تا خدا نخواهد برگی از درخت نمی افتد.
چند لحظه بعد از شنیدن صدای انفجار به داخل خانه رفتیم او رو به قبله مشغول اقامه نماز بود. سقف بالای سرش مانده و بر روی او نریخته بود. صحنه عجیبی بود اگر با چشمان خودم نمی دیدم باور نمی کردم.
دوران دفاع مقدس را با هیچ دوربینی نمی توان به تصویر کشید و قلم از نوشتن آن همه واقعه و معجزه عاجز است. زینب السادات حسینی در دوران دفاع مقدس کودکی هفت ساله بود و در حال حاضر از اعضای بسیج مسجد جامع حجت (عج) است. او خاطره خود از آن دوران را اینگونه بازگو می کند: سال 65 بود و عقربه ها ساعت 19 را نشان می داد. ناگهان صدای آزیر در محل پیچید و ما برق های خانه را خاموش کردیم.
چند لحظه بعد صدای مهیب انفجار آمد. از شدت صدا معلوم بود راکت به یکی از خانه های اطراف اصابت شده است. سراسیمه بیرون از خانه آمدیم و متوجه شدیم سقف خانه همسایه فرو ریخته است. در کمال ناباوری اعضای خانه به سلامت بیرون آمدند، اما اثری از پسر خانواده نبود.
به داخل خانه رفتیم او رو به قبله مشغول اقامه نماز بود. سقف بالای سرش مانده و بر روی او نریخته بود. صحنه عجیبی بود اگر با چشمان خودم نمی دیدم باور نمی کردم.
آنجا بود که به عظمت خدا پی بردم و فهمیدم تا خدا نخواهد برگی از درخت نمی افتد.
پس از گذشت چند دقیقه از وقوع این حادثه با حضور بسیج در صحنه راکت عمل نکرده از محل حادثه خارج شد و امنیت به محل بازگشت.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات