وصیت نامه شهید رحیم جباری
الهی! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر. خدایا! اینک بندهای تنها از قعر ذلتها و سیاهی ظلمتها و انبوه غربتها با تو سخن میگوید.
اعوذ بالله من الشیطانالرجیم
بسمالله الرحمن الرحیم
و قل رب انزلنی منزلا مبارکا و انت خیر المنزلین. مومنون/29f
و بگو پرودگارا! مرا به منزل مبارک و جایگاه خیر و برکت خود فرود آر که تو بهترین فرودآورندگانی.
الحمدالله الذی بابه مفتوح للطالبین و رحمه واسع للعالمین و مغفره شفاء للمذنین.
اللهم الجعل غنای فی نفسی والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی
اللهم الجعل من الذین هدیناه فی سبیلک و وفقناهم به معرفتک، اللهم جعلنی من الذین کسبوا نفسنا مطمئنه منک لک.
هر که حرفی زکتاب دل ما گوش کند
هرچه از هر که شنیدست فراموش کند
تا ابد از دو جهان بیخبر افتد مدهوش
هر که یک جرعه می از ساغر ما نوش کند
الهی! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
خدایا! اینک بندهای تنها از قعر ذلتها و سیاهی ظلمتها و انبوه غربتها با تو سخن میگوید.
خدایا! اکنون گنهکاری دروازه قلبش را به رویت باز میکند و مشت چرکین و خروارها رسوایی را به امیدی بر تو ارزانی میدارد.
بارالها! حال روسیاهی از اندرون گرداب معصیت فریاد بلندی سازد و از اعماق زشتیها و پلیدیها به تو مسئلت مینماید.
ای خدا! تو شاهدی که فراوانی گناهانم و کثرت عصیانم و شدت طغیانم مرا چنان شرمنده ساخته که خویش را شایسته آن نمیبینم که با تو سخن بگویم.
پروردگارا! تو خود گواهی که شرمسارم و پس از این همه گناه، دوباره در خانهات را به صدا درآورم.
خدایا! از همه چیز و همه کس شرمندهتر منم.
خدایا! از آفتاب، از ماه، از ستارگان، از انس و جن و حتی از شیطان شرمندهترم که همه در کار خود استوارند و به آنچه که برایش آفریده شدهاند عمل میکنند، ولی این سست عهد چه ناپایدار است، چه پیمانها که با تو بستم و شکستم.
خدایا! شرمسارم، تو دستم بگیر. خدایا! شیطان در تمام اعماق وجودم رخنه کرده و مرا از یاد تو بازداشته است.
خدایا! گاه در دریای گناهانم مینگرم؛ خویش را شقیترین مییابم و از خودم مأیوس میشوم، آخر خدایا! کدام نماز را از این غافل میپذیری که دل به سوی کعبه داشتن چه سودی بخشد آن کس را که دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟ و کدام دعا را از محجوب نفس اجابت میکنی؟ چه عذابی از حجاب سختتر؟
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
خدایا! به حق خودت از جهنم حجابم برهان، ولیکن خدایا! خدایا! اقیانوس بیکران رحمت تو مرا از نگاه به گناهانم باز میدارد، به قول مولا علی(ع)، آن غریب دیار عشق که چه زیبا در مناجات شعبانیه میفرماید:«الهی! ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک»
خدایا! اگر مرا به گناهان و جرمهایم مؤاخذه کنی تو را مؤاخذه میکنم به عفو و مغفرتت. من نیز خدایا! تو را به عفو و کرمت میگیرم. به حق خودت مرا از خود مران.
خدایا! افسوس که این چند روز به معرفت تو نگذشت و عشق تو در دل جای نگرفت، اما به هر حال امیدوارم که تا آخر از در زدن خانه تو خسته نشوم و این خسران را به خواندن بر رحمانیتت جبران کنم.
فریاد خواهم زد: خدایا! من اولین بنده تو نیستم که عفو کنی و چه بسیار گناهکارانی را که بخشودهای.
خدایا! چه کنم که فقیرم و تو غنی؟ از درگاهت کم نمیشود اگر مرا لایق عفو و رحمت بگردانی. ای عزیز! این بار گناه را به کجا بکشم و این رسوایی را بر کجا بزنم و این قصه، که غصه را با که گویم که من یک وجود حقیر و کثیف بودم. وجودم حضور گناه بود و هویتم، هویت عصیان، شیطان مرا به پستی کشانده بود و در حضور تو معصیتها میکردم، ولی، ولی هر چه از تو میرسید، محبت و لطف و کرامت بود و دریافتن این بنده از تو محبت بود و از من روی برگرداندن، از تو کرامت بود و از بندهات طغیان و چموشی.
ای خالق من! ای اقیانوس بیکران عفو و کرم! تو در اوج بزرگی و عظمت ملکوتیت به ضیافتها خواندیم و من در حضیض ذلت به تو دشمنی کردم. آری، گویی این جمله دعای افتتاح، شرح احوال من است که: خدایا! تو دعوتم میکنی و من روی برمیگردانم و تو محبتم میورزی و من دشمنی میکنم.
ای مهربان! ای عطوف! وجود حقیرم تحمل این همه خوبی و بزرگی تو را ندارد. تو چقدر خوبی که مرا در عین کوچکی و پستی که به تو پشت کرده بودم، فراموش نساختی و در بلندای جبروتیات به انتظار این آلودهدامان نشستی.
ای معبود من! اگر در آن حال، مشیت و کروبیتات بر مرگ من قرار میگرفت و ندا میآمد که رخت دیار دگر بند و ملکالموت از در اتاقم وارد میشد، آه خدایا! چه حالی بود مرا؟ ای خدای بخشنده! مرا به بزرگیات بپذیر و به گناهانم منگر و به پشیمانی قلبم نگاه کن.
معبود! این بنده را از خویش مران. با او به فضل و رحمت خود رفتار کن که «تحملنا به عدلک» الهی! در این چند صباح عمر، عملی خالص و پربار نمییابم، اکنون خود را غریقی یافتهام که امیدش به توست.
خدایا! تو مرا در دنیا کمکها نمودی، بارالها! در آخرت در وقت حساب پرونده اعمال، به کمک تو محتاجم، مرا در آن لحظات قهر مگیر.
الهی! ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهای، ما همه هیچکارهایم و تنها تو کارهای، اینک من بیچارهای هستم بیپناه، با انبوهی از گناه، ولی با قلبی شکسته که با دعوت خودت دیگر بار به سوی درگاهت کشیده میشوی که قل یا عبادی الذین اسرفوا علی أنفسهم لاتقنطوا من رحمة الله، ان الله یغفر الذنوب جمیعا، إنه هو الغفور الرحیم، ای رسول ما، به آن بندگانم که بر نفس خودشان اسراف کردند بگو: هرگز از رحمت خدا ناامید مباشید، البته خدا همه گناهان را خواهد بخشید و او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است. «الزمر/53»
خدایا! از آن لحظه که تو را شناختم عاشقت شدم و از هنگامی که طعم محبت را چشیدم دیوانهات، الهی وقتی که رحمتت را عیان دیدم، شیفتهات گشتم. یا رب! ای که چشم امیدم تنها به درگاه توست، به خویش که میپردازم جز پوچی و هیچی نمی یابم و به تو که میرسم همه چیز را میبینم.
ای همه چیز، ای بالاتر از همه چیز، این هیچ را به لطف خودت پذیرا باش. مهربانا! رخصت وصل تو را میطلبم که در دل سنگ، آتش افکندهای و شرار عشق تو را طالبم تا خویش را در پای آن بسوزانم و به سوی لقایت پروازها کنم.
خدایا! هرکه آسودگی میخواهد من آتش عشق میطلبم و هر که عقل میطلبد من دیوانگی، دیوانه توام عزیز. دیوانهترم کن.
خدایا! هر که دوا میخواهد، من آرزوی درد دارم. بگذار لذتها نصیب بندگان حقیرت شوند. هر که آرامش میخواهد، من عاشق بیتابیام. خدایا! تو میدانی که تاکنون چند بار در دعای کمیل فریاد زدهایم: اللهم اجعل قلبی بحبک متیما. خدایا قلب مرا به حب و عشق خودت، بیتاب فرما. ای خدا! سرزده بر خاکها غلت زنم. العفو العفو گویم تا نفسم بند آید.
ای مقلبالقلوب! عشقت مرا آواره بیابانهای جنوب و غرب ساخته است و یادت آرام از کفم ربوده، محبتت آرامش از خاطرم برده، نامت قلبم را شیدای خود کرده،ای منورالنور! مرا در این حالات مستدامدار. ای محولالحوال! در درونم غوغا بهپا کردهای، وجودم را آتش زدهای، دلم را بیقرار کردهای، روحم را در طلب لقایت به پرواز کشاندهای، ای قدوس! این حالم را احسن ساز. ای مجیبالدعوات! هر لحظهای به صد خیال به دنبالت میگردم، هر دم به صد مسیر به جستوجویت برمیخیزم، هرشب به آرزوها به خواب میروم و هر سحر به شوق وصالت به دعا مینشینم. ای مهربان! دعایم را مستجاب کن، خودت را به من بنما که من بیتو کالبدی بیش نیستم. این حبیبقلوبالصادقین! به من صداقت در ایمان و اخلاص درعمل عنایت کن و یاد خودت را در قلبم شعلهور ساز تا این لحظه لحظههای زندگیام را با آن گلکاری کنم.
ای معطیالمسئلات! به من قدرت استقرار بر خویش و پیروزی بر هوی و هوس عنایت کن و متاع بیچیز و فریبنده دنیا که مرا از تو باز میدارد را در دیدهام حقیر ساز. ای منجی المهلکات! به آن امید رخ بر خاک درگاهت میسایم که رحمتی از رحمان بیانتهایت برغضب و قهارییت پیشی گیرد و از ظلمات پوچی و تنهایی به نور هدایت و نورانیت اجابت و حلاوت عبادت بکشاندم.
یا غیاثالمستغیثین! به دادم برس، مرا از اضطرابها برهان که همانا دلها به یاد تو آرام میگیرد. خدایا، خدایا! من عشق و شهادت از تو میخواهم. من وصال میجویم. من بهدنبال توام خدایا! کجایی؟ مرا پیش خودت ببر.
دوری از مهر رخت ای مه تابان تا کی؟
ریزم از دست غمت، اشک چو باران تا کی؟
نرسد دست به دامان وصالت تا چند
آخر ای صبح امید، این شب هجران تا کی؟
خدایا! من شهادت میخواهم، خدایا! من عاشق توام کلمات و آثارت که اینقدر شیرین و دلنشیناند پس خودت چگونهای، اگر بهشت شیرین است بهشت آخرین چگونه است؟ ای خدا! خوشا آندم که در تو گمم، فاصلهها از میان رفتهاند، گویی در آغوش توام، خدایا چقدر فریاد بزنم؟ مرا از این قفس آزاد کن، من مال توام، مرا پیش خودت ببر.
و اما تو ای پدر بزرگوارم! میدانم که خیلی مشتاق بودی تا پدر شهید شوی و این مطلب را در نگاههایت خوانده بودم و میدانم که صبرت زیاد است و در مقابل امتحانات الهی صبرخواهی کرد، پدر عزیزم! من در این دنیا نتوانستم، انشاءالله در روز محشر با مولا حسینابنعلی محشور شوی. در دوران زندگیم از من بدیهای فراوان دیدی، امیدوارم که حقیر را عفو نمایید تا خدا هم از من راضی شود.
در خط ولایت فقیه قدم بردارید و شکرگزار خدا باشید
و شما برادران عزیزم! شما را سفارش میکنم به تقوی و دوری از گناه و فرمانبری از دستورات دین مبین اسلام که الحمدلله همگی به این امر مقید میباشید
و اما شما خواهرانم! شما را سفارش میکنم به صبر و حجاب و پیروی از فاطمهالزهرا(س) الگوی همه زنهای جهان و بدانید که بزرگترین زینت برای زن مسلمان، حجاب است، حجاب است، حجاب.
و اما تو ای مادر عزیزم! با تو سخنها دارم، مادر ای کاش بودی و میدیدی جبهه که خانه عشق یار است، چه جلالی دارد، مادر! نمیدانی چه شبهایی پرخاطرهای اینجا داشتیم. مادر! بر بچهها مکاشفات پیش میآمد. مادر! بچهها شبها بهدنبال مهدی میگشتند. مادر! کاش میبودی و میدیدی که یارانم چگونه چون لالههای سرخ به خون آغشته میشدند. مادر! کاش بودی و میدیدی پاکترین فرزندان این مرز و بوم چگونه لبیگگویان به ملاء اعلی میشتابند.
مادر! کاش بودی و حکایت حماسهها را به چشم خویش شاهد میگشتی. مادر! میدانم که هرلحظه که جای خالی مرا در کنار سفرهات میبینی یاد خاطرات شیرین و گذرانده گذشته میافتی.
مادر! میدانم که هر وقت دوستان مرا در کوچه و محله میبینی، بیاختیار یاد من هستی. مادر! میدانم که هر وقت در مجلس عروسی قرار میگیری، احساس غمی به ژرفای آسمان برقلبت سنگینی میکند.
مادر! میدانم هرشب که سرت را بر بالین میگذاری یاد من میکنی. مادر! میدانم بعضی از شبها خواب مرا میبینی که مثل همیشه از جبهه آمدهام و مرا در آغوش میگیری. مادر! میدانم که گاه نیمههای شب زمزمههای نماز شبت با صدای گریه عاشقانهات در هم میآمیزد. ولی مادر زمان رفتن است و هنگام کوچ کردن.
باوجود اینکه میدانم چه سختیها و مشقتها برایم کشیدهای که نتوانستم جبران کنم ولی امیدوارم مرا ببخشی و شیرت را حلالم کنی. آری مادر! باید رفت، ارزش ما به رفتن است، مگر حسین و یارانش نرفتند؟ مگر دیگر ائمه اطهار نرفتند؟ و من به تو نمیگویم که گریه مکن زیرا گریه بر شهید شرکت در حماسه اوست و میدانم که فرزندت را یک عمر تربیت کردهای و دوست داشتی که دامادیاش را شاهد باشی. ولی مادر، مگر تو کربلا نمیخواهی، مگر تو همیشه در عزای حسین اشک نمیریختی؟ پس بگذار ما برویم.
مادر! تا دستهایمان را برحلقههای ضریح امام حسین حلقه نکنیم و عقدههای دیرینه سینهمان را بیرون نریزیم دست برنخواهیم داشت. آه چه لذتی دارد آن لحظه هقهق گریههایمان که فضا را پرخواهد ساخت. حسین جان میدانی به چه قیمتی به آنجا خواهیم رسید. کمکمان فرما، کمک، آری.
مادر! ما از تمام انبیا، محمد را و از تمام رهبران علی را و از تمام مجاهدان حسین را و از تمام قصهها قیام را و از تمام کتابها، قرآن را برگزیدهایم.
وصی خودم را پدرم قرار میدهم.
از پولی که در بانک دارم، دو هزار تومان آن را جهت ردمظالم بپردازید و 15 روز برایم روزه بگیرند. «یک روز، روزه بدهکارم.» با بقیه پول هم هرچه صلاح دانستید انجام دهید.
حقیر رحیم جباری 5/12/66
درباره شهید
نام : رحیم جباری
ولادت : 1347/4/31 قزوین
تاریخ شهادت : 1367/5/8
محل شهادت : کوشک