وصیت نامه شهید سید قاسم مرتضوی
خدایا مدت زیادی است که با قبول انواع مشقت ها انتظار رفتن به عملیات را داشتم که در حمله یک بزرگ شرکت کنم و از تو می خواهم سعادت شهادت را نصیبم گردانی.
بسم الله الرحمن الرحیم
من المومنین رجال صدقو ما عاهدوا… علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا(سوره احزاب)
بعضی از مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پپیمانی که با خدای خود بسته اند وفا نمودند پس برخی از آنان بر آن عهد ایستادگی کرده اند.
با درود بر فرستادگان خدا،پیامبر اکرام حضرت محمد(ص) و ائمه اطهار (ص)بخصوص بر فرمانده جبهه نور،برپاکننده حکومت عدل الهی و طلایه دار فتح برای اسلام و نابود کننده ریشه شرک ،کفر و الحاد،در کل گیتی حضرت مهدی موعود(عج) و سلام بیکران بر قلب تپنده امت مسلمان در سراسر جهان پیر جماران نائب امام زمان حضرت امام که خیلی عاشق و علاقمند به دیدار او و چهره پر نورش بودم ولی سعادت نداشتم و اگر پدر و مادرم توفیق یافتند حضور این روحانی عظیم الشان برسند درود خالصانه ام را به ایشان برسانندهمچنین درود وسلام بر خانواده های معظم شهدا،مفقودین،اسرا و معلولین جنگ تحمیلی انقلاب اسلامی ایران همچنین شما امت حزب الله که طلایه دار مبارزه با کفر و برپایی حکومت اسلامی شده اید و شعارتان همان ندای حسین (ع)که فرمود:لا اری الموت و لا سعادت .
((مرگ را بر زندگی باذلت و خواری ترجیح میدهم))
شما دیگر آن مردم کوفه و شام در زمان امام حسین(ع) و یا امام حسن(ع)نیستیدآن مردم مسلمان نما به حدی دل امام حسین (ع) را به درد آوردند که امام فرمودند من حاضرم ده سربازم را با یک سرباز معاویه عوض کنم.
امروز زمانه شما را همچون فولاد آبدیده کردو ما میگوییم حتی حاضر نیستیم یک بسیجی مان را با هزارسرباز آمریکایی عوض کنیم.
مهدی جان امروز عزیزان این ملت چون یاران حسین(ع)در راه اسلام جان می دهند و از آن دسته نیستند که در زیر خاموشی چراغ فرار کنند اینان چون صدای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان را تشخیص داده اند و با آن حالت خاص عرفانی و با لب تشنه با تحمل تمامی سختیها به لقاء پروردگارشان عروج میکنند و از خدا می خواهند هرچه زودتر ظهور نمایی تا ریشه تمامی ظلم و ستم نابود و محو گردد.
و شما ای کوردلان و سبک مغزان شرق و غرب بدانید دین ما دین اسلام است و شعارمان در اسلام حسین حسین است و شهادت در این راه افتخار ماست.مرام امام حسین در آن رزم بی امانش برعلیه یزید یعنی هرگز زیر ظلم و ستم نرفتن یعنی دادن خون برای برپایی دین یعنی حفظ اسلام و جمهوری اسلامی.
ای ملت شهید پرور سعادت و سربلندی شما اطاعت از ولایت فقیه و اطاعت از امام زمان و در ادامه اطاعت از خداوند منان است،پس این نعمت بزرگ الهی را قدر بدانید و از آن دور نشوید و نگذارید خون شهدا از صدر اسلام تا به امروز به هدر رود،ای امت اسلام ،امروز تمامی کفر باهم بسیج شده اند و کمر به نابودی ما بسته اند و شما که در هر گوشه و کنار این مملکت هستیدآمادگی داشته باشید و خود را آماده مشکلات و مصائب سخت کنید چون در یک آزمایش بس بزرگ قرار گرفته اید و آیه امرالهم و انفسهم را عمل بکنید و دست از اختلاف جزئی که باز دست دشمنان ضد دین در کار است بردارید و از گروهی که مخالف دفاع مقدس مان هستند دوری کنید.
بار الها،همانگونه که می دانی امروز که دارم وصیت نامه ام را برای چندمین بار می نویسم با آگاهی کامل راهی جبهه میشوم تا همچون اصحاب بدر،خندق، حنین،دین رسول الله(ص) را یاری کنم تا درخت اسلام را اگر خداوند لیاقت داد با خونم آبیاری گردد.
خدایا مدت زیادی است که با قبول انواع مشقت ها انتظار رفتن به عملیات را داشتم که در حمله یک بزرگ شرکت کنم و از تو می خواهم سعادت شهادت را نصیبم گردانی.
پروردگارا؛اگر میدانی ریختن خونم بیشتر از زنده ماندنم و خدمت ناچیز من ارزش دارد من آمادگی کامل را دارم و شهادتم را نزدیک می بینم.
ای مردم در این مکان شور دیگری برپاست عزیزانتان با نام حسین (ع) و زیارت کربلایش آنچنان گریه و زاری میکنند که از خود بی خود می شوند.
خدایا تنها تو بهتر می دانی چقدر خوشحالم که هم اینک در این راه پر فراز نشیب که همانا آزمایش توست قدم می نهم و این نه برای انتقام بلکه برای برقراری و استواری حکومت الله در جهان و ادامه راه دیگر شهداست همچون شهدای همسنگرم که مدت ها با هم بودیم ولی هم اکنون اسامی شان در دفتر شهدا نوشته شده است.
به همین جهت نمی توانستم در منزل بنشینم ،گویی نیروئی مرا از درون نهی می کرد و وقتی صدای عملیات به گوشم می رسید خیلی ناراحت می شدم که در آن عملیات حضور نداشتم و این امر منجر به این شد که این بار هم برای چندمین بار به این مکان مقدس و نورانی جبهه قدم نهم و ندای حسین زمان را لبیک مجدد گویم و پیمانی که با شهدا بسته ام عینیت عملی بخشم و امروز هر تیری که از تفنگ گرمم به بیرون می جهد و بر قلب دشمن می نشیند با توکل بر خداست.
عزیزانم شما شهدای زیادی را دیدید ،پیام آنان چه بود و برای چه رفتند،آیا فنا شدند ،خیر این ندای ناآگاهان یا آگاهان منافق است ولی باید گفت راهشان ادامه دارد همانگونه که تاکنون ادامه داشته است.
دوستانم امروز یکی از برادران شما که سالها بین شما بود به ظاهر از بین شما رفت و دیگر او نیست و صدایش را نمی شنوید ولی هدف، وخط مشی او که خدا ،مسیر انبیاء و حسین (ع) بود زنده است و هرگز فنا نخواهد شد و بقا این هدف مهم بستگی به شما و روش شما دارد و با تلاش و کوشش بی دریغ شما چه در جبهه مستقیم با استکبار شرق و غرب و چه در مدرسه و دانشگاه و سایر جبهه های داخلی است که هدف شهدا زنده خواهد ماند.
دوستان عزیز سلاح اصلی ما دعا است و خواهد بود پس در دعاهای توسل و کمیل و نمازهای جمعه و جماعت شرکت فعال داشته باشید.الدعا سلاح مومن –
شما ای ملت اسلام دست از امام عزیز برندارید و همچنان با روحانیت اصیل و در خط امام باشید و همیشه پشت سر آنها حرکت کنید.
و اما سخنی چند با پدر ومادر و خانواده عزیز و مهربانم:
پدر عزیزم من که به این سن رسیده ام شما را همیشه در رنج و سختی دیده ام در اول کودکی همانگونه که برایم تعریف کردی خیلی در سختی بودی لا اقل انتظار داشتی در سر پیری دستت را بگیرم و من خیلی خجل و ناراحتم که نتوانستم شما را در این گونه مسائل یاری کنم و قلم من قاصر است در بیان گفتار ،چه عرض کنم مسائل مسائل اسلام بود.
مسئله دین بود ،ناموس و آبرو بود چطور می توانستم تحمل کنم و باید بگویم خدا مرا بوجود آورد و خودش خواست که سرانجام زندگی ام به شهادت خاتمه یابد و من از ته قلب باید بگویم شما را دوست داشتم و اگر شما را ناراحت کردم مرا ببخشید.
مادر خوبم: مقاوم باش احساس قلبی شما را کاملاًدرک می کنم که خیلی ناراحت هستید ،بابا هم از ته قلب ناراحت است ولی اظهار نمی کند شما هم سعی کن تا جایی که امکان دارد اینگونه باشی ،مادر عزیزم می دانم خیلی دوست داشتی مرا در لباس دامادی ببینی ولی هزاران قاسم ها رفتند و مادرانشان را خداوند صبر داد تو هم سعی کن مانند آنان باشی.
مادر جان زینب وار باش و صحنه عاشورا را در صحرا کربلا به یاد آور که با تمام مصیبت ها و شهادت عزیزانش و جداشدن سر حسین مظلوم (ع)از بدنش صبر کرد تو تنها یک فرزند را فدا کردی ما همگی باید فدای اسلام و قرآن شویم تو باید بین مادران شهدا الگو باشی در لحظه ای که خبر شهادتم به تو رسید نماز شکر بخوان و یاد خدا باش تا اینگونه قلبت آرام گیرد.
از برادرانم می خواهم درس خود را با دقت بیشتر بخوانند و اگر موقعیت اسلام و جمهوری اسلامی ایجاب کرد و هر وقت امام دستور دادند به جبهه جنگ اعزام شوند و راهم را ادامه دهند و نگذارند اسلحه ام به زمین بیفتد.
برادرم (کاظم)هوای مادرم را داشته باش نگذار همیشه ناراحت باشد و با آنها رئوف باش و کتابخانه کوچک را به یادبودم حفظ کن و از کتابهیش استفاده کن.
ازمهدی جانم خیلی خیلی معذرت می خواهم که نتوانستم در قبال قولی که به او داده بودم عمل کنم به او بگویید برادرت پیش خدا رفت.
از خواهران خوب و مهربانم می خواهم همچون زینب صحرا کربلا مقاوم و صبور باشید و حجابتان را بعنوان خواهر شهید کاملاً رعایت کنید همانگونه که تاکنون می کردید و بدانید سیاهی حجابتان کوبنده تر از سرخی خون من است.
در پایان از تمام بستگان ،دوستان و هم محلی ها و پدر و مادرم می خواهم اگر ناراحتی از من دیده اید مرا عفو کنید و برایم قرآن فراوان بخوانید و سالی یک روز ،روزه به عنوانم بگیرید تا همیشه به یادم باشید.
خدایا توطئه دشمنان اسلام را خنثی و پیروزی را بر ملت اسلام عیان کن.
خدایا گناهانم را بیامرز و مرا به زندگی عالم ملکوتی رهنمون گردان.
ما مثل حسین (ع) در جنگ وارد شده ایم و مثل حسین(ع) باید به شهادت برسیم.(( امام خمینی ره))
ما یک وجب از خاک ایران را دست متجاوز نخواهیم گذاشت.
((شهیدمظلوم بهشتی))
والسلام سید قاسم مرتضوی
درباره شهید
نام:سید قاسم مرتضوی
نام پدر:سید محمد
تاریخ تولد:1345
تاریخ شهادت:8/8/65
محل شهادت:منطقه عملیاتی جنوب
نحوه شهادت شهید سیّد قاسم مرتضوی
همان روزها بود که خبر غرق شدن سید قاسم مرتضوی در رود خانه ی دزکه در اطراف پایگاه آموزشی شهید بیگلو بود،به گردان ما رسید و سخت بچه ها را عزادار کرد. سید قاسم از بچه های دیوکلایی و نیروی گردان انصار بود که در حال شنا ناگهان ناپدید شد. سه، چهار روز هم از غرق شدنش می گذشت و هنوز موفق به پیدا کردن جنازه اش نشده بودند.
شهادت سیّد قاسم برایم ناگوار بود . او از غوّاصان عملیات والفجر 8 بود ودر شنا مهارت خاصی داشت. برایم پذیرفتن شهادت این چنینی او سخت بود.
صبح روز بعد برای سیّد قاسم مراسم ختم برگزار کردیم. داخل حیاط گردان پتو پهن کردیم و مراسم مفصلی گرفتیم. حاج آقا ابدی و حاج آقا شامخی و بقیه ی دوستان هم بودند. مراسم سینه زنی و روضه خوانی هم آن روز داشتیم.
شب همان روزی که مراسم سیّد قاسم را برگزار کردیم ما را برای آموزش غواصی بردند . از زمانی که از نحوه ی شهادت سیّد قاسم باخبر شدم فکرم مشغول شده بود. فکرم روی این مسئله بود که چه طور ممکن است
که در آن آب آرام یک غواص غرق شود. او غواصی بود که در آب های اروند غواصی کرده بود. دوستانی هم شاهد ماجرای غرق شدن او بودند می گفتند مسیری را رفته بود ودر حال مراجعت، رفت زیر آب و دیگر بالا نیامد.
خبرهایی که از هفت تپه می رسید حکایت از پیدا نشدن جنازه ی سیّد قاسم داشت. مرتضی جعفریان و موسی علی جان نژاد وچند نفردیگر از دوستان، چند روزی دنبال جنازه گشته بودند و پیدایش نکرده بودند. بعدها که جنازه اش پیدا شد حسین مسگرنژاد برایم تعریف کرد که:
بعد از کلی گشتن دنبال جنازه ،سه نفراز بچه ها ،خواب می بینند.شهیدسیّد قاسم مرتضوی از هر کدام شان چیزی می خواهد . به یکی می گوید برایم صلوات بفرستید. به دیگری می گوید برایم قربانی کنید و به موسی علی جان نژاد هم می گوید درآن دور دورها دنبالم نگردید. من همین نزدیکی ها هستم.
با دیدن این خواب بچه ها تصمیم می گیرند گوسفندی لب همان رودخانه قربانی کنند.فکر می کنم صد و بیست و چهار هزار صلوات را هم بین بچه های گردان تقسیم کردند تا همه در ثواب صلوات سهیم شوند . روز سوم بود که مشغول گشتن بودند.موسی آن روزهمراه گروه تفحص نرفته بود و لب ساحل منتظر بود.بچه ها با نگرانی مشغول صلوات بودند و تقریبا صلوات ها رو به اتمام بود که از طرف گروه تفحص تماس گرفتندکه از وضعیت صلوات ها با خبر شوند. موسی که پشت بی سیم نشسته بود. بلندشد ورفت ازحاج آقا یزدانی که آن موقع در بین بچه ها ی گردان انصار بود، از میزان صلوات ها پرسید.حاج آقاهم بعداز پرس وجو گفت:که صلوات ها تمام شد. هم زمان با ختم صلوات بچه ها ، جنازه ی سید قاسم هم روی آب دیده شد. جنازه اش را به هفت تپه آوردند و از آنجا هم به امیرکلا فرستادند.
منبع:کتاب یادگار ابراهیم( روایت فرماندهان لشکر ویژه 25کربلا، راوی:احمد عسکریان، تدوین کننده:صادق کیان نژاد امیری)