وصیت نامه شهید حسین کاشانی
خدایا، این قطره ای از اقیانوس بیکران نعمت هایی است که تو به من دادی که فکر، قدرت تصور آنها را در ذهن ندارد و قلم قدرت نگاشتن آنرا. اما از این طرف من با این همه نعمت چه کردهام؟ آیا در آن جهتی که باید استفاده کنم استفاده کردهام؟ نه، نه هرگز! خدایا چه کنم؟ آیا مرا با این حال قبول میکنی یا نه ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم. تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.» (سوره صف/ آیات ۹ و ۱۰)
اشهد ان لاالله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیاً حجه الله.
بار خدایا، شهادت می دهم که تو یکتایی و بی همتا، تو خالقی ، تو قادری ، تو حی و قیومی، تو الله احدی، تو الله الصمدی، تو لم یلد و لم یولدی و تو لم یکن له کفواً احدی. بار خدایا، به مخلوق ضعیف خود رحم کن، به این عبد روسیاه رحم کن، نکند با عدالتت با او رفتار کنی، بار خدایا، خجل زده و شرمگینم از اینکه با کوله باری از گناه و معصیت به پیش تو می آیم. یک عمر در غفلت و خواب به سر بردم و نپنداشتم که تو نظاره گر اعمال منی، تو جز نافرمانی چیز دیگر از من ندیدی.
بار خدایا! تو چه نعمت هایی را به من دادی که من شایستگی و لیاقت آنها را نداشتم. از میان ادیان کامل ترین دین را برای من قرار دادی؛ یعنی اسلام و از میان فرق اسلام، شیعه را و از میان فرق شیعه، شیعه دوازده امامی را و از آن میان خط ولایت و خط اصیل اسلام و خط امام را و از میان زمان ها، زمان انقلاب اسلامی ایران را، و در این زمان بهترین سنین را انتخاب کردی؛ یعنی جوانی را، و از میان رهبرهای دنیا بهترین رهبر را به من عطا کردی؛ سیدی از ذریه رسول الله و از سلاله حسین-علیه السلام-یعنی امام امت مدظله العالی، از میان مشاغل بهترین شغل را که همان شغل رسول خدا بود(یعنی طبیب روحها، روحانیت) از میان مکانها بهترین مکان را ، مکانی که محل عبور ملائک خدا و اولیای خداست یعنی قم و از میان خانواده ها بهترین خانواده، یعنی خانواده شهید پرور، و از میان مرگها بهترین مرگ را یعنی کشته شدن در راه خودت را انتخاب کردی.
خدایا، این قطره ای از اقیانوس بیکران نعمت هایی است که تو به من دادی که فکر، قدرت تصور آنها را در ذهن ندارد و قلم قدرت نگاشتن آنرا. اما از این طرف من با این همه نعمت چه کردهام؟ آیا در آن جهتی که باید استفاده کنم استفاده کردهام؟ نه، نه هرگز! خدایا چه کنم؟ آیا مرا با این حال قبول میکنی یا نه ؟ اگر قبولم کنی شرمنده و سرافکندهام! با چه رویی میتوانم به جنت تو داخل شوم؟ زیرا جنت تو بالاتر از آن است که شخصی گناهکار همچون من وارد آن شود و اما اگر قبولم نکنی کجا روم؟ اما وقتی بهیاد سخن امام چهارم -علیه السلام- می افتم مقداری آرامش خاطر برایم حاصل میشود: مولای، اذا رایت ذنوبی فزعت و اذا رایت کرمک طمعت.
هرگاه به خطای خودم متوجه میشوم، ترس و هراسی مرا فرا میگیرد و چون به کرم و جود تو نظر میکنم، امیدواری پیدا میکنم.
سلام و درود بیکران بر شما خانواده ام و سلام بر تو ای پدر بزرگوارم، تو بر گردن من خیلی حق داری.
تو زحمتها کشیدی و عرقها ریختی و رزق حلال برای ما بهدست آوردی که وجود ما با نانی حلال رشد کند. دستهای پینه بسته تو گواهی برآن میدهد. من دستهای تو را می بوسم و گرد لباس تو را سرمه چشم خود میکنم. پدر جان! هر چه بدی از من دیدی مرا ببخش و برایم طلب مغفرت نما و شبهای جمعه قرآن را فراموش نکن.
اما تو ای مادر مهربان! هیچ ناراحتی بهخود راه نده که فرزندانت در راه اسلام به شهادت رسیده اند. این بسی مایه افتخار است.
والسلام
کوچک شما- حسین کاشانی
درباره شهید
شهید بزرگوار حسین کاشانی در سال ۱۳۴۲ در شهرستان پیشوا به دنیا آمد،حسین از همان کودکی عاشق روحانیت بود و در نمایش هایی که بازی می کرد همواره نقش روحانی را برمی گزید، پس از اخذ دیپلم وارد حوزه علمیه خوانسار و سپس حوزه علمیه قم شد و با شروع جنگ به فرمان امام (ره) لبیک گفت و به جبهه رفت.
این شهید بزرگوار آنچنان به جبهه علاقه داشت که بلافاصله پس از مراسم نامزدی اش به جبهه بازگشت و سرانجام در جریان دفع حمله دشمن در ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۳۶۵ در فکه به شهادت رسید و به دیدار برادرش محمد که سال ۱۳۶۲به شهادت رسیده بود، شتافت.
منبع : سایت فاتحان