روحانی شهید محمد شیخ شعاعی
به نام خدا
«شهید محمد شیخ شعاعی»، فرزند علی، متولد 1334 ، اعزامی از استان کرمان که در عملیات کربلای4 و در منطقه عملیاتی ام الرصاص به شهادت رسید.
وی تنها شهید روحانی غواص در عملیات کربلای 4 بود
شهید شیخ شعاعی,روحانی غواص,شهید,نقاشی از چهره,عکس چهره,دفاع مقدس,سپاه,یتیم,سپاه پاسداران,شهدای غواص
برای دریافت تصویر با کیفیت بر روی آن کلیک نمایید
پیامی به همسر گرامی ووالدین ارجمندم
به دخترم دروغ نگویید
نگویید من به سفر رفته ام
نگویید از سفر باز خواهم گشت
نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد
به دخترم واقعیت را بگویید،
بگویید بخاطر آزادی تو
هزاران خمپاره دشمن
سینۀ پدرت را نشانه رفته اند
بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش
پریشان شده است ،
بگویید موشکهای دشمن
انگشتان پدرت را در سومار
دستهای پدرت را در میمک
پاهای پدرت را در موسیان
سینه ی پدرت را در شلمچه
چشمان پدرت را درهویزه
حنجرۀ پدرت را در ارتفاعات الله اکبر
خون پدرت را در رودخانۀ بهمنشیر
و قلب پدرت را در خونین شهر
پرپر کرده اند
اما ایمان پدرت در تمامی جبهه ها می جنگد
به دخترم واقعیت را بگویید
بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و
نفرت همیشه ای از استعمار در آن بدواند
بگذارید دخترم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده اند
چرا مادر دیگر نخواهد خندید
چرا گونه ها ی مادر بزرگش همیشه خیس است
چرا عموهایش،محبتی بیش از پیش به او دارند
و چرا پدرش به خانه برنمی گردد
بگذارید دخترم بجای عروسک بازی
نارنجک را بیاموزد
بجای ترانه، فریاد را بیاموزد
و بجای جغرافیای جهان،
تاریخ جهان خواران را بیاموزد
به دخترم دروغ نگویید
نمی خواهم آزادی دخترم، قربانی نیرنگ جهانخواران باشد
به دخترم واقعیت را بگویید
می خواهم دخترم دشمن را بشناسد
امپریالیسم را بشناسد
استعمار را بشناسد
به دخترم بگویید من شهید شدم
بگذارید دخترم تنها به دریای
خون شهیدان هویزه بیندیشد
سلام مرا به دخترم برسانید
و این اشعار را که نوشتم
برایش نگهدارید که بزرگتر شد
خودش بخواند
شهیدان زنده اند الله اکبر
بخون غلطیده اند الله اکبر
بسمه تعالی
این نامه رو بابا فقط بخونه
انشام دوباره بيست باباي گلم
موضوع :كسي كه نيست باباي گلم
ديشب زن همسايه به من گفت: يتيم
معناي يتيم چيست باباي گلم !
اشك و تب و سوز بوي بابا دارد
اين جا شب و روز بوي بابا دارد
شايد كه نرفته است مادر ! به خدا –
اين چفيه هنوز بوي بابا دارد !
يك دختر و آرزوي لبخند كه نيست
يك مرد پر از كوه دماوند كه نيست
يك مادر گريان كه به دختر مي گفت:
باباي تو زنده است هر چند كه نيست
بر بام نشانه های بال و پر توست
بر گونه هنوز بوسه ی آخر توست
گفتند به من در آسمانی بابا
خورشید به خون نشسته آری سر توست
سلام بابای دلاورم :
نامه ی پدرانه و زیبایت به دستم رسید، نامه ای که قلب خفته ی دنیا را بیدار کرد و قلب کوچک مرا بیقرارتر
آرام جانم : همه ی دنیا دل نوشته ی صادقانه ات را شنید و من چگونه پاسخ دهم نامه ای که تاریخ به آن میبالد
بابای قشنگم : میدانی دخترت سالهاست دلتنگ آغوش پرمهر توست، آن هنگام که زمزمه ی آمدنت را شنیدم که بابا آمد ، بابا با دست بسته آمد نفسم به شماره افتاد و چشمانم به اشک؛ فهمیدم مردان خاکریز بند خاک نمیشوند و قافیه ی مرد با درد تصادفی نیست
بابا محمدم : با آمدنت زیباترین هدیه را برایم به ارمغان آوردی ،آمدی ودر گلستان دیار کریمان همان جا که آرزویت بود آرام گرفتی …
غواص دلها : فرشتگان آسمان، انگشتان مهربانت را از سومار، دست های بسته ات را از ام الرصاص و پاهای افلاکیت را از موسیان چه باشکوه برایم آوردند
روح و روانم :خاک چشمانت را برداشتم و سرمه ی چشمانم کردم بوی کربلا میداد کربلای چهار..و آن هنگام که دستت را در معراج بهشت بر سرم نهادی سایه ی مردانه ات را خوب حس کردم و تو چه عاشقانه خودت را در آغوشم جای دادی
روحانی لشکردلها:میدانم به خاطر آزادی و نجابت من و دختران سرزمینت هزاران خمپاره ی دشمن سینه ی مردانه ات را نشانه رفته اند، آن هنگام که دشمن قلب سرشار از عشق حسینی ات را در اروند رود پرپر کرد قلب کوچکم ترک برداشت و نفرت همیشگی از استعمار در آن ریشه دوانید ….
غواص خط شکن : دستهایت را بستند و زیر خروارها خاک مدفون کردند اما ایمان تو در تمامی جبهه های غرب و جنوب کشورم جنگید تا آزادی و بالندگی من قربانی نیرنگ جهانخواران و لبخند استعمار نشود
اینک دخترت دشمن را میشناسد و هم نوا با تو در ارتفاعات الله اکبر بانگ مرگ بر استعمار سر میدهد
کجایی سردارسپاه قدس : حاج قاسم بیا ،دوستت آمده..روحانی لشکرت آمده..
سردار حالا تو پیر شده ای و بابا استخوان ،اما هنوز هردو دنیا را تکان میدهید
بابای مهربانم :میخواهم از گل نرگست برایت بگویم ، از شیرزن خانه ات، از مهربان مادرم، ازبانوی انتظار لبخند یار باوفایت را بعد از رفتنت تنها در معراج عشق آن هنگام که نگاهش با نگاهت گره خورد دیدم و شنیدم چطور 29سال بغض و تنهایی اش را با تو غزل غزل گریست و چه با غرور، سربلندیت را فریاد زد و تو چقدر صبورانه صدای شکستن بغضمان را شنیدی. قصه و غصه زیاد است؛ نازنین بابا، قصه ی آب و آتش ،غصه ی دست و آذرخش ،قصه ی دوری و بعد مسافت ، غصه ی دلتنگی و غربت دختر.. اما ای بابای زخمی غصه نخور
اینک رهبرم سید علیست
رهبرم سید و اولاد علیست
رهبرم امر کند میشوم غواصی دیگر
آری تو پرکشیدی مهربانم
حاج همت شهید شد
بادپا دیگر نیست
لیک از عالم غیب باز با ما هستید
حاج قاسم آن صمیمی یار هم هست
بابای شهیدم دلتنگی هایم را با تو نجوا میکنم و آرام میگیرم .
تنها دستان بهشتی ات را برسرم بگذار و لبخند آسمانی ات را بدرقه ی راهم کن که شهید سعید است و شهادت سعادت ..
شهیدان زنده اند الله اکبر به خون غلطیده اند الله اکبر
خانواده شهید