از آن دمی که زدی آتشم به برق نگاه/هنوز دیده به دامانم آب میریزد
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید ماشاءالله صفاری در سال 1326 در شهر سیرجان متولد شد. از اوان کودکی در مکتبخانهای که مادرش مدرس آن بود با قران و کتب مذهبی و ادبی از جمله دیوان حافظ و دیوان صحبت لاری آشنا شد به طوری که قبل از ورود به مدرسه بسیاری از آیات قرانی و ابیات حافظ را حفظ کرده بود.
خود نیز در این دوران شعر میگفت و دیگران یادداشت میکردند. او بیشتر فیالبداهه شعر میگفت و کتابی به نام سرقت نامه به رشته تحریر درآورده است.
شهید صفاری در 1354 با معرفی دو تن از شاعران کرمانی به انجمن خواجوی کرمانی راه یافت و از بدو ورود قدرت بیان، ژرفنگری، حقپرستی، و بدیهه سرایی خود را نشان داد.
وی در زمان اوجگیری انقلاب اسلامی در پی آشنایی با شهید نصیری در مبارزه بر علیه ستمشاهی مصممتر شده و با اشعار خود نقش بسزایی در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی داشت.
سرانجام این شهید بزرگوار همراه با شعرای دیگر استان کرمان در تاریخ 11/9/64 با کاروان تبلیغی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و در تاریخ 20/9/64 در هورالعظیم همراه با شاعر همرزمش شهید رخشا به درجه شهادت نائل آمد.
شعله عشق
ز جام چشم تو جانا شراب میریزد
مگو شراب، بگو شهد خواب میریزد
ز شرم روی تو ای ماهتاب زیبایی
عرق به پیش رخت، آفتاب میریزد
چه جذبه ایست نهان در نگاه جانسوزت
که خون دلشدگان با شتاب میریزد
برای دیدن روی تو ای ستاره صبح
ز آسمان نگاهم شهاب میریزد
از آن دمی که زدی آتشم به برق نگاه
هنوز دیده به دامانم آب میریزد
ببین چگونه غمت بیت بیت جانم را
به لب رسانده و در این کتاب میریزد
ببند لب ز سخن بیش از این مگو «بندی»
اگر چه از دهنت شعر ناب میریزد
***
روح خدا
یاران دوباره شورشم امروز در سر است
گویی مرا به سر شعف و شور دیگر است
مجنون تر از همیشه و دیوانهتر ز پیش
دل بیقرار روی دلارای دلبر است
اکنون که رفت جان و دلم در هوای عشق
جز عاشقی چه چاره برایم میسر است؟
من عاشقم به دیدن یاری که بیگمان
مشتاق روی او همه عالم سراسر است
یاری که هست مشتاق آیات «هل اتی»
یاری که شاهکار خداوند اکبر است
جدش یگانه گوهر نایاب کاینات
خورشید تابناک رسالت، پیمبر است
آن کس که زنده گشت ازو دین مصطفی
فرزند پاک حیدر و زهرای اطهر است
دانید کیست، دیدن او آرزوی من؟
روح خدا، خمینی اسلام گستر است
منبع: سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات