فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

شهید اسارت‏

02 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

عده ‏اى با همه ابزار شکنجه با اشاره افسر به اسرا هجوم آوردند نمى‏دانم چقد زدند ولى همان می دانم که همه نقش بر زمین شده بودیم و هماره یا حسین و یا زهرا و اللَّه اکبر و … فریاد می کشیدیم. بدن ها ناى حرکتى نداشت، مجروحین هم کتک می ‏خوردند فقط می دانستیم که شهادتین زمزمه می ‏کنیم، اشهد ان‏ لااله الااللَّه و اشهد ان محمداً رسول ا… و اشهد ان امیرالمؤمنین علیاً ولى اللَّه … «هوالرّؤف»
چند روزى از اسارت می‏گذشت، فصل جدیدى آغاز شده بود رزمندگان دیروز اسیران امروزند و لحظه لحظه‏ هاى اسارت سخت‏تر یی شد، از همه فشارها و خستگی ها و گرسنگی‏ ها و تشنگى‏هاى شب عملیات و پس از آن که بگذریم آلام اسارت و برخوردهاى غیرانسانى و ناجوانمردانه عراقى‏ ها همگان را متحیر کرده بود، شکنجه‏ هاى جسمانى و رروانى و انواع تبلیغات سوء و تحقیر و توهین بیداد مى‏کرد در محکمه مجازات اسرا جز شلاق حاکم نبود اوایل اسارت جهنمى را ایجاد کرده بودند که آدمى آرزوى مرگ مى‏کرد، تاریکخانه اربیل و سلولهاى استخبارات بغداد و ناصریه با همه شکنجه‏هاى مخوف و وحشتناکش به کمک منافقین و همه محدودیت‏ ها و ممنوعیت‏هاى شدیدش که حتى اسرا را از نعمت آب و هوا و حقوق اولیه ‏ى زنده ماندن محروم مى‏کرد خود حکایاتى جداگانه را مى‏طلبند، روزها و شب‏هایمان چون شام تار بى‏فرق شده بود آنچه هرگز از اسرا جدایى نداشت شلاق و شکنجه بود و ایجاد انواع فشارها و لاغیر، مجروحین جنگ تحمل مصائبى مضاعف را به بلنداى روح مقاوم خویش هموار مى‏کردند هزاران درد و جز توکل و توسل ما را درمانى نبود و کس آرامش دل ریشمان نمى‏داد جز ذکر قدسى آن مهربان، در تنهایى اسارت با هم تنگناها و وحشى‏گرى‏هاى ناجوانمردانه عراقى‏ها فقط خدا آرامش‏مان مى‏داد، اگر خاطرات تلخ آن ایام را رقم زنیم کتابى است مستقل با حوادث و وقایع بى‏شمارش.

آرى ناگفتنی هاى اسارت را به تصویر عینى درآوردن کارى صعب و مشکل است اسارت هر گوشه‏اش جلوه‏هاى درد و بلا را تداعى مى‏کرد چرا که البلاء للولا، هر روز پردردتر از روز قبل مرگى تدریجى به همراه داشت و ارمغانى جز شکنجه را بر اسیران حمل نمى‏کردند، هماره شلاق‏ها بر ابدان نحیف مى‏رقصیدند و حاکمان ظلم جز منطق کتک ‏کارى و تأسى از قوام نابکار ضد علوى عشقى در سر نداشتند، دنیاى اسارت با همه عوالم فرق می‏کرد یاد اسارت کاروانیان جامانده از قافله سالار عشق حسین ۷ بن على ۷ تداعى مى‏شد، کبودى ابدان اسراى کربلاى حسین در دلها غوغا مى‏کرد. درونى آتشین به آه دل زینب همنوا و همناله مى‏شد و فقط مى‏سوخت و مى‏ساخت. اسرا را برهنه بر روى شن‏هاى داغ تابستان عراق در رمادیه داخل محوطه اردوگاه به حالت سجده نشاندند. شلاق به دستان و باتوم به دستان در مستى غرور حیوانى خود قهقهه‏ هاى شیطانى سر مى‏دادند و گه گاهى افسران با همه قساوتهاى جلاد گونه و ناجوانمردانگى کلامى به تحقیر و تمسخر مى‏راندند و بر پیروزى ظاهریشان بر اسیر گرفتنمان فخر مى‏فروختند و با چوبدستى‏شان اشاره بر کوفتن شلاق بر ابدان و سر و روى اسرا مى‏کردند که آدمى به یاد چوب‏خیزان یزیدیان در محفل کاروان اسراى کربلا مى‏افتاد.

عده ‏اى با همه ابزار شکنجه با اشاره افسر به اسرا هجوم آوردند نمى‏دانم چقد زدند ولى همان مى‏دانم که همه نقش بر زمین شده بودیم و هماره یا حسین و یا زهرا و اللَّه اکبر و … فریاد مى‏کشیدیم. بدنها ناى حرکتى نداشت، مجروحین هم کتک مى‏خوردند فقط مى‏دانستیم که شهادتین زمزمه مى‏کنیم، اشهد ان‏ لااله الااللَّه و اشهد ان محمداً رسول ا… و اشهد ان امیرالمؤمنین علیاً ولى اللَّه …. فضایى معنوى ایجاد کرده بود، کارگران و خدمه‏ ها هم در شکنجه شریک شده بودند و هر کس با هر چیزى که در دست داشت حواله مى‏کرد. لحظاتى بعد با کوله بارى از وسایل و تجهیزات مخصوص اسارت با کتک کارى روانه آسایشگاه همان کردند. تشنگى و بى‏رمقى و شکنجه ‏ها و همه عذاب‏ ها اسرا را خسته کرده بود چند دقیقه ‏اى که در آسایشگاه جاى گرفته بودیم چندین بار دژبان هاى عراقى بى‏بهانه و با بهانه‏ هاى مختلف کتک کاریمان مى‏کردند، یکى از اسرا به نام آقا مرتضى که از بچه‏ هاى بسیجى گیلانى و اندکى هم در جبهه مجروح گردیده بود در گوشه آسایشگاه قرار داشت، عراقى‏ها چند بارى به سراغش رفتند همان طور که همه کتک مى‏خوردیم، آقا مرتضى هم کتک مى‏خورد او فریاد مى‏کشید و جملاتى از جمله یا زهرا (س)، یا حسین ۷، اللَّه اکبر، خمینى رهبر، مؤمنین جهاد بنمایید در راه خدا، مرگ بر صدام، مرگ بر آمریکا و … مى‏گفت، لحظاتى بعد، پس از خروج عراقى‏ها از آسایشگاه به کنار آقا مرتضى رفتم و بغلش کردم و او را بوسیدم و به ایشان گفتم: «عزیزم قدرى تحمل کن، توکل بر خدا کن، او آرام سرش را تکان مى‏داد و لحظاتى چند نگذشته بود که براى چندمین بار در آسایشگاه باز شد و دو نفر با لباس بهیار نظامى وارد آسایشگاه شدند در حالى که آمپولى نیز در دست داشتند ظالمانه به کنار آقا مرتضى رفتند دست و پایش را محکم نگهداشتند و سپس آمپولى را به زور به او تزریق کردند. حال خدا مى‏داند آمپول چى بود و چه مایه‏اى در آن وجود داشت ولى همین دیدیم پس از لحظاتى کوتاه آقا مرتضى آرام دراز کشیده و نقش بر زمین و آرام آرام به لقاءاللَّه پیوسته است. پیش خود گفتم:

یوسفا در حسن رویت‏ مانده‏ ام‏

واشگفتا خود به حیرت مانده‏ ام‏

عالمى مجنون کردار تو است‏

صد زلیخا مست دیدار تو است‏

آقا مرتضى مانده بود و اسراى آسایشگاه، همان همرزمان دیروز جبهه و هم اسارتى‏هاى امروز که در دست اجنبى‏هاى از خدا بى‏خبر ناى نفس کشیدن را ندارند، خدایا سکوتى مرگبار همه اسرا را در خود غرق نموده بود آقا مرتضى نه تکبیرى مى‏گفت و نه فریاد و کلامى از او صادر مى‏گشت نگاه معصومانه ولى غرق در کینه دشمن شدت غم جانکاه این فقدان را مضاعف مى‏نمود، بى‏انتظار نبود که هر کس آینده نه چندان دورش را چنین ترسم بنماید، در این درد، همگان مات و مبهوت به جنازه مطهر شهید آقا مرتضى خیره شده بودیم که عراقى‏ها جنازه عزیز شهیدمان بسیجى قهرمان را داخل پتو پیچیدند و از اردوگاه خارج کردند و گفتند که پشت خاکریزهاى اطراف کمپ اسرا دفن کردیم.

آرى چنین شد که آقا مرتضى همچون آقاى مظلومان تاریخ آقا موسى ابن جعفر ۷ با هزار درد و شکنجه و غربت به شهادت رسید.

البته بی ‏جهت نیست که بگوییم چندین مورد اسیرانى که اینچنین در دار غربت و اسارت به شهادت رسیدند و بر ما آلامى مضاعف به ارمغان آوردند و از آن موارد محمد آقا از گیلان و احمد آقا از خراسان و … را که همه خاطراتى دردناک بر سینه ما حک کرده‏اند یادآور شویم و یاد زنده آنها را در پیروى از فرامین اسلام و مستحکم ماندن بر خط توحید و ولایت پاس بداریم.

سائل «آزاده، عیسى مراد>>

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: خاطرات دفاع مقدس لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < دی 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • avije danesh

آمار

  • امروز: 23
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 5163
  • 1 ماه قبل: 24645
  • کل بازدیدها: 331028

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید درویشعلی شکارچی (5.00)
  • وصیتنامه شهید محمدجعفر دشتستانی (5.00)
  • مجموعه از خاطرات شهید همت (5.00)
  • ماجرای اقدام شهید «نخبه زعیم» که منجر به خلق پیروزی کربلای ۵ شد (5.00)
  • فرا رسیدن حلول ماه محرم را به شما تسلیت عرض می نمایم (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس