قورباغه
فروردین سال ۶۴ در گردان ثارالله لشکر ۲۳المهدی( عج) بودیم . در منطقه “شمریه” کنار رود کارون، گردان، اروگاهی صحرایی داشت. چادر ما متاسفانه یا خوشبختانه کنار چادر تبلیغات بود که به دست چند نفر از برادران روحانی اداره می شد
فروردین سال ۶۴ در گردان ثارالله لشکر ۲۳المهدی( عج) بودیم .
در منطقه “شمریه” کنار رود کارون، گردان، اروگاهی صحرایی داشت.
چادر ما متاسفانه یا خوشبختانه کنار چادر تبلیغات بود که به دست
چند نفر از برادران روحانی اداره می شد.
پخش اذان صبح با بلند گو بدجوری باعث بد خوابیو اذیت و آزار ما می شد.
چند نفر شدیم و داخل بلندگو آب ریختیم .
صبح که مسئول تبلیغات خواست از بلندگو اذان پخش کند دید
“قور قور” می کند.بعداز پیگیری فهمیدند کار ما بوده
در نتیجه مسئول گردان مارو حسابی سینه خیز برد
و بدو ـبایست دادو حال ما رو گرفت.ولی از رو نرفتیم
و نقشه را تکمیل کردیم.
با برادری به نام” حکمت الله فدایی” که بعدا شهید شد،یک قوطی خالی
پیدا کردیم و به کمک سایر برادرا از آبهای منطقه تعداد زیادی قورباغه گرفتیم.
بعد از خاموشی شب شهید حکمت یواشکی آن را برد و داخل خیمه شون گذاشت.
قوطی را طوری گذاشته بود که قورباغه ها بتونند بیرون بیایند.
برگشت چادر و ما خودمون رو به خواب زدیم.
زیرزیری به حادثه ای که در شرف و قوع بود میخندیدیم.
بعد از چند دقیقه سرو صدای برادران تبلیغات بود که شنیده می شد:
نترس ، کشتم ، نه بابا خیلیند ، بیا فرارکنیم ، این چیه تو جیب من…
خلاصه چیزی نگذشت که برادران روحانی مامیخ های خیمه شان را
از جا کندند و شبانه از محل رفتند.