انتظار شلمچه به سر آمد
بسم الله الرحمن الرحیم
اردیبهشت ماه سال 63 بود که برای کارکردن بچههای گردان در میدان مین واقعی به اردوگاه شهدای تخریب درجاده آبادان رفتیم. میدان مین آموزشی وسیعی داشتند همه مینها هم واقعی بود. مثلا مین «والمرا»چاشنی اشتعالی داشت و درصورت بیتوجهی، عمل میکرد…
جعفر طهماسبی از پیشکسوتان تخریب «لشکر10 سیدالشهدا(ع)» با بیان مقدمهای درباره ویژگیهای رفتاری، ترکیب سنی رزمندگان تخریبچی در دوران دفاع مقدس و بخشهای از زندگینامه شهید اسماعیل گل محمدی میگوید: در میان رزمندگان تخریبچی به ندرت به افرادی با سن و سال بالا بر میخوردیم و جمع با صفای این حماسهسازان معمولا از قشر نوجوان وجوانها تشکیل شده بود. جوانهایی که سراسر شور و شوق بودند. بعضی از آنها به معنویتشان شهره و بعضی دیگر هم با رعایت شئونات دینی، کمپوت خنده و روحیه دیگر رزمندگان بودند. البته در این بین کسانی هم که در اوج معنویت قرار داشتند اما خودشان را به سادگی میزدند. یکی از این افراد، شهید اسماعیل گل محمدی بود. بچههای تخریبچی از روی صمیمیت او را «برادر گلی» صدا میکردند.
اسماعیل در سال 1342 به دنیا آمد. ابراهیم نام پدرش بود و در سازمان آب سد امیرکبیر کارگری میکرد. آنها در روستا زندگی میکردند و بین همه فرزندان خانواده آرامترین ومظلومترین فرزند او بود. گلی در پنج سالگی از پشت بام منزلشان به حیاط پرت شد اما مشیت الهی بر این بود که سالم بماند. یک سال بعد وقتی که همراه والدینش به دیدن یکی از اقوام میروند، در حالی که مشغول بازی بود ستون ایوان خانه که سالیان سال پا برجا بود یک مرتبه از جا کنده و روی صورت او خراب میشود، اما این بار هم عنایت الهی باعث شد که صدمه زیادی نبیند. البته این همه ماجرا نیست چرا که در دورانی که او دانشآموز بود پس از بازگشت به خانه، از سر غفلت سماور آبجوش بر رویش میریزد و باز خدا اسماعیل را حفظ میکند و آسیبی نمیبیند.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات