فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

سه جبهه متفاوت ( از خاطرات شهید علی تمام زاده )

19 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

دیروز معرکه ای در منزل داشتیم بیا و ببین در خانه نشسته بودم که دیدم یکی یکی اقوام و آشنایان دارن میان خونه!
اول خیال کردم برای مهمانی هست هرچند تازه از تعطیلات نوروزی فارغ شده بودیم وتبعا صله ارحام را هم بجا آورده بودیم (اونم چندبار چندبار!
اما بازم گفتم بارک الله به قوم و خویش! حقا که اینها از من در معنویات و رفتن به مهمانی و صله رحم و علی الخصوص چتربازی جلوترن!
فقط وقتی دیدم همه فامیل بدون استثناء (از برادر ها و خواهرها بگیر تا داماد ها و پدر و مادر و…) مسابقه صله رحم گذاشتن و جمع همه جمع است! فهمیدم که باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد!
بله درست حدس زده بودم آمده بودن باصطلاح مرا از رفتن به منطقه منصرف کنند! جالب اینکه از همه نوع ابزار هم استفاده می کردند همه گزینه هایشان(!) را روی میز چیده بودند!! هم تشویق می کردند و هم تهدید! سیاست چماق و هویج بود دیگر! از تحریم شیر مادر و عاق والدین بگیر تا تشویق های آنچنانی در صورت انصراف!. ارائه دلایل علمی و عقلی و تحلیل های آنچنانی هم کم نبود سر آخر هم بعد از خواهش و التماس کار به قسم دادن و اینها کشید گریه مادر و خواهر هم شده بود چاشنی ماجرا! خلاصه سرتان را درد ندهم چنان روزی بر من گذشت که مسلمان نشنود کافر نبیند!
ناخواسته یاد حرف های ابوحامد (شهید علیرضا توسلی) افتادم که بدین مضامین می گفت ما در سه جبهه متفاوت می جنگیم اولین جبهه جامعه خودمان هست بعضی افراد تحت تاثیر شایعات و تبلیغات و شبهات می گویند موضوع یک کشور بیگانه چه ارتباطی با ما دارد؟ چرا باید خطر مرگ را بپذیریم و جراحت را بجان بخریم؟ مگر کشور خودمان مورد تهاجم قرار گرفته که برای کمک به آنجا برویم و هزینه بدهیم؟ و… در حالی که جنگ امروز تکفیریها با ما ادامه و امتداد همان جنگ یزید و معاویه با لشکر امیرالمومنین وامام حسن و امام حسین صلوات الله علیهم است
وقتی از این جبهه سربلند بیرون آمدیم تازه بر می خوریم به جبهه دوم که خانواده خودمان است! مخالفتها و دلسوزی های اهل خانه و کاشانه جزو عوامل بازدارنده در جبهه دوم هست محبت پدر و مادر نسبت به فرزند جوانی که می خواهد راهی میدان نبرد شود و یا محبت جوان رزمنده نسبت به همسر و فرزندانش و خلاصه علایقه خانواده در کنار واکنش ها و مخالفتهای شدید و بازدارنده ای که از سوی خانواده ها می شود مانع از ورود به این میدان نبرد است اگر کسی توانست از این دو جبهه سربلند بیرون بیاید و موفق به پشت سر گذاشتن این دو جبهه سخت شد تازه می رسد به جبهه سوم که آسانترین جبهه نبرد است و جبهه سوم که مقابله با کفار و تکفیریهاست برای رزمندگان نسبت به آن دو جبهه در حکم تفریح است!!

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

شهید اسمعیل قربانی فرزند ابراهیم

19 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

روز عید قربان بود!
بعد از خواندن نماز عید انجام دادن باقی اعمال با بچه ها تصمیم گرفتیم که یه سری به بهشت زهرا بزنیم!
پشت موتورها نشستیم و هرکدوم دوترک راهی شدیم!
به اونجا که رسیدیم بعد زیارت قبور دوست وآشنا، کم کم راهی پاتوقمون یعنی گلزار شهدا شدیم.
بچه ها داشتن جلو جلو میرفتن و من که یه خورده پام درد میکرد آروم آروم پشت اونها
را ه میرفتم.
همینطور که ازبین قبرها داشتم میگذشتم یه دفعه صدای ناله ی عجیبی شنیدم!
با اینکه میدونستم صدای این نوع ناله ها توی گلزار شهدا عادیه ولی این گریه بدجوری
فکرم رو مشغول کرده بود!
ازبین یادبود و تابلو و درخت و قبرها که رد شدم دیدم یه پیرمرد با کت سورمه ای و
یک کلاه نمدی به سرش داشت با یه صدای عجیبی گریه میکرد!
طاقت نیاوردم و رفتم جلو گفتم:
پدر جان! خوبیت نداره روز عیدی آدم اینطور گریه کنه! بخند مومن! بخند!
یه خورده که از صحبتم گذشت دیدم هیچ تغییری حاصل نشد که هیچ، تازه صدای ناله های
پیر مرد بلند تر و جانسوز تر هم شد!
رفتم و کنارش نشستم و گفتم:
پدرجان!اولین باره میای گلزار شهدا؟
جوابی نداد و بعد من گفتم:
منهم هر وقت میام همینطوری دلتنگ میشم! اما امروز فرق میکنه پدرم! امروز عید قربانه خوبیت نداره!
صدای ناله مرد بیشتر شد انگار هر وقت من از واژه ی قربان استفاده میکردم پیر مرد دلتنگ تر
میشد!
همینطور که نشسته بودم و نمیدونستم چطور آرومش کنم ، چشمم به کارت بنیاد شهیدش افتاد
که توی کیسه ی پلاستیکی کناره دستش بود!
دقت کردم دیدم اسمش ابراهیمه! شصتم خبر دار شد که پدر شهیده!
پیش خودم گفتم حالا بهتر شد حداقل میدونم پدر شهیده و راحت تر میتونم آرومش کنم!
بر گشتم از روی سنگ قبر نگاه کنم ببینم که اسم شهیدش چیه که حداقل با صحبت کردن آرومش کنم!
بعد همین که نگاهم به سنگ قبر افتاد خشکم زد!
روی سنگ قبر نوشته بود:
شهید اسماعیل قربانی ، فرزند :ابراهیم!
پدر در سالروز شهادت پسرش به دیدنش اومده بود!
تازه دوهزاریم افتاد که پدر چرا اینقدر بی تابی میکرد!

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

پیراهن نو ( از خاطرات شهید مرتضی یاغچیان )

19 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

یک روز گفت : برویم پیراهن تازه ای بخریم.
گفتم : این دفعه دیگر حتماً ‌تصمیم داری داماد بشوی.
صورتش سرخ شد و سرش را پایین انداخت.
نه. بخاطر مادرم است، می گوید هر دفعه که به منزل می آیی،
همان لباسهای کهنه همیشگی را می پوشی. یکبار هم که شده لباسهای نو و تازه بپوش.
مادر راست می گفت. آرزوهای گم شده کودکی و نوجوانی را در پسرش می جست.
آنچه که از او در جوانی و نوجوانی و یا حتّی در کودکی دریغ کرده بودند، می خواست برازنده فرزندش ببیند.
قرار گذاشتیم به بازار برویم.
خیلی گشتیم تا سرآخر لباسی به جنس لباس های ساده سپاهی پیدا کردیم.
پیراهنی سفید. به سفیدی کفنی که اگر چه به هنگام شهادت به تنش نخواهد آویخت. به سپیدی پاکی ها و صداقتها.
پیراهن و شلوار را خریده به منزل رساندیم. قرار شد دفعه بعد که به مرخصی می آید، آنها را پوشیده و به منزل برود.
شاید قرار بود هنگامی که آنها را می پوشد، خجالت بکشد. پس خدا نخواست که او شرمنده شود.
و دیگر هیچ هیچ وقت بازنگشت تا آنها را بپوشد.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس  شهید

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 953
  • 954
  • 955
  • ...
  • 956
  • ...
  • 957
  • 958
  • 959
  • ...
  • 960
  • ...
  • 961
  • 962
  • 963
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • رهگذر
  • بتول سادات بنیادی

آمار

  • امروز: 427
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس