فرماندهای که کفش نیروهایش را واکس میزد
وقتی هوا روشن میشد رزمندههایی که به بیرون چادر میرفتند متوجه میشدند یکی در تاریکی شب کفشهای آنان را واکس میزند، اما نمیدانستند این شخص کیست.
وقتی هوا روشن میشد رزمندههایی که به بیرون چادر میرفتند متوجه میشدند یکی در تاریکی شب کفشهای آنان را واکس میزند، اما نمیدانستند این شخص کیست.
جانباز سید رضا کاظمی تحلیلگر مسائل عراق و رزمنده 8 سال دفاع مقدس، اظهار کرد: از سال 1366 تا 1382 در جبهه جنوب و غرب کشور حضور داشتم که در این چند سال طی حملات شیمیایی مجروح شدم.
جانباز کاظمی تصریح کرد: زمان جنگ رزمندگان که شب ها برای استراحت به چادر می آمدند، زمانی که هوا روشن می شد وقتی که به بیرون چادر می رفتند متوجه می شدند یکی در تاریکی شب کفش های آنان را واکس می زند اما نمی دانستند این شخص کیست.
وی ادامه داد: یک شب تصمیم گرفتیم یکی از بچه ها نگهبانی بدهد تا متوجه شویم چه کسی این کار را انجام می دهد. صدای خش خشی می آمد سرم را بیرون چادر کردم دیدم یک نفر بر روی زمین نشسته و کفش ها را دورش جمع کرده است و آن ها را واکس می زند؛ نزد او رفتم و دیدم شهید اسمائیل دقایقی است.
وی افزود: این شهید بزرگوار با اینکه فرمانده لشکر بود اما شبها این کار را انجام می داد زیرا او دوست داشت شهید شود اما نمی شد آن شب از من خواست تا این موضوع را تا قبل از شهادتش به کسی نگویم چون می خواست گمنام باشد. از اسماعیل پرسیدم چرا این کار را انجام می دهی؟ گفت شاید خدا به خاطر این کارم من را در روز قیامت شفاعت کرد.
این جانباز 8 سال جنگ تحمیلی در پایان گفت: زمانی که اسماعیل شهید شد من و همرزمانش به مراسمش رفتیم. تازه در مراسم این شهید بزرگوار بود که متوجه شدیم، خانواده او نمی دانند او فرمانده لشکر است. او در خانواده و نزد دوستان خود را به عنوان یک بسیجی ساده معرفی کرده بود.
حیات