ماجرای رادیو در زندان بعثیها
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر رادیو را بدهی مسئله را یک جور خودم حل میکنم و گرنه از استخبارات میریزند و با دستگاه میگردند، بالاخره پیدا میکنند؛ آن وقت تو را میبرند انفرادی و بچهها را تنبیه میکنند.
امیر آزاده شهید سرلشکر “حسین لشگری” خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که پس از 18 سال (6410 روز) اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق، در فروردین 1377 به ایران بازگشت.
او دارای درجهٔ جانبازی 70 درصد بود و در طول جنگ تحمیلی تا پیش از اسارت توانست در 12 عملیات هوایی شرکت کند. او از سوی مقام معظم رهبری به لقب “سید الاسراء” مفتخر شد.
آزاده سرافراز “حسین لشگری” با موافقت فرمانده معظم کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378 به درجه سرلشکری ارتقا یافت.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تجلیل از امیر آزاده سرلشکر “حسین لشگری” فرمودند: ” لحظه به لحظه رنجها و صبرهای شما پیش خدای متعال ثبت و محفوظ است و پروردگار مهربان این اعمال و حسنات را در روز قیامت که انسان از همیشه نیازمندتر است به شما بازخواهد گردانید… آزادگان، سربازان فداکار اسلام و انقلاب و رمز پایداری ملت ایران هستند.”
باشگاه خبرنگاران در نظر دارد برای گرامیداشت مقام والای امیر مقاوم و آزاده لشکر اسلام، زندگینامه و خاطرات این شهید بزرگوار را منتشر کند؛ قسمت بیست و سوم این خاطرات به شرح ذیل است:
” برای این که تعادل خودم را به دست آورم خودم را به نفهمی زدم و از رضا احمدی خواستم حرف عباس را برایم ترجمه کند. رضا هم از صحبت عباس، یکه خورده بود و رنگش پریده بود.
با تأنی رو به من کرد و گفت: عباس رادیو میخواهد.
من میدانستم عباس بلوف نمیزند لذا گفتم: کدام رادیو؟ مگر به ما رادیو داده بودید که حالا میخواهید؟
-همان رادیویی را که از ابوغریب آوردهاید.
او با دست اندازه و شکلش را نشان میداد.
-مگر روز اول که وارد شدیم همه ما را نگشتید؟ حتی داخل شلوارهای ما را هم گشتید.
-اگر رادیو را بدهی مسئله را یک جور خودم حل میکنم و گرنه از استخبارات میریزند و با دستگاه میگردند، بالاخره پیدا میکنند؛ آن وقت تو را میبرند انفرادی و بچهها را تنبیه میکنند.
عباس که نتوانست داشتن رادیو را به ما اثبات کند از من خواست به جان زن و بچهام قسم بخورم که رادیو ندارم.
من هم خیلی محکم قسم خوردم و به او گفتم اگر قسم مرا قبول نداری، همین الأن بیا تمام وسایل را تفتیش کن.
قسم من عباس را موقتاً قانع کرد که ما رادیو نداریم.
وقتی جناب محمودی به بند برگشت استفاده از رادیو را تا اطلاع ثانوی ممنوع کرد و برای بچههای نیروی زمینی هم نوشتیم به علت این که رادیو لو رفته آن را خرد کردیم و در توالت انداختیم.
ما از بابت بند خودمان کاملاً مطمئن بودیم ولی چند نفری از بند مجاور را به علت درگیری به انفرادی برده بودند و احتمال دادیم زیر شکنجه موضوع رادیو را گفته باشند.
بیست روز بود از رادیو استفاده نمیکردیم. جناب محمودی با مشورت، مجوز استفاده از رادیو را صادر کرد.
ما، غیر از “باباجانی” که مسئولیت راهاندازی رادیو را داشت، یک نفر از بچههای هم سلولی او را به صورت مراقب در تمام مدتی که از رادیو استفاده میشد، گماشته بودیم تا از سوراخ کلید سلول تمام محوطه بند را زیر نظر داشته باشد و به محض آمدن نگهبان،به ما اطلاع دهد.
او دیده بود که نگهبان پس از بیرون رفتن از بند پس از ده دقیقه در حالیکه پوتینهایش را در آورده بود به صورت سینه خیز خودش را به پشت در سلول شماره هفت میرساند… “
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات