فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

خاطره یک فرمانده از پیرمرد تک تیرانداز لر

25 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

دیدم یکی از پیرمردهای غیور لرستانی با کلاه نمدی و ابروهای پرپشت با همان تفنگ برنو بلند دوربین‌دار، در حالی که یک کتری چای با مقداری نان خشک و یک پاکت سیگار هم در کنارش بود، با حوصله و دقتی بسیار، سر عراقی‌ها را در آن سوی خاکریز هدف قرار می‌داد و تیرهایش به خطا نمی‌رفت. 
 سردار صفوی در کتاب از جنوب لبنان تا جنوب ایران به نقل از خاطرات خود از قبل از انقلاب و دفاع مقدس می‌پردازد. وی در این کتاب، درباره دلاورمردی‌ها و رشادت‌های اقوام لر می‌گوید: یک روز که در ستاد عملیات جنوب حضور داشتم، اتوبوسی از دلیرمردان لرستان با لباس‌های زیبای محلی و کلاه‌های نمدی با انواع تفنگ‌های برنو لوله‌بلند و لوله‌کوتاه و ام‌یک وارد ستاد عملیات جنوب شدند.

وقتی این غیورمردان لرستانی از ماشین پیاده شدند، رئیس آنها با همان لهجۀ زیبای لرستانی رو کرد به من و گفت: «ما آمده‌ایم عراقی‌ها را از خوزستان بیرون کنیم.» من به برادر حجازی مسئول اعزام نیرو گفتم: «وضعیت اعزام این برادران را به خطوط نبرد مشخص کنید.»

برادر حجازی آنها را به جبهۀ سوسنگرد اعزام کرد، اما بعد از گذشت یک روز از اعزام آنها، خبر آوردند که برادران لرستانی به ستاد بازگشتند و رئیس آنها گفته است: «آقا، اینجا جنگ، جنگ نامردی است، اینها (عراقی‌ها) از دور ایستاده‌اند و با گلولۀ توپخانه ما را می‌زنند، بهتر است ما را به یک جایی بفرستید که جنگ مردانه باشد.» برادر حجازی آنها را به جبهۀ شوش اعزام کرد. آنها هم در تپه‌های غرب رودخانه کرخه و غرب شوش مستقر شدند.

پس از گذشت دو هفته که من به محورهای مختلف عملیاتی سر می‌زدم، به محور عملیاتی شوش رفتم، فرمانده آن محور به من گفت: «در یکی از سنگرهای خط مقدم این محور، یک پیرمرد لرستانی باصفا و بانشاطی حضور دارد و بهتر است که او را از نزدیک ببینید.» به اتفاق او رفتم، دیدم یکی از همان پیرمردهای غیور لرستانی با کلاه نمدی و ابروهای پرپشت با همان تفنگ برنو بلند دوربین‌دار، راحت و آسوده در سنگر به طرف دشمن نشانه‌گیری می‌کند، در حالی که یک کتری چای با مقداری نان خشک و یک پاکت سیگار هم در کنارش بود و لحظه‌ای هم سیگار از لبش جدا نمی‌شد، ولی با حوصله و دقتی بسیار، سر عراقی‌ها را در آن سوی خاکریز هدف قرار می‌داد و تیرهایش به خطا نمی‌رفت. بچه‌های مستقر در این محور می‌گفتند این پیرمرد روزانه 3 تا 5 عراقی را شکار می‌کند.[1]

 

 

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: وصیت نامه شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • پارلا
  • ma@jmail.com
  • سیده زهرا موسوی

آمار

  • امروز: 1237
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی است وچه کسی عارف تر از شهید (5.00)
  • سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه ) (5.00)
  • فرازی از وصیت نامه شهید محمد حسن نظرنژاد (بابا نظر) (5.00)
  • یک خبر تلخ برای معاون گردان (5.00)
  • وصیتنامه روحانی شهید یوسف خانی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس