خندههای شیخ جعفر مجتهدی در عزای شهید ابوترابی
بسم الله الرحمن الرحیم
آیتالله سید عباس ابوترابی، پدر حجتالاسلام سیدعلیاکبر ابوترابی در حالی که بسیار محزون بودند و بغض گلوی ایشان را گرفته بود، گفتند: فرزندم شهید شد. با گفتن این مطلب ناگهان آقای مجتهدی به شدت شروع به خندیدن نمودند!
به گزارش فارس، یکی از بهترین روشها برای ثبت و ضبط یک دوران و تاریخ یک ملت جمع آوری خاطرات افرادی است که خود در آن مقطع حضور داشته و وسط ماجرا بوده اند. افرادی که در کنار حضور خود، ذهن خلاق و روشنی از ماجرا دارند و میتوانند آن را بیان کنند. دفاع مقدس و انقلاب اسلامی دو برهه مهم و درخشان تاریخ ملت ایران است که به لطف خدا اخیرا در ثبت هر چه واقعی تر آن توجه بیشتری نسبت به قبل شده است. مطلب زیر برگرفته از کتاب «سیری در سفر» است که حجت الاسلام شیخ علی حبیبی یکی از مبارزین دوره انقلاب و رزمنده زمان جنگ به بیان خاطرات خود پرداخته است. در این خاطره ایشان در مورد احوالات مرحوم ابوترابی میگوید:
در کتاب «در محضر لاهوتیان» پیرامون زندگی، احوال و حکایتهای اخلاقی عارف و اصل معاصر، مرحوم شیخ جعفر مجتهدی نوشته شده است: حجت الاسلام و المسلمین موحد ابطحی نقل کردند، هنگامی که خبر شهادت حجتالاسلام سیدعلیاکبر ابوترابی اعلام گردید، از طرف خانواده ایشان مجالس ختم و بزرگداشت مفصلی برگزار شد و در مراسم چهلم ایشان آیات عظام و علمای اعلام شرکت کرده و رییس جمهور وقت، سخنرانی نمود. چند روز بعد از اتمام مراسم چهلم ایشان، بنده خدمت آقای مجتهدی بودم که جناب آیتالله آقای حاج سید عباس ابوترابی، پدر حجتالاسلام سیدعلیاکبر ابوترابی به آنجا آمدند و در حالی که بسیار محزون و ناراحت بودند و بغض گلوی ایشان را گرفته بود گفتند: فرزندم شهید شد و برای او مجالس بزرگداشتی برپا کردیم. با گفتن این مطلب ناگهان آقای مجتهدی به شدت شروع به خندیدن نمودند! بنده از این حرکت ایشان بسیار ناراحت شدم، جناب آیتالله ابوترابی هم که ناراحت شده بودند به آقای مجتهدی گفتند: ما پسرمان را از دست داده و عزادار میباشیم اما شما میخندید! آقای مجتهدی که در حال خندیدن بودند به آیتالله ابوترابی فرمودند: آقاجان! این چه فرمایشی است؟! ما هم اکنون پسر شما را در زندان بغداد میبینیم.
آیتالله ابوترابی که بهت زده شده بودند گفتند: این چه حرفی است؟! پسرم شهید شده و از طرف دولت، خبر شهادتش اعلام گردید و مراسم ختم و بزرگداشت او هم برگزار شد. آقای مجتهدی فرمودند: اگر باور ندارید، بدانید که فردا رأس ساعت ده صبح، صدای ایشان در حال مصاحبه مستقیما از رادیو بغداد پخش خواهد شد و به زودی نامه ایشان به شما خواهد رسید. این را هم بدانید که ایشان به سلامتی از اسارت رهایی خواهند یافت و پس از آن شهرت پیدا میکنند. آیتالله ابوترابی که سخت از صحبتهای آقای مجتهدی شوکه شده بودند با حالتی حیران و بهتزده آنجا را ترک کرده و از خدمت آقای مجتهدی مرخص شدند. طبق فرمایشات آقای مجتهدی، روز بعد، رأس ساعت مقرر، صدای حجت الاسلام سید علیاکبر ابوترابی از رادیو بغداد پخش شد و معلوم گردید که ایشان شهید نشدهاند. و چند سال بعد از اسارت آزاد گشتند. و پس از بازگشت به ایران به سمت سرپرست امور آزادگان منصوب و شهرت به سزایی پیدا کردند.
و بالاخره در سال 1379 ه.ش هنگامی که به همراه پدر بزرگوارشان حضرت آیتالله سیدعباس ابوترابی به قصد زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) عازم مشهد مقدس بودند بر اثر سانحه اتومبیل به لقاء حق شتافته و در تجوار ملکوتی حضرت رضا (ع) در همان غرفهای که آقای مجتهدی مدفون میباشند به خاک سپرده شدند. یکی از آزادگان سرافراز به نام حاج امین دهقان که با مرحوم ابوترابی حشر و نشر و در زمان اسارت با او در یک اردوگاه اقامت داشت، حادثه تصادف را نقل میکند:
بنا بود به همراه چند نفر با مرحوم ابوترابی به مشهدالرضا برویم، ایشان و مرحوم پدرش در صندلی جلو، من و یک دانشجو بیرجندی در صندلی عقب ماشین نشستیم. ناگهان در محدوده استان سمنان، برایمان تصادف سختی پیش آمد. بعد از مدتی که به هوش آمدم، متوجه شدم که در بیمارستان هستم. بسیار امیدوار بودیم که برای همراهانمان، مخصوصا جناب ابوترابی و پدر بزرگوارشان اتفاق خاصی نیافتاده باشد؛ اما متأسفانه به ما اعلام کردند که ابوترابی دار فانی را وداع و به ملکوت اعلا پیوست. روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
منبع: سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات