سخن شهید چمران درباره یک شهیده
پس از طی دوران طفولیت در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و چون در خانواده ای مذهبی رشد کرده بود به نماز خواندن و روزه گرفتن بسیار پایبند بود. از همان دوران کودکی برای دیگران مخصوصا کوچک تر ها و ضعفا دل می سوزاند و احترامشان را نگاه می داشت.
دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از گرفتن مدرک سیکل وارد بهداری شد. فوزیه 2 الی 3 سال در بهداری کرمانشاه خدمت کرد و پس از آشنایی با کارش به پاوه منتقل و در بیمارستان آن جا مشغول به کار شد. درآمدش را نصف کرده بود و بخشی را در خانه و بخشی را برای مستمندان خرج می کرد. وی پرستاری مومن و محجبه بود و در سال های آخر عمر رژیم پهلوی علاقمندی اش را به راه امام و انقلاب با شجاعت تمام اعلام می کرد.
تصویری از امام را به اتاقش زده بود و در جواب نگرانی های دوستانش که می گفتند: «فوزیه! اگر ضد انقلابها بو ببرند که این عکس را در اتاقت زدهای، حساب همهمان را میرسند.» میخندید و می گفت: «ضد انقلاب هیچ غلطی نمیتواند بکند.» آشکارا در بیمارستان پاوه اعلام می کرد که: من پیرو امام و خط امام هستم.
3 سال در پاوه بهیار بود. سال 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی، به خاطر حمایت از انقلاب، بارها با رئیس بیمارستان درگیر شد.
آن روز فوزیه لباسی آراسته پوشید و مرتب تر از همیشه به بیمارستان رفت. با دوستانش شوخی می کرد و به بیماران رسیدگی می کرد. برای آن ها گل می چید و بالای تختشان می گذاشت. تا این که خبر رسید که شهر محاصره شده است. گفت: من با نیروهای انتظامی در بیمارستان می مانم. نمی توانم بیماران را به امان خدا بگذارم. دکتر چمران گفته بود که زنان از بیمارستان بروند. به دستور فرمانده ی عملیات، گردن نهاد. پشت تویوتا دراز کشیدند و خود را استتار کردند. ناگهان رگباری پهلویش را شکافت و 16 ساعت بعد شهید شد.
شهید چمران در وصف رشادت شهیده فوزیه شیر دل نوشت: خداوندا! چه منظره ای داشت این خانه پاسداران! چه دردناک!…. دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود، 16 ساعت مانده بود و خون از بدنش می رفت و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمی آمد گریه می کردند. این فرشته بی گناه ساعاتی بعد در میان شیون و زاری بچه ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بسیج پرس