گوشه ای از زندگی شهید حسن ترک
در حاليكه روح ا… كبير در تدارك قيام عظيم خويش بود نوزادي پا به عرصه دنيا گذاشت كه بعداً مصداق عيني كلام خميني گرديد، كه فرمود سربازان من اكنون در گهوارهاند، سردار رشيد دين خدا شهيد حسن ترك همان نوزادي بود كه در سال 1341 از شهر تهران به ياري امام خود چشم بر جهان گشود . و در اين راه از همان طفوليت كوشش خستگي ناپذيري را آغاز نمود، دوران تحصيل را با موفقيت پشت سر گذاشت كه خرمن وجودش با آتش مقدس انقلاب زبانه كشيد، در كنار شهيدان ميرزايي و كيانيان رشد كرد، آگاهي يافت و مطالعه نمود تا قويتر و مقاوم تر مقابل انديشههاي التقاطي منافقان، چپها و عناصر ليبرال بايستد و با منطق ايماني همان سربازي باشد كه امام به او دل بسته بود. پس از اخذ ديپلم در سال 1360 از دبيرستان ابن سينا با عضويت در سپاه پاسداران فصل نويني در راه پر مخاطره و سخت مبارزه را بر خويش گشود. ابتدا مسئول پذيرش سپاه گرديد، اما عشق به جهاد در ميدان بلا ، او را از شهر به جبهه كشانيد و رفت تا مردانگي را در عمل نشان دهد. عليرغم ميل فرماندهان، در عمليات فتح المبين سرافرازانه شركت كرد و اين در حالي بود كه تنها طعم شيرين جهاد مي توانست روح بي قرار او را آرامش دهد و جز اين به چيزي تن نميداد. به دليل لياقت و كارايي، در عمليات مسلم بن عقيل فرماندهي گردان كميل به او واگذار شد كه منجر به مجروح شدن وي گرديد. در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر(1) با سمت دستيار محور حضور يافت كه پس از سه روز مقاومت بر اثر تركش خمپاره از ناحيه كتف و فك آسيب ديد. در عمليات والفجر (2) سمت معاون مسئول محور و در عمليات والفجر (4) مسئوليت تيپ عمار را بر عهده داشت، او در عمليات والفجر (5) در چنگوله مسئول محور بود و سرانجام آخرين حضور او در محفل عشق بازي والفجر (8) بود كه در اين عمليات مسئوليت طرح و عمليات تيپ انصارالحسين (ع) را بر عهده گرفت و با پرواز عاشقانهاش بر آرمانهاي مقدس انقلاب صحه نهاد و به مأواي خويش رسيد.
.
قسمتي از وصيت نامه شهيد:
برادران و خواهران توصيه شديد ميكنم به شما در تربيت نسل خردسال و نوجوان زيرا كه تضمين آينده اسلام است اين غنچههاي نشكفته را دريابيد و شما هستيد كه از اين افراد ميتوانيد بزرگان فردا را بسازيد از اين زمينههاي مناسب براي رشد كه شكل نگرفته استفاده كنيم و طبق احكام خدا شكل دهيم، پدران و مادران در آشنايي فرزندانشان با قرآن و جلسات و برنامه هاي مذهبي بكوشيد و تشويقشان كنند و اما پدر و مادر گراميم اميدوارم كه دراين مدتي كه در خدمت شما بودهام از من راضي باشيد هرچند در لحظات آخر فرصت خدا حافظي نبود ولي وعده ملاقات انشاءالله با روي گشاده و خندان نزد زهرا(س) و پيامبر خدا(ص) در كنار حوض كوثر.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات
یادت می آید در عملیات مسلم بن عقیل در منطقۀ سومار در نیمه ای شب مجروح شدی . ترکش به پشت گردنت خورده بود . لب و صورتت مجروح شده بود . خون زیادی ازت می رفت . خیلی طول کشید تا آمبولانس آمد . نفس کشیدن هر لحظه برایت مشکل و مشکل تر می شد .
وقتی تو را روی برانکارد گذاشتند صبح شده بود . با ایما و اشاره به آن هایی که سرِ برانکارد را گرفته بودند ، فهماندی که بایستند . خون می جوشید و از گلویت بیرون می زد . همه نگرانت بودند . چون ممکن بود هر لحظه از شدت خون ریزی و مشکلات تنفسی بلایی سرت بیاید .
نشستی تیمم کردی و با همان حال نمازت را خواندی . این موضوع تا مدت ها دهان به دهان می چرخید و سینه به سینه نقل می شد . سخنی از هم رزمان شهید
می گفتی : « ذکر ظاهری ارزشی ندارد . ذکر باید عملی باشد . خدا را به خاطر نعمت هایی که به ما داده عملا” شکر کنید . »
یک شب ، بعد از مراسم احیا تا صبح مردم را از امام زاده یحیی تا خانه هایشان رساندی . آن قدر این مسیر را رفتی و آمدی تا خیالت راحت شد که دیگر هیچ کس باقی نمانده است .
می گفتی : « این شکر است . خدا به من ماشین داده ؛ این طوری شکرش را به جا می آورم . »
مادر شهید :
زیرزمین خانه جای عبادت های او بود . نصف شب بلند می شدم و می دیدم حسن توی رختخوابش نیست . سراغش می رفتم . می دیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز می خواند . گوشه ای می ایستادم و نگاهش می کردم . آن وقت ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می خواند که من از نماز خواندن خودم شرمم می آمد .