شاعری که فرمانده تیپ شد!
گذری بر زندگي شهيد هنرمند «باباساعي»
علي رغم نداشتن تحصيلات كلاسيك ، از دانش بالايي برخوردار بودند . افراد با مدرك ليسانس از اطلاعات ايشان استفاده مي كردند . مطالعه ي او بيش از اندازه بود . در محل كار خود كه كتاب مي فروخت هميشه مشغول مطالعه بود و هرگاه كسي از او چيزي مي خواست يا سوالي مي كرد ، صفحه ي مورد مطالعه را علامتگزاري مي كرد و بعد از پاسخ ، به مطالعه اش ادامه مي داد .
سال 1333 ه ش در يك خانواده ي فقير و زحمتكش قدم به عرصه ي هستي نهاد.
تازيانه هاي فقر و عذاب پياپي بر پيكر رنجورش فرود آمد تا دوران كودكي اش به پايان رسيد. همانند هزاران فرزند محروم اين سرزمين قرباني ستم مضاعف رژيم شاهنشاهي شده و از درس و تحصيل بازماند. استعداد هاي طبيعي و خدا دادي او در ابتداي زندگيش در جهت غلبه بر فقر و معاش صرف شد .
او از طريق كارگري و دستفروشي به سختي مي توانست هزينه ي خود و خانواده را تامين نمايد . از آنجا كه روح وسيع و ذهن سيال او سرشار از استعداد ها بود و از طرفي سخت زيستي خود را تقوي توام نموده بود ، لذا فقر كه براي اغلب انسانها منشاء لغزش و انحراف است ، براي شهيد بزرگوارمان وسيله اي شد جهت نيل به زهد واقعي، بنابراين توانست در جوار اين معضلات و مشكلات مادي ، به تحصيل علوم فقهي وقرآني دست يابد .
او در جهت كسب معارف اسلامي و علمي از هر فرصتي سود جست تا اينكه توفيق يافت روح خود را براي پذيرش روح اصيل اسلام در جهت مبارزه با ظلم و ستم مستعد سازد . چنانكه بدون داشتن سواد كلاسيك ، بهترين مدرس قرآن شد و چون اهل عمل نيز بود ، نفس گيرا و نفوذ كلامش زبانزد عام و خاص گرديد . ساعي به مصداق آيه ي “يومنون بالغيب و يقيمون الصلاهّ …” به انفاق علمش كه رزق و روزي معنوي اعطايي خداونداست ، اقدام نمود .
او جلسات متعددآموزش قرآن در شهر و روستاهاي اطراف داير كرد . در آن جلسات قرآن و در برنامه هاي منظم و حساب شده ي كوهنوردي نوجواناني را تربيت كردند كه بعد ها در مبارزات انقلاب بزرگترين و ماندگارترين حماسه ها را آفريدند . از آن جمله است : سردار شهيد نادر عليزاده ، شهيد رحمان حسن زاده ، شهيد محمد خمسه لويي و عده اي از شهداي معظم ديگر و همچنين تعدادي از بزرگواراني كه در قيد حياتند و هر يك در محيط كاري و محل زندگي ، به نوبه ي خود براي اطرافيان الگوي عملي يك مومن واقعي مي باشند و بانی خدمات شاياني براي جامعه . اين باقيات صالحات ، حاصل خود سازي انقلابي و عشق و انفاق شهيد بابا ساعي بود .
ساعي عزت نفس عجيبي داشت، هيچ گاه در مورد مال دنيا حرص و طمعي از خود نشان نداد. مدتی فقير و تنگدست بود ولي با ديگران چنان مواجه مي شد و طوري رفتار مي کرد كه همه مي پنداشتند او از نظر مالي بي نياز است . او ديناري از كسي قرض نخواسته بود و چون داراي روح بزرگوار بود مي خواست به دوستانش نيز عزت نفس سرايت دهد . براي دوستان صندوق قرض الحسنه ای تاسيس كرد تا نياز هاي آنها را رفع کند . او بااينكه شخص اميني براي دوستان بود ، اما برای رعايت نظم و انضباط هميشه از عملكرد موسسه ی قرض الحسنه گزارش كاري تهيه مي كرد و در اختيار ديگران قرار مي داد و خود را موظف به جوابگويي در مقابل اعضاي صندوق مي دانست .
از ويژگيهاي ديگر شهيد ، شجاعت او بود . دوستانش تعریف می کنند: “قبل از انقلاب به خاطر فعاليتهاي سياسي ، بنده و ايشان را دستگير كردند و براي مدتي در بازداشت بوديم . وقتي كه مامورين براي گرفتن اعتراف پيش ما آمدند ، ايشان با كمال شجاعت از دادن اعتراف خودداري مي كرد و هرگز در مقابل برخورد هاي مامورين خم به ابرو نمي آورد . نزديكي هاي عيد نوروز بود كه يكي از مامورين بازداشتگاه آمد و در بين زندانيان فرم توبه نامه توزيع كرد كه به شرط امضاء و اظهار ندامت ، از بازداشتگاه آزاد شوند . شهيد بابا ساعي مامور را صدا زد و او را نصيحت كرد و گفت : اين كار تو بر خلاف كرامت انساني است و زندانيان ديگر را از گرفتن توبه نامه منع نمود . او همواره فساد و خیانت مربوط به رژيم شاهنشاهي را بي پروا فاش مي كرد و از كسي باكي نداشت . در مقابل مشكلات مقاوم بودند و هرگز از خود ضعف نشان نمي دادند .
شخصيت والاي ايشان در بين دوستان از جاذبه ي خاصي برخوردار بود . به طوري كه هميشه در موارد اختلاف ، ايشان را بين خود حكم قرار مي دادند و همه حرف او را قبول مي كردند . او مايل بود كه دوستان در كنار هم باشند و آرزو داشت كه بچه ها هميشه بدون اختلاف در كنار هم باشند .
در تقيد به احكام ديني شهره ي دوستان بود . در مقابل گناه حساس و به تمام معنا مسلمان رساله اي بود و نماز را هميشه و در هر جا ، اول وقت به جا مي آورد . در زندگي روزمره هميشه فریضه ی امر به معروف و نهي از منكر را اقامه مي كرد .
در زمان طاغوت روزي با جمعي از دوستان براي كوهنوردي به دره ي شهداء فعلی رفته بوديم . در سر راه به گروهي برخورد كرديم كه قمار مي كردند . وقتي به جمع نزديك شديم ، با ادب خاصي ، گناه قمار را به آنهاگوشزد كرد. چون جا محدود بود ، ما مجبور شديم كه به فاصله ي كمي از آنها اتراق نماييم . بعد از صرف غذا و چائي مشغول استراحت بوديم كه صداي آن گروه قمار باز با پرخاش به يكديگر بلند شد و مانع استراحت ما شدند . شهيد بابا ساعي برخاست و به طرف حركت نمود . دوباره معصیت قمار را تذكر داد و گفت كه عمل حرام ديگري كه اكنون از شما سر مي زند ، فحشهاي ركيكي است كه به همديگر مي دهيد . يكي از آنها گفت : چه كسي از آن دنيا آمده است كه وجود آخرت را بازگو نمايد ؟ آقا بابا گفتند : فرض كنيم كه كسي از آنجا نيامده است ، اولاً چه كسي آمده است كه بگويد بهشت و جهنم وجود ندارد ؟ ثانياً ما ، در اين دنيا در بهشت هستيم ، بابهترين دوستان رفت و آمد داريم در حاليكه شما با فحش و ناسزا گويي با يكديگر ، در جهنم هستيد .
علي رغم نداشتن تحصيلات كلاسيك ، از دانش بالايي برخوردار بودند . افراد با مدرك ليسانس از اطلاعات ايشان استفاده مي كردند . مطالعه ي او بيش از اندازه بود . در محل كار خود كه كتاب مي فروخت هميشه مشغول مطالعه بود و هرگاه كسي از او چيزي مي خواست يا سوالي مي كرد ، صفحه ي مورد مطالعه را علامتگزاري مي كرد و بعد از پاسخ ، به مطالعه اش ادامه مي داد .
زمانيكه ما را در دادگاه رژيم سابق محاكمه مي كردند ، رئيس دادگاه از مدرك تحصيلي ما پرسيد . من جواب گفتم و آقا بابا در جواب همين سوال گفت كه مدرك من زير ديپلم است . رئيس دادگاه از ايشان قبول نكرد و گفت تو دروغ مي گويي، تحصیلات تو بالاي ليسانس است!
بدني تنومند داشت . علاقمند به ورزش كوهنوردي بود و در برنامه هاي كوهنوردي در زمانهاي استراحت به نقل حديث و تشريح سيره ي ائمه اطهار ( ع) مي پرداخت . در مسجد كه براي بچه ها قرآن تدريس مي كرد . برای اطمينان از يادگيريشان از آنهاسوال مي كرد و آنها را پس از طي مراحلي كه مي توانستند روخواني قرآن را تدريس كنند ، روانه دهات مي كرد كه كلاسهاي روخواني قرآن داير كنند . شاعري توانا در عرصه ي ادبيات تركي و فارسي بود و در اين زمينه آثار ارزشمندي به يادگار گذاشته است .
به آلودگي ظاهري بدن بسيار حساس بود و اگر احساس مي كرد كه قسمتي از بدنش نجس شده است ، وضو را تجديد مي كرد .” “از هر لحاظ لايق ترين سرباز براي امام (ره) محسوب مي شد . سالها قبل از انقلاب به محض آشنايي با نام مباركش به مصداق فرمايش شهيد آيت ا… صدر که گفته بود: در امام خميني ذوب شوید, آنگونه كه او در اسلام ذوب شده است,شیفته افکار امام(ره)شد . هر وقت سخنان امام پخش مي شد ، بچه ها را دعوت به سكوت مي كرد . با همه وسواسي كه در مورد نماز اول وقت داشت، در موقع پخش سخنان امام ، نماز را به تعويق مي انداخت .
او قبل از انقلاب نيز مقلد امام بود و هميشه حضرتش را مجتهد جامع الشرايط معرفي مي كرد . بعد از انقلاب هم در كليه ي مسائل سياسي شهر و كشور نظر امام ( ره) را ميزان مي دانست .” جواني بود ورزشكار با اندامي پهلوانانه كه جوانمردي و شجاعتش سيره ي ائمه معصومين ( ع) را به ياد مي آورد . داراي سيماي نوراني با محاسنی زيبا، درحالی که در آن زمان گذاشتن محاسن جزو معايب اجتماعي بود و چنين اشخاصي مورد تمسخر قرارمی گرفتند . او با غرور ديني و حماسي خود به مخالفين مظاهر دين جواب سازنده اي مي داد و درجاهایی جوابهاي ايشان براي مخالفين دین دندان شكن بود و به درگيري مي انجاميد ولي او همچنان بر حفظ مظاهر ديني پافشاري مي كرد .
هر كس كه او را مي شناخت او را به عنوان استاد و معلم اخلاق و تقوي مي پذيرفت . وقتي كه با او روبرو مي شدي ، خدا را به ياد مي آورد . ايمان و اعتماد او را فقط با مومنين صدر اسلام مي توان مقايسه نمود . به اهل بيت(ع) ارادت فوق العاده اي داشت . مداح و شاعر اهل بيت بود . هم غزلهاي عرفاني مي سرود و هم مدائحي در خصوص ائمه اطهار ( ع) داشت و اكثر جوانان اروميه با نوحه هاي او در سوگ اهل بيت ، آشنايي دارند .
از شم سياسي قوي برخوردار بود و در مقابل گروه هاي منحرف و التقاطي حساس بود . ايشان در مبارزات انقلاب به عنوان يكي از استوانه هاي انقلاب بودند . دكه كاري او ,به عنوان دكه انقلاب شمرده مي شد كه محل تجمع بچه مسلمانهاي انقلابي بود . مثل شمعي بود كه نيروهاي انقلابي به دور او حلقه مي زدند . از جمله مجاهد في سبيل ا… شهيد مصطفي جهانگير زاده و شهيد رحمان حسن زاده و عده اي ديگر بودند كه همواره ساواك در كمين اين حلقه ي انقلابي نشسته بود . ساعي با درآمد كم همين دكه علاوه بر عائله ي خود هزينه ي خانواده ي پدرش را نيز تامين مي كرد.
با پيروزي انقلاب اسلامي نهاد هايي جهت بهبود بخشيدن به وضع مسكن و ساير نيازهاي ابتدايي تنگدستان تاسيس شد . واگذاري يك قطعه زمين را جهت احداث ساختمان ، پيشنهاد نمودند و با كمال تعجب ديدند كه او نپذيرفت و قاطعانه پيشنهادشان را رد نمود و گفت من نيازي ندارم به مستحقين بدهيد . كالاهاي اساسي منزل از قبيل فرش ، يخچال و غيره نيز از همين قرار بود . را به قيمت نازلي بر وي عرضه نمودند , باز نپذيرفت . گويا او تمام فضائلش را بعد از عقيده ي به توحيد ، مديون فقر مي دانست كه هرگز تا زنده بود ، اجازه نداد در زندگي درويشانه اش هيچ تغييري روي دهد .
بعد از پيروزي انقلاب نيز همچنان به فعاليتهاي فرهنگي و سازنده ي خود با گستردگي بيشتري ادامه مي داد و با تلاش امرار معاش مي کرد تا اينكه با مشاهده ي آشوبهايي كه ضد انقلاب مسلح در منطقه ايجاد مي كرد ، او احساس كرد كه موجوديت انقلاب از سوي گروهكهاي مسلح تهديد مي شود . فعاليتهاي فرهنگي ديگر روح او را ارضاء نمي كرد . لذا احساس تكليف نمود و عاشقانه به سپاه پيوست تا مسلحانه در خدمت انقلاب قرار گيرد . او براي سپاه ، يك پاسدار ايده آل بود . تمام شرايط سپاه را به طور كامل دارا بود . اعتقاد راسخ به ولايت فقيه ، دانش قرآني بالا ، حافظ و قاري قرآن ، سابقه ي طولاني مبارزاتي بر عليه رژيم , اطلاعات چريكي و نظامي مطلوب ، با مواضعي قاطع در مقابل جريانهاي انحرافي .
او چهره آشناي پاسداران و فرماندهان سپاه آذربایجان غربی بود. در قدم اول فعاليت ، به عنوان فرمانده گروهان سرو در مرز ايران و تركيه انتخاب شد كه در منطقه با خوانين وابسته ي رژيم سابق و گروهك هاي مسلح ضدانقلاب ، مبارزه ي پي گيري داشت . در كارداني او به عنوان فرمانده منطقه كافي است بگوييم كه با 30 نفر نيرو منطقه اي را كنترل مي كرد كه اكنون يك تيپ آن كار را انجام مي دهد . بعد از آن به عنوان فرمانده عمليات سپاه مهاباد . بعد از آرامش نسبی در این منطقه عازم جبهه هاي جنگ در جنوب شد و در آنجا سردار شهيد مهدي باكري مقدم او را گرامي داشت و تقريباً تا آخرين روزهاي زندگيش در ركاب او بود .
در عمليات فتح المبين و مسلم ابن عقيل شركت داشت . آخرين مسئوليت او معاون فرمانده تيپ حضرت ابوالفضل (ع)، يكي از تيپ هاي لشكر 31 عاشورا و مسئول هدايت عمليات در خط مقدم جبهه بود . سرانجام زمان موعود فرا رسيد و صبر و انتظار به سر آمد و گمشده اش يعني شهادت را كه سالها در وصالش بي تاب بود ، به دست آورد و در عمليات والفجر مقدماتي در ساعت چهار و سي و پنج دقيقه ي بعد از ظهر روز سه شنبه مطابق با 1402 هجري قمري24 / 12/ 1361 شاهد شهادت را در آغوش گرفت و سالها درد و رنج دنيا را به تسكين آخرت تبدیل کرد تادر جوار رحمت الهي آرام گیرد.
شاعر نامدار اروميه، استاد متمادي با او آشنايي داشت ، قطعه ی تاريخي در شهادت ايشان به نظم كشيده است كه می خوانیم : گذشته سالها از قتل ساعي هنوز هم مهر ساعي مانده در ياد چو او معشوق خود را كرد رؤيت بگو چيد از يارش با دلي شاد چو او شد كشته، ازدلهاي مردم به اوج آسمانها رفت فرياد نبود اندر كف اش جز جان شيرين كه جان را هم به جانان پيش كش داد رقم زد كلك تنها سال قتلش ساعي نيز رفت از محنت آباد ساعي نيز رفت از محنت آباد كه به حساب حروف ابجد معادل سال 1402 هجري قمري يعني سال شهادت شهيد ساعي است . و شاعري ديگر كه از دوران نوجواني او را مي شناخت در سوگش ابيات زير را سروده كه آن را حسن ختام اين زندگينامه ي سراسر رنج و درد و در عين حال افتخار آميز ، قرار مي دهيم:
چون به جنت شد روان ساعي
مكان در قرب حق دارد
ز فيض لامكان ساعي
از آن شد اسوه ي تقوي
كه اندر مكتب عرفان
ميان بستري از خون
به سر داد امتحان ساعي
حديث عشق آن نبود
كه در گفت و شنود آيد
كه در ميدان نمود آن را
به خاك و خون بيان ساعي
به محراب دعا بودي
چنان پروانه اي عاشق
به جنگ كافران شيري
دلير و پر توان ساعي
به عاشورا و با تيپ ابوالفضل است نام آور
ميان خط شكن ياران
شهيدي جاودان ساعي
به آذربايجان شد شهره
از ايثار و پاكيها به كردستان
سپاهي مرد بي نام و نشان ساعي