وصیت نامه شهید مرحمت بالازاده
خدایا خدایا تو را قسم میدهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را قرار دهی. تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
از اینجا وصیت نامهام را شروع میکنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بیکران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین (ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی میدهند.
آریای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستادهاید و میایستید تا آخرین قطره خونتان.
درود برشماای ملت ایران!ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.
وای پدر و مادر عزیزم! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده میشوید.
ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم. اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه میجنگیم. حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و آخر وصیت میکنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحهشان را نگذارید در زمین بماند.
و مادرم و پدرم چنانچه من میدانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمیدانم. یعنی هر کس که شهید میشود خوش به حالش که با شهدا همنشین میشود. و از تمام همسایهها و از هم روستاییهایمان میخواهم که اگر از من سخن بدی شنیدهاید و کارهای بدی دیدهاید حلال بکنید. و برادرانم اسحلهام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند. خدایا تو را قسم میدهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.
خدایا خدایا تو را قسم میدهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را قرار دهی. تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.
کربلا کربلا یا فتح یا شهادت جنگ جنگ تا پیروزی
لشکر عاشورا /گردان علی اکبر/ تاریخ شهادت :۲۱/۱۲/۱۳۶۳
درباره شهید
نام: مرحمت بالازاده
نام پدر: حضرتقلی
تاریخ تولد: 17/3/1349
محل تولد: روستای “چای گرمی” بخش تازه کند شهرستان گرمی
مدت حضور در جبهه جنگ: حدود سه سال
نام لشگر: عاشورا، گردان علی اکبر(ع)
تاریخ شهادت: 21/12/1363
محل شهادت: جزیره مجنون از جزایر جنوب
نام عملیات: بدر
شهید مرحمت بالازاده در هیجدهم خردادماه ۱۳۴۹، در یکی از روستاهشای شهرستان گرمی در دامان سرسبز مغان و در یک خانواده متدین و محروم، دیده به جهان گشود.
پدرش از مهاجرین طالش بود که پس از مهاجرت به این روستا، در آنجا به شغل مغازه داری و خواربار فروشی اشتغال داشت.
مرحمت دوران کودکی را در دشت و کوه و درهها و مناظر سرسبز روستا، با بچههای هم سن و سال خود گذرانده و در هفت سالگی پا به دبستان نهاد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند.
در سال ۱۳۵۷ مرحمت هشت ساله بود که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و مرحمت همچون سایر مردم محروم و مظلوم ایران، انقلاب را متعلق به مستضعفین دانسته و از همان اوایل پیروزی انقلاب به دفاع از آن پرداخت.
در سال ۱۳۵۹ هنگام تشکیل اولین هسته های مقاومت بسیج در این منطقه دور افتاده، به همراه عدهای از نوجوانان و جوانان روستا، هماهنگ شده و پایگاه مقاومت بسیج را در روستا، راهاندازی می کنند و مرحمت به همراه جمعی دیگر از جوانان پرشور و فعال انقلابی، در شورای مرکزی این پایگاه عضویت می یابند و شروع به فعالیت مینمایند.
آموزشهای نظامی، قرآن و عقیدتی را در همین پایگاه گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمانهای انقلاب اسلامی میپردازند.
مرحمت در پایگاه مقاومت مسئولیت تبلیغات را عهده دارد بود و با سخنان معصومانه و پاک خویش، پیام امام خمینی(ره) را به دوستان می رسانید و آنها را با فعالیت های فرهنگی فوقالعاده موثر خود جهت اعزام به جبهه تشویق میکرد.
در زمستان سال ۱۳۶۰ بود که مرحمت ۱۱ ساله به همراه عدهای نوجوانان و جوانان و مردان بسیجی روستای خود، از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرمی عازم جبهههای حق علیه باطل شد.
مرحمت نوجوان، جنگجوی خردسال کربلای ایران بود که با بسیاری از پیشروان انقلاب، همچون امام خمینی(ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و بارها مورد تفقد و نوازش و تمجید آنها قرار گرفته بود.
در شهرستان گرمی مغان، مرحمت سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود. امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نمازجمعه، از مرحمت می خواست که برای مردم سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند.
سخنان مرحمت دلنشین و جذاب و تأثیرگزار بود. او با بیان شیرین و شیوای خود سخن میگفت و با فصاحت، پیام شهدای انقلاب اسلامی را بیان میکرد. و مردم را آماده دفاع از دین و وطن خود میساخت.
مرحمت حدود سه سال در جبهههای جنگ حق علیه باطل با دشمن جنگ کرده و کمتر به خانه و نزد خانوادهاش می آمد و هر وقت هم که چند روزی به مرخصی میآمد، در مساجد و منابر و مجالس، روز و شب به تبلیغ و جذب نیروی داوطلب بسیجی برای اعزام به جبهه میپرداخت.
او حتی راضی نبود که پدر و مادرش متوجه مجروحیت و آثار زخم های دشمن بر بدن نحیف و ظریفش گردند. شبها در کنار پدر و مادر با لباس رزم میخوابید، تا مبادا پدر و مادرش متوجه ناراحتیها و آثار مجروحیت او شوند.
روحش شاد و یادش گرامی