فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

راز شهدایی که تیر ۷۸ تفحص کردیم

23 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

تیرماه ۷۸ بود. حوادث سیاسی و فرهنگی مردم را دلتنگ شهدا کرده بود. سردار باقرزاده اکیپ‌های تفحص را جمع کرد و گفت: «مردم تماس می‌گیرند و درخواست می‌کنند مراسم تشییع شهدا بگذارید تا عطر شهدا حال و هوای جامعه را عوض کند».
ملت ایران در تیرماه 1378، شاهد حادثه‌ فرهنگی ـ سیاسی بودند که حال و هوایی را می‌طلبید تا فضای شهر از آن غبار زدوده شود؛ آن ایام باز هم شهدا، سینه سپر کرده و به صحنه آمدند تا باری دیگر شهرمان را عطرآگین کنند.

به مناسبت سالروز این رویداد و رجعت شهدا روایتی از «احمدیان» از نیروهای سابق تفحص در ادامه می‌آید:

***

تیرماه 78 بود. حوادث سیاسی و فرهنگی مردم را دلتنگ شهدا کرده بود. سردار باقرزاده اکیپ‌های تفحص را جمع کرد و گفت: «مردم تماس می‌گیرند و درخواست می‌کنند مراسم تشییع شهدا بگذارید تا عطر شهدا حال و هوای جامعه را عوض کند».

ـ چه تعداد شهید داریم؟

ـ سردار، تعداد شهدای کشف شده در معراج مرکزی به 10 شهید هم نمی‌رسد.

ـ بروید در مناطق به شهدا التماس کنید؛ بگویید شما همگی فدایی ولایت هستید؛ اگر صلاح می‌دانید به یاری رهبرتان برخیزید!

چند روز گذشت؛ سردار تماس گرفت و آخرین وضعیت را پرسید.

ـ شهیدی پیدا نشده.

ـ به شهدا گفتید؟!

ـ سردار، بچه‌ها دارند زحمت خودشان را می‌کشند.

ـ به همان چیزی که گفتم عمل کنید.

صبح فردا با 2 نفر از بچه‌ها به منطقه هور رفتیم؛ حدود ساعت 10 صبح به منطقه عملیاتی «خیبر» و «بدر» رسیدیم؛ برای رفع تکلیف همان جملات سردار را گفتم. ناهار را که خوردیم برگشتیم به سمت اهواز. عصر اعلام شد که در شلمچه شهید پیدا شده! از خوشحالی داشتم بال در می‌آوردم. خودم را به شلمچه رساندم. شهدا را به مقر آوردیم. همان موقع از هور تماس گرفتند. آنجا هم شهید پیدا شده بود!

حالا دیگر در پوست خودم نمی‌گنجیدم؛ تا شب، نوزده شهید پیدا شده بود! روز بعد از شرهانی و فکه تماس گرفتند. از آنجا هم خبرهای خوشی می‌رسید؛ شب بعد سردار تماس گرفت.

ـ چه خبر؟!

ـ خبر خوش! شهدا خودشان را رساندند؛ درهای رحمت خدا باز شد.

ـ همین فردا شهدا را منتقل کنید.

ـ چند روز دیگر صبر کنید.

سردار اصرار داشت که سریعتر شهدا را بفرستم؛ بعد هم از تعداد شهدا پرسید؛ همین طور که گوشی در دستم بود، گفتم: «16 شهید در فکه، 18 شهید در شرهانی و…» بعد تعداد شهدا را جمع زدم. هفتاد و دو شهید بودند!

سردار گفت: «الله اکبر، روز عاشورا هم همین تعداد به پای ولایت ایستادند»؛ صبح فردا 72 فدایی رهبر برای یاری ولایت عازم تهران شدند.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: خاطرات دفاع مقدس لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < شهریور 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • نویسنده محمدی

آمار

  • امروز: 2634
  • دیروز: 548
  • 7 روز قبل: 1607
  • 1 ماه قبل: 5281
  • کل بازدیدها: 259535

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید محمد رضا دهقان (5.00)
  • وصیتنامه دسته‌ جمعی 50 غواص در شب عملیات کربلای 4 +عکس (5.00)
  • اگه میخوای مارو ببینی اربعین کربلا باش ( از خاطرات شهید ابوحامد) (5.00)
  • مهربان (5.00)
  • گوشه ای از ، ازدواج شهید حمید ایرانمنش (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس