منزل امام جمعه، نگهبانی می داد. سپس از طريق بسيج، راهي جبهه شد. چندين مرحله به جبهه رفت و در جبهه هاي شوش و جنوب، مدتي خدمت كرد. یک بار نیز به همراه تعدادی از رزمندگان در جبهه های غرب با اتومبیل به دره سقوط می کنند که تعدادی از دوستانشان به شهادت می رسند. دست ایشان نیز در این حادثه می شکند؛ بعد از بستری شدن در بیمارستان، دوباره به منطقه بر می گردند و با پایان یافتن مأموریتشان به منزل بر می گردند. پس از این مرحله، دوباره به مدرسه می روند؛ اما آرام و قرار از وجود او رخت بر می بندد؛ لذا با راضی کردن پدر و مادرش در اواخر سال1360 راهی جبهه های جنوب می شود و در تاريخ 5/1/61 در عملیات فتح المبین بر اثر اصابت تركش خمپاره در جبهه شوش به شهادت می رسد. جابر در سن 12 سالگي با عده اي از دوستانش، گروه ارشادي «وحي» را تأسيس كردند و كتابهايی را خريداري مي كردند و از حجه الاسلام سيد عليمحمد دستغيب نيز كمك
مي گرفتند و در روستاها كتابخانه تأسيس مي كردند. با شروع جنگ تحميلي يك روز جابر به مادرش گفت: ما در خمس چند به يك است؟ مادر گفت: پنج به يك. و جابر گفت: پس از پنج فرزندت يكي خمس است كه بايد بدهيد. اگر مهياي فرایض ديني هستيد من براي خمس آماده ام.
جابر با اخلاقش و مهرباني اش، پدر و مادر را راضي كرد و به جبهه رفت.
جابر از زمانی که خود را شناخت، نماز و فرایض دینی خود را بجا می آورد، در نمازهای جمعه و جماعت شرکت فعال داشت. خنده رو و شوخ طبع بود؛ اما در کارهایش بسیار جدی بود. ساده پوشی، عدم تکبر، تواضع و تقید از ویژگیهای اخلاقی او بود. از روحانیت پیرو خط امام حمایت می کرد. هر گاه يك روحاني از قم
مي آمد بلافاصله با آنها ديدار مي كرد و ارتباط داشت و اينك نيز روحانيوني كه وي را
مي شناختند هر گاه كسي از شهادت جابر حرف مي زند اشك شوق مي ريزند و مي گويند بايستي او شهيد مي شد. همرزمانش از دلاوريهاي او در جبهه زياد نقل كرده اند و مي گفتند: جابر طاقت شنيدن هيچ حرف لغوی را نداشت.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات
برای شادی روح شهیدان صلوات