شهیدجهانبخش آخري
ايشان پنجم مهرماه هزارو سيصد سي وچهار در شهرستان مراغه به دنيا آمده اند نام پدرش مظفر ونام مادرش سريّه بود الايي است که با مشورت با يکديگر نام او را جهانبخش مي گذراند تعداد اعضاي خانواده آنها هشت نفره بوده وضعيت اقتصادي آنها در اين دوران از حد مطلوبي بوده از لحاظ اجتماعي چون مردم به نظاميان احترام خاصي مي گذاشته اند داراي مقام ومنزلت بيشتري بوده اند وپدر ايشان هم نظامي ارتش بوده است .
ايشان بعد از تولد در آغوش گرم خانواده بزرگ شدند تا اينکه به دوران خردسالي رسيدند در اين دوران چون خبري از مهد کودک ومکتب خانه نبوده ايشان نتوانسته اند به مهد کودک يا مکتب خانه بروند.
آنها در دوران خردسالي همچنان در شهرستان مراغه ودر کوي سازماني سکونت داشته اند ودوستان آنها در دوران خردسالي ايشان اکبر بهبهاني ، رحيم صديقي و سلسله جنبان بوده وآنها بيشتر اوقات فوتبال بازي مي کرده اند وتاب بازي وديگر بازيهاي کودکانه مي کرده اند وبازيگوشي نيز بوده اند .
در دوران خردسالي آقاي افلاکي که همسايه شان بوده وبچه دار نمي شده اند به خانه خودشان مي برده واز او مواظبت مي کرده اند وبسيار دوستش مي داشته اند.
ماه ها وسال ها سپري شد تا اينکه به دوران کودکي رسيدند آنها تا قبل از سال 1346 وزماني که در مراغه زندگي مي کرده اند فقط يک بار به علت تعميرات خانه هاي سازماني محل زندگي خود را تغيير داده اند وبعد از سال 1346 به اهواز شهرستان هفت گل مهاجرت کرده اند.
اولين روز مدرسه را مادرش به مدرسه مي برد ودر شهرستان مراغه در مدرسه ابتدائي کمال ودر سال 1341 در هفت گل ثبت نام مي کند وبا شور وشوق فراوان تحصيلاتش را آغاز مي کند وضعيت تحصيلي اش در اين دوران در حد مطلوبي بوده واز همين دوران در درس رياضيات داراي استعداد درخشان بوده وبعدها هم رشته ي رياضي وفيزيک را انتخاب مي کنند.
دوران نوجواني ايشان بوده که آنها به اهواز شهرستان هفت گل مهاجرت مي کنند ودوران راهنمايي در اين شهرستان ودرمدرسه کسري ودر سال 1346 آغاز مي کنند ودر سال 1350 با موفقيت به پايان مي رسانند ودر اين دوران آنها به اردبيل مهاجرت مي کنند ودوره ي دبيرستان را در شهرستان اردبيل در دبيرستان ابومسلم (شريعتي) ودر سال 1350 آغاز مي کنند ووضعيت تحصيلي ايشان در دوره ي دبيرستان نسبت به دوره ي راهنمايي بنا به دلايل تغيير مي کند ودر سال اول دبيرستان مردود مي شوند ومجبور مي شوند دو بار در سال اول دبيرستان ثبت نام کنند وبا سعي وتلاش فراوان وبا اينکه در عکاسي که در خانه داشته اند کار نيز مي کرده دوره ي دبيرستان را در 1355 به پايان رسانده وموفق به کسب مدرک ديپلم مي شوند . در اين دوران جهانبخش ديگر بزرگ شده ورفتار وشخصيتش تغيير کرده است.
ايشان ورزش فوتبال را به صورت حرفه اي دنبال مي کرده اند وزماني که در اهواز بوده اند به خاطر قيچي برگردان وديگر حرکات نمايشي ايشان غفور جهاني وسيروس قايقران که کاپيتان تيم بوده اند هنگام تمريناتشان او را نيز دعوت مي کرده اند وزماني هم که به اردبيل آمده اند در تيمي به نام پرتو که شخصي به نام جعفر تشکيل داده بودند بازي مي کرده وحريف شان تيم شاهين بوده که آن هم تيم قدرتمندي بوده است.
وهمچنين شاگرد ماهري بوده اند واز ارتفاعي به بلندي 12 پله شيرجه پروانه اي مي زده اند.
از سن 12 سالگي نماز را پدرشان ياد گرفته بوده و براي نماز حتي در فصل زمستان واز سرماي شديد اردبيل به مسجد مي رفته اند وبراي قرآن خواني وعزاداري نيز به مسجد مي رفته اند واز سن تکليف به بعد روزه مي گرفته اند ايشان به سينما نمي رفته اند وبه مطالعه کتابهاي مذهبي علاقه داشته اند وکتابهاي مذهبي از جمله : 1- تئوري شناخت در فلسفه ما از سيد محمد باقر صدر 2- پرتوي از قرآن از سيد محمد صالقاني 3- پرواز ملکوت از سيد احمد فهري وغيره را مطالعه مي کرده اند.
ايشان با والدين واعضاي خانواده شان رابطه گرم وصميمي داشته و در کارخانه به مادرش کمک مي کرده اند ودر ميان خويشاوندان وهمسايگان با کساني ارتباط داشته که مذهبي بوده وايشان به خاطر اينکه بسيار منظم ومتدين بوده اند پدر دوست وهمکلاسي صميمي ايشان هميشه توصيه مي کرده است که با او رفت وآمد داشته باشد وبه والدين ومعلمانش احترام زيادي قائل بوده است.
ايشان از لحاظ جهت گيري هاي سياسي کاملاً موافق با انقلاب اسلامي بوده واطاعت از دستورات امام خميني (ره) را براي خود وظيفه مي دانسته اند ومخالف سر سخت رژِيم پهلوي و رضا شاه بوده اند .
ايشان بعد از گرفتن مدرک ديپلم بلافاصله وارد دانشگاه در شهرستان اردبيل مي شوند ومقطع تحصيلي کارداني شروع به ادامه تحصيل مي کنند وبعد از مدت دو سال موفق به کسب مدرک فوق ديپلم مي شوند وبعد از اخذ مدرک فوق ديپلم به خدمت سربازي مي روند ودر بانه کردستان خدمت مي کنند وبعد از پايان يافتن خدمت سربازي وگرفتن پايان خدمت در آموزش وپرورش استخدام مي شود وعلاوه بر اينکه در عکاسي برادرش کار مي کرده در رشته ي خودش درس مي داده وبه خاطر علاقه زياد به قرآن در مدرس? شهيد مفتح درس ديني وقرآن تدريس مي کرده ودر پايگاه ها ومساجد به بچه درس قرآن ياد مي داده است.
ايشان در دوران جواني از آقاي باران نژاد که شخصي متدين ومذهبي بوده اند تبعيت مي کرده واو را براي خود الگو مي دانسته اند و در دوران انقلاب با اشرف نصيري و مهدي عليزاده دوست صميمي بوده اند وبا يکديگر مشترکات فرهنگي واعتقادي داشته اند وبا هم در فعاليت هاي سياسي شرکت مي کرده اند. ايشان در اوقات فراغتش و در روزهاي تعطيل بچه ها را براي کوهنوردي به کوه مي برده وعضو شوراي محل نيز بوده اند وخط خوبي داشته ونقاشي نيز مي کرده اند.
ايشان هنگام روبرو شدن با مشکلات وگرفتاري ها در حد توان سعي مي کرده اند که خودشان حل نمايند وهميشه به خدا توکل مي کرده اند . بزرگترين آرزوي ايشان شهادت بوده و آرزو داشته که برادرش (علي) در عکاسي کار کند با اينکه معلم ورزش باشد ونيز ترتيب فرزندانش وفرستادن به تحصيل .
ايشان با اينکه معلم بوده اند به روحانيت نيز علاقه ي زيادي داشته اند . ايشان همسرشان را خودشان انتخاب مي کنند ومعيارهايش براي ازدواج وداشتن همسر ايده آل مؤمن ، با حجاب وداراي اصل ونسب بودن بوده است . ايشان با همسر خود ( حافظ فياض علائي ) از طريق زن برادرش آشنا مي شود که البته از قبل آنها رابطه خويشاوندي داشته اند. آنها پس از اين آشنايي در حالي که خودشان 26 ساله وهمسرشان 22 سال داشته اند ازدواج مي کنند ومراسم ازدواج آنها بسيار ساده وبا سه صلوات وصيغه عقد ازدواج ويک جشن مختصر به پايان مي رسد وآنها زندگي خود را در زير يک سقف آغاز مي کنند ودر خانه برادرش ( شاهرود آخري) به صورت اجاره اي زندگي مي کرده اند و رابطه ي بسيار خوبي با هم داشته اند و با هم در نماز جماعت شرکت مي کرده اند .
آنها پس از مدتي صاحب يک فرزند دختر مي شوند و با مشورت يکديگر نامش را به خاطر اينکه مذهبي بوده اند وعلاقه ي زيادي به نام هاي حضرت فاطمه (س) داشته اند راضيه مي گذارند .
ايشان حدوداً پس از مدّت 5/1 سال زندگي با همسرش به خاطر مسئوليت پذيري و حس وطن پرستي و دفاع در برابر دشمنان اسلام و اطاعت از دستورات امام راحل با آگاهي کامل همسر و دختربچه ي سه ساله ي خود را ترک مي کنند و به جبهه نبرد حق عليه باطل اعزام مي شوند و در طول جبهه علاوه بر اينکه آر. پي . جي زن بوده اند در پشت جبهه براي رزمنده ها کلاس قرآن مي گذاشته اند و همرزمان خود را توصيه به اطاعت از دستورات امام و خالي نگذاشتن جبهه مي کرده است . و به آنها مي گفته است که افتخار مي کنم که با اين جمعي هستم که با هم داراي يک عقيده و هدف هاي پيروزي انقلاب اسلامي است و به همسر خود توصيه مي کرده است که صبور باشد و از فرزندش به خوبي مواظبت کند .
پدرش در 13/12/1361 وفات يافته بوده و مادرش در قيد حيات بوده که براي او هم صبر و بردباري را توصيه مي کرده است و مادرش هم زماني که ايشان در جبهه بوده اند وفات يافته است .
ايشان در سال 1362 به عنوان داوطلب بسيجي به جبهه اعزام مي شوند و پس از رشادت هاي فراوان و پس از حدوداً 3 ماه حضور در جبهه در حين عمليات والفجر 4 مرحله سوم در اثر برخورد ترکش هاي آر . پي . جي از ناحيه پشت در پنجوين عراق و در 13/8/1362 به درجه ي رفيع شهادت نائل آمده اند و مزار ايشان هم اکنون در گلزار شهداي علي آباد مي باشد .
” روحش شاد و يادش گرامي باد “
منبع: سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات