فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

دست تقدیر برای گمنامی یک شهید ؛ بیاد جاویدالاثر محمدرضا خوانساری

02 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

فردای عملیات نزدیک غروب حبیب و محمدرضا و تعدای از بچه ها برای وضو گرفتن کنار چاه آب حضور دارند. علیرضا مدام تذکر می دهد که زودتر به سنگر برگردند. زیرا در آن وقت روز معمولا عراق توپ و خمپاره می زند . علیرضا در حال تذکر دادن است که ناگهان . . .
صفحه صفحه تقدیر

صفحه اول :

اول تیر ماه سال 1360. جبهه صالح مشطط. دشمن با استفاده از موانع طبیعی شامل تپه هایی کوتاه اما از نظر نظامی دارای موقعیت مناسب نیروهایش را مستقر کرده است.

صفحه دوم :

قرار است در این منطقه عملیاتی صورت گیرد و توان رزمی دشمن منهدم شود. علیرضا[1] به همراه سیف الله [2]و حمید[3] و حاج عظیم [4]و معلم[5] ،چندین مرتبه یک شیار کم عمق را که به پشت نیروهای دشمن ختم می شود برای عملیات شناسایی می کنند.

صفحه سوم:

قرار بر این می شود که سه دسته ادغام شده از سپاه و ارتش - از لشکر 21 حمزه - در این عملیات شرکت کنند. فرمانده یک دسته می شود سیف الله. فرمانده دسته دیگر، حاج عظیم و معاون دسته سوم می شود علیرضا.

صفحه چهارم:

علیرضا برای انتخاب نیروهایش ازبین تعدادی از بچه های مسجد امام صادق(ع) در اندیشه فرو می رود. با خود می گوید :« برای اینکه تمام نیروهای عمل کننده از یک محل نباشند بهتر است همه بچه های یک مسجد با هم در عملیات نباشند »

لذا «محمدرضا خوانساری» را از لیست خط می زند و محمدرضا بسیار دلخور و ناراحت می شود.

صفحه دهم این خاطره هنوز پیدا نشده است. چون نه هنوز خبری از «محمدرضا» شده است و نه از پیکر پاک و مطهرش

صفحه پنجم :

آن شب نیروها تا پشت نیروهای عراقی می روند ، اما به دلیل بروز مشکلاتی ، عملیات انجام نمی شود و بر می گردند.

صفحه ششم:

فردای عملیات نزدیک غروب حبیب[6] و محمدرضا و تعدای از بچه ها برای وضو گرفتن کنار چاه آب حضور دارند. علیرضا مدام تذکر می دهد که زودتر به سنگر برگردند. زیرا در آن وقت روز معمولا عراق توپ و خمپاره می زند . علیرضا در حال تذکر دادن است که ناگهان . . .

صفحه هفتم :

خمپاره ای 60 میلیمتری در نیم متری علیرضا به زمین می نشیند و ترکش ها دست و پا و کمر علیرضا را بوسیده و راهی بیمارستان افشار دزفول می کنند.
جاویدالاثر محمدرضا خوانساری

صفحه هشتم :

دو روز از آمدن علیرضا به دزفول گذشته است. علیرضا در حالی که یکی از دوستانش زیر بغلش را گرفته است و به سختی راه می رود، پس از نماز ظهر از مسجد بیرون می آید . حمید[7] را می بیند. حمید می گوید : عملیاتی که قرار بود شما انجام دهید انجام شده است و سپس سکوت و بغض و . . .

علیرضا دلیل بغضش را می پرسد و حمید فقط می گوید«محمدرضا» و بغض به گریه تبدیل می شود و باز هم کمی سکوت و بعد . . .

صفحه نهم :

تو که مجروح می شوی «محمد رضا» را جایگزین تو می کنند. حین عملیات تیر به سینه محمدرضا می خورد و بچه ها نمی توانند او را به عقب بیاورند .

سی سال بعد . . .

صفحه دهم این خاطره هنوز پیدا نشده است. چون نه هنوز خبری از «محمدرضا» شده است و نه از پیکر پاک و مطهرش.

حاج علیرضا بی باک، دارد برای علی[8] این خاطره را تعریف می کند و از تقدیر می گوید . تقدیری که جای «علیرضا» و «محمدرضا» را عوض کرد و تصمیم می گیرد از «جاویدالاثر محمدرضا خونساری» یادی کند. محمدرضایی که هنوز تصمیم نگرفته است بی خیال گمنامی خویش شود.

پی نوشت ها:

[1] حاج علیرضا بی باک (راوی خاطره)

[2] شهید سیف الله صبور

[3] شهید حمید عنبرسر

[4] شهید حاج عظیم محمدی زاده

[5] شهید میرزا معلم

[6] شهید حبیب نمازی

[7] مرحوم حمید شوهان( ایشان پس از جنگ دار فانی را وداع گفتند)

[8] حقیر نگارنده

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: خاطرات دفاع مقدس لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • فرهنگی تربیتی مرکز آموزش های غیر حضوری
  • سيدصالحي
  • صفيه گرجي
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 489
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید «محمد نیک‌بین» (5.00)
  • مروری برزندگی شهید علی بیگی (5.00)
  • گوشه ای از خاطرات شهداء (5.00)
  • هر وقت که راه کربلا باز شود(از خاطرات شهید علیرضا کریمی ) (5.00)
  • امر به معروف ( از خاطرات شهید حاج رضا فرزانه ) (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس