سفر
به نام خدا
سال 1359 بود كه اسماعيل اسكندري عازم جبهه شد. خيليها از شجاعت و فداكارياش در عمليات خيبر سخن ميگفتند. برادرش ابراهيم كه انساني وارسته و خالص، سرشار از ايمان و معنويت و مظلوميت، در اين عمليات مفقودالاثر شد. (كه پس از گذشت چند سال جنازة مطهرش به آغوش خانواده بازگشت). اسماعيل معتقد بود كه جنگ انسان را به خدا نزديكتر ميكند و براي دفاع از انقلاب و تبعيت از رهبري با اخلاصي والا به جنگ ميرفت و هرگز ترسي به دل راه نميداد.
سال 1359 بود كه اسماعيل اسكندري عازم جبهه شد. خيليها از شجاعت و فداكارياش در عمليات خيبر سخن ميگفتند. برادرش ابراهيم كه انساني وارسته و خالص، سرشار از ايمان و معنويت و مظلوميت، در اين عمليات مفقودالاثر شد. (كه پس از گذشت چند سال جنازة مطهرش به آغوش خانواده بازگشت). اسماعيل معتقد بود كه جنگ انسان را به خدا نزديكتر ميكند و براي دفاع از انقلاب و تبعيت از رهبري با اخلاصي والا به جنگ ميرفت و هرگز ترسي به دل راه نميداد.
در عمليات كربلاي پنج، در نبردي نابرابر با نارنجك يك مزدور عراقي مجروح گرديد كه همرزمانش شبانه، پيكرش را از منطقه خارج نموده و سرانجام در بيمارستاني در مشهد مقدس پس از ديدن صورت پدر، روح ملكوتياش عروج نمود و جسم مطهرش پس از طواف بر گرد حرم امام هشتم، در زادگاهش، شهر كيان با استقبالي بينظير به خاك سپرده شد