وصیتنامه شهید جوهر مرادی
ای کسانی که بعد از مرگ من که انشاءالله شهادت خواهد بود زندهاید، دفترچه یادداشت مرا به دقت مطالعه کنید.
فرازی از وصیتنامه شهید جوهر مرادی:
ای کسانی که بعد از مرگ من که انشاءالله شهادت خواهد بود زندهاید، دفترچه یادداشت مرا به دقت مطالعه کنید.
خدایا، در این مدت انقلاب و در طول نهضت به خاطر تو از همه چیز گذشتم و جز به رضای تو فکر نکردم. همه سلاح و مهمات پاسگاه و دولت و هرچه در اختیارم بود چون تربت مقدس از آن نگهداری کردم و هیچ گاه استفاده شخصی نکردهام.
خدایا نمیخواهم رنج و خون دلی را که به خاطر تو متحمل شدهام را شرح دهم، تنها خوشحالم که با سربلندی به پیشگاه عدالت تو میآیم؛ به کسی بدهکار نیستم و طلبکاریهایم را نیز یادداشت کردهام و خدا را شاهد میگیرم از بیتالمال و امانت و هرگونه وجهی که متعلق به شخص خودم بوده نه کم و نه زیاد دخل و تصرف نکردم و اگر وجهی در اختیارم بوده به مصارف شرعی رسانیده و آنچه از خودم دادهام بین خودم و خدایم بوده است.
درباره شهید
شهید جوهر مرادی در سال 1317 در خانوادهای مذهبی ومتدین متولد شد. او از همان دوران کودکی دارای سیمایی نورانی بود و اخلاقی بسیار زیبا داشت.
دو چیز در زندگیش اصلا مفهومی نداشت، یکی ترس و دیگری مادیات. آنقدر شجاع بود که در زمان طاغوت در بخش کوچک ایوان به کرات مخالفت خود را با رژیم شاه نشان داد.
وی اولین معلم قرآن و مروج اسلام در ایوان بود. او انسانی نواندیش و طراح و خلاق بود، به گونهای که استانداری ایلام همواره از طرحها و پیشنهاداتش استفاده میکرد.
شهید مرادی در مبارزات انقلاب رهبری جوانان و مردم ایوان را به عهده داشت و از طرف ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، اما قبل از آن که ساواک او را دستگیر کند به خوزستان متواری شد و پس از چندی دوباره به ایوان مراجعت کرد.
وی پس از پیروزی انقلاب مسئولیتهای مختلفی همچون (مسئولیت کمیته، ژاندارمری و بخشداری) را به عهده داشت. او پس از مدتی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده گرفت و شب و روز فعالیت میکرد. وی هنگامی که جنگ شروع شد به عنوان سرپرست بسیج ایوان منصوب شد.
این شیفته ولایت دائما در تکاپو بود تا این که مانند حضرت سیدالشهدا(ع) در روز تاسوعا بعد از غسل شهادت به جبهه سومار رفت و در آنجا پس از ارشاد و روشنگری به یارانش گفت:” امشب شب عاشورا است و من عازم نبرد هستم چنانچه مایلید بسم الله، با من بیایید!”
شهید مرادی شب پیش از شهادتش حضرت امام خمینی را در خواب می بیند که در آن خواب حضرت امام، شمشیری را به او هدیه میکند. او یک شب بعد از رویت این خواب سرانجام به اتفاق شش نفر از بهترین دوستانش حسین وار به سوی دشمن حمله کرد و پس از تصرف چند سنگر، هر شش نفر با هم به سوی خدا پر کشیدند و بدین سان خواب او با نثار خونش تعبیر شد.
قهرمان “سارات” که بود؟
منبع : www.fatehan.ir