قرآن در دست آيه شهادت را قرائت كرد
شهيد حسن چيذري، از حضور در كلاس قرآن رهبر انقلاب تا عروج در عمليات بيتالمقدس
محله قديمي چيذر در سال 1341 وجود نوزادي را به خود ديد كه بعدها يكي از بانيان فعاليتهاي قرآني در اين محله بود.
ولادت حسن چيذري در خانوادهاي مذهبي و عاشق قرآن به همسايگان اين نويد را ميداد كه اهالي در آينده ميتوانند از وجود او و فعاليتهاي قرآنياش استفاده كنند. چند سال بعد حسن چيذري محور جمع كردن بچهها براي خواندن و فهم قرآن شد. گذري بر زندگي اين شهيد قرآني دفاع مقدس را پيشرو داريد.
انس پدر با قرآن
خانواده چيذري، خانوادهاي مذهبي بود و پدر خانواده انس عجيبي با قرآن داشت. اگر كسي در محل نام شعبانعلي چيذري را ميآورد همه از او به نيكي ياد ميكردند. وي در جوانياش صبحها وقتي در مغازهاش را باز ميكرد، بعد از آب و جاروي جلوي در، خواندن قرآن را در كنار دوستان و كسبه شروع ميكرد. شعبانعلي قرآن ميخواند و بقيه دورش مينشستند و به آيات تلاوت شده گوش فرا ميدادند. پدر شهيد حسن چيذري در خانه هم قرآن به دست بود و اين مأنوس بودن تأثير زيادي روي فرزندانش ميگذاشت. حسن در چنين خانوادهاي و با چنين الگويي بزرگ شد و بعد از آن در هيئت فعاليتهايش را ادامه داد.
شركت در كلاسهاي قرآن رهبر انقلاب
اولين جرقههاي عشق به قرآن را پدر حسن در وجودش روشن ميكند. او با عشق وصفناشدني عطش بسياري كه براي فهم كلام خدا دارد داشت، از همان كودكي فعاليتهاي مذهبي و قرآني را شروع ميكند و يكي از فعالترين اعضا در جلسات قرآني ميشود. بعدتر كه عضوي از هيئت محل شد، مسئول قرآني هيئت ميشود. حسن به هر جايي كه ميرود شميم خوش قرآنياش را به همراه ميبرد. قبل از هر كاري در هيئت، نخست همگي دور هم جمع ميشدند و قرآن ميخواندند. بعد پاي صحبتهاي واعظ مينشستند و در آخر مداح مديحهسرايي ميكرد. در يك پروسه چند ساله حسن مسئول قرآن بچههاي هيئت ميشود و به آنها آموزش قرآن ميدهد. او در مدرسه هم يكي از فعالترين شاگردان در فعاليتهاي قرآن است. زماني كه عضو بسيج ميشود اعضاي پايگاه را براي تعليم قرآن دور هم جمع ميكند. همچنين حسن جزو محافظان رهبر انقلاب در دوره رياست جمهوريشان بود و در كلاسهاي قرآن ايشان مشاركت داشت.
قرآن و توضيحالمسائل ياوران هميشگي حسن
دو كتاب هميشه همراه و ياور حسن بودند؛ يكي قرآن و يكي توضيحالمسائل حضرت امام. مهارتهاي قرآنيحسن بيشتر در تجويد بود. گاهي هم در جلسات به بچهها قرائت قرآن را آموزش ميداد. زماني كه به كلاسهاي رهبر انقلاب ميرفت بيشتر در مورد لحن هم كار ميكرد. بعضي اوقات آموزههايش در مورد لحن را در جلساتش با بچهها تقسيم ميكرد.
بيريايي شهيد
جانباز علي چيذري از جانبازان دوران دفاع مقدس و برادر بزرگ حسن درباره بيريايي برادر شهيدش ميگويد: «تا مدتها نميدانستم وقتي حسن قرآن ميخواند صدايش را ضبط ميكند. يكبار اتفاقي نوار يكي از قرائتهايش را پيدا كردم و به او گفتم صداي چه كسي است؟ او هم لو نداد كه صداي خودش است و گفت براي يك بنده خدايي هست ديگر! از سن تكليفش پنج سال بيشتر نگذشته بود كه خواندن نماز شب را شروع كرد. نماز شبهايش را هم در زيرزمين خانه ميخواند تا مزاحم كسي نشود و كسي هم پي به نماز شب خواندنهايش نبرد. با اينكه خيلي مواظب بود ولي گاهي من صداي «يارب، يارب» او را ميشنيدم.»
اهميت به بيتالمال
علي خاطرات بسياري از برادر كوچكترش دارد. او تعريف ميكند: «حسن خيلي به بيتالمال اهميت ميداد. زماني كه من سر كار ميرفتم ماشين دولت در اختيارم بود. يك روز نزديك نيم متر برف آمده بود كه در راه بازگشت از سر كار حسن را ديدم و به او گفتم كه بيا سوار شو. او ميگفت سوار نميشوم چون رضايتش را ندارم. ميگفتم من دارم ولي او قبول نميكرد و ميگفت تو براي خودت اجازه گرفتهاي نه من. شهيدان حجتي براي آدمهاي ديگر هستند. قرار بود مأموريتشان را انجام بدهند و بروند. كساني كه آنقدر پاك بودند را خدا گلچين كرد. حسن در خانه ما چيز ديگري بود.»
بيشتر شدن فعاليتهاي قرآني در جبهه
فعاليتهاي قرآني حسن تا لحظهاي كه زنده بود يك لحظه هم قطع نشد. فضاي معنوي جبههها باعث بيشتر شدن اين فعاليتها هم شده بود. در مسائل قرآني و نماز تا لحظه آخر فعاليت ميكرد. هميشه قرآن همراهش بود. هنگام شهادت وقتي وسايلش را تحويل خانوادهاش ميدهند تنها وسيله همراهش قرآنش است.
عطر خوش شهادت
در يكي از مراحل عمليات بيتالمقدس گرداني كه حسن در آن حضور داشته هنگام عمليات توسط ستون پنجم لو ميرود. در اين عمليات همراه با گرداني كه حركت ميكرده خمپارهاي جلوي رويشان ميخورد كه همه گردان شهيد ميشوند و فقط چند نفر مجروح ميشوند. رزمندگاني كه خبر شهادت حسن و ديگر شهيدان را ميآورند تعريف ميكنند كه وقتي خمپاره جلوي پايمان خورد ما يك لحظه بوي عطري استشمام كرديم و بعد ديديم پيكر بيجان حسن و ديگر رزمندگان آن طرف افتاده است. ناخودآگاه نسيم خوشي را استشمام كرديم. سال 1361 شهيد حسن چيذري در اوج جوانياش وقتي كه 20 سال بيشتر نداشت در خرمشهر به آغوش جاودانه يار شتافت.
حضور حسن در مشهد
وقتي حسن شهيد شد چند روز تا رسيدن پيكرش طول كشيد. يك هفته پس از خاكسپاري يكي از بچه محلها تعريف ميكرد كه باورم نميشود حسن شهيد شده باشد. من او را 24 خرداد در مشهد ديدم. من حتي دنبال او رفتم تا احوالش را بگيرم كه در ميان جمعيت گمش كردم. فردا يا پس فردا همان فرد آمد و گفت من ديشب خواب حسن را ديدم. به من گفت تو مرا در مشهد درست ديدهاي ولي چرا رفتي اين موضوع را به خانوادهام گفتي؟ حالا كه رفتهاي و گفتهاي به برادرانم بگو تا ميتوانند دست از قرآن برندارند. انس با قرآن را هم در وصيتنامه و خوابهايي كه ميديديم داشت.
پيدا نشدن وسايل شهيد
علي چيذري تأكيد ميكند كه برادر شهيدش هيچ گاه نميخواست جلوي چشم باشد. چند باري كه در محلهشان نمايشگاه شهدا ميزنند و از خانواده ميخواهند كه وسايل حسن را بهشان بدهد. اعضاي خانواده هر كار ميكنند وسايل حسن را پيدا نميكنند. انگار شهيد دوست نداشته وسايلش را به كسي بدهند و بگويند حسن در جبهه بوده است.
خوش قولي شهيدان
هفتم حسن يكي از دوستانش كه همه جا با هم بودند از جبهه ميآيد و خبر شهادت رفيق ديرينش را ميشنود. هنگامي كه جلوي در خانه ميرسد، سرش را بر روي دوش برادر شهيد ميگذارد و ميگويد: حسن اينجا بيمعرفتي كرد! ما به هم قول داده بوديم در هر كاري كه ميكنيم با هم باشيم ولي حسن رفت و من را تنها گذاشت. فرداي آن روز او هم ميرود و در عمليات شهيد ميشود. شهيدان از ته دل به هم قول ميدادند و همه چيزشان با هم بود.
برايم پنج سال نماز بخوانيد
حسن پنج سال از سن واقعياش نگذشته بود كه نمازش را ميخواند و روزهاش را ميگرفت. بهرغم اينكه نماز و نماز شبهايش ترك نميشد و پنج سال بيشتر از سن تكليفش نگذشته بود اما در وصيتنامهاش مينويسد پنج سال برايم نماز بخوانيد و روزه بگيريد شايد نمازهايم ايراد داشته باشد.
منبع : روزنامه جوان
نویسنده : آرمان شريف