فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

فرازی از وصیت نامه شهید قنبری اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام

22 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

فرازهایی از وصیتنامه شهید رضا قنبری:
اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم.
بخدا قسم از من حقیر بشنوید مال این دنیا هیچ ارزشی ندارد و هیچ بهانه و دلیلی برای شرکت نکردن در جنگ را ندارید. ولی حب دنیا و سستی ایمان نمی گذارد شما بسوی خدای خود بشتابید.

بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان (عج) باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان (عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود.

مگر خون شما از خون امام حسین (ع) و یارانش رنگین تر است و یا از آنان معصوم ترید. در راه اسلام شهید شدند تا این آزادی را برای شما بدست آورند.

بیایید لااقل اگر ایمان ندارید آزاد مرد باشید. نگذارید که دشمن به خاک و ناموس شما تجاوز کند.

قرآن می فرماید: هر کس خود را شناخت خدای خود را شناخته است. بیایید فکر کنید و ببینید که هستید، از کجا آمده اید و به کجا خواهید رفت.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

عکس روی کمپوت ها را نکنند ( خاطره ای از شهید رضا قنبری )

22 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ: ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.

ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ.


ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ.

ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ می‌زﺩ.

ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی.

ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴ‌‌ﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ می‌فرستن،

ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ!

ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﮕﻮ.

ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ: آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده…!

و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد…………”

شهید رضا قنبری، معروف به “شهید خندان"تهران سال 1364

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 1 نظر

زندگینامه شهید احمد کشوری

22 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

در تیرماه 1332 در خانواده ای متوسط در خطه ی سرسبز شمال، پسری به دنیا آمد که نام وی را احمد گذاردند. احمد دوران دبستان وسه سال اول دبیرستان را به ترتیب در«کیاکلا» و«سرپل تالار» و سه سال آخر را در دبیرستان «قناد» بابل گذراند.
پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود، از شجاعت پدر همین بس که علی رغم تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت مجبور به استعفاشد و به کشاورزی مشغول شد. از ایمان و قدرت روحی مادرش همین بس که هنگام دفن شهید کشوری، در حالی که عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: “احسنت پسرم، احسنت”
دوران تحصيلش را به عنوان شاگردي ممتاز به پايان رساند. وي ضمن تحصيل، علاقه زيادي به رشته‌هاي ورزشي و هنري نشان مي‌داد و در اغلب مسابقات رشته‌هاي هنري نيز شركت مي‌كرد. يك بار هم در رشته طراحي مقام اول را به دست آورد.
در رشته كشتي نيز درخششي فراوان داشت. علاوه بر اين ها، در اين دوره فعاليت مذهبي نيز داشت و با صداي پرسوز خود به مجالس و مراسم مذهبي شور خاصي مي‌بخشيد. در ايامي نظير عاشورا با مديريت و جديت بسيار، همواره مرثيه‌خواني و اداره بخشي از مراسم را به عهده مي‌گرفت. در اين برنامه‌ها، تمام سعي خود را براي نشان دادن چهره حقيقي اسلام و بيرون آوردن آن از قالب‌هايي كه سردمداران زر و زور و اربابان از خدا بي‌خبر براي آن درست كرده بودند، به كار مي‌برد و معتقد بود كه:
«انسان نبايد يك مسلمان شناسنامه‌اي باشد، بلكه بايد عامل به احكام اسلام باشد». بر اين باور بود كه اسلام را از روي تحقيق و مطالعه بپذيرد، در دوران دبيرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ ديپلم علاوه بر كتب مذهبي، كتاب‌هايي درباره وضعيت سياسي جهان را نيز مطالعه نمود. كشوري در سال آخر دبيرستان، با دو تن از همكلاسان خود، دست به فعاليت‌هاي سياسي – مذهبي زد و با كشيدن طرح‌ها و نقاشي‌هاي سياسي عليه رژيم وابسته، ماهيت آن را افشا كرد. بعد از گرفتن ديپلم، آماده ورود به دانشگاه ‌شد ولي با توجه به هزينه‌هاي سنگين آن و محروميت مالي كه داشت، از رفتن به دانشگاه منصرف گرديد. در سال 1351 وارد هوانيروز شد. او در آنجا مسايل و موضوعاتي را ديد كه به لحاظ مغايرت با مباني اعتقادي، رنجش مي‌داد اما سعي مي‌كرد در معاشرت با استادهاي خارجي، به گونه‌اي رفتار كند كه آنها را تحت تأثير خود قرار دهد, در اين مورد مي‌گفت: «من يك مسلمانم و مسلمان نبايد فقط به فكر خود باشد». او مي‌خواست در آنجا نيز دامنه ارشاد را بگستراند. به علت هوش و استعدادي كه داشت، دوره‌هاي تعليماتي خلباني هليكوپترهاي «كبرا» و «جت رنجر» را با موفقيت به پايان رساند. عبادات او نيز ديدني بود. او شب‌ها با صداي زيبایش قرآن مي‌خواند و پيوندش را با پروردگار مستحكم‌تر مي‌كرد. با زندگي ساده‌اش مي‌ساخت و با تجملات، سخت مبارزه مي‌كرد. روحيه‌اي متواضع و رئوف داشت و در عين حال در مقابل بي‌عدالتي‌ها سرسختانه مي‌ايستاد. كشوري با همه محدوديت‌هايي كه در ارتش وجود داشت، بسياري از كتاب‌هاي ممنوعه را در كمد لباسش جاسازي مي‌كرد و در فراغت، آنها را مطالعه مي‌نمود و حتي به ديگران نيز مي‌داد تا مطالعه كنند. چندين بار به علت فعاليت‌هايي كه عليه رژيم انجام داد، كارش به بازجويي رسيد و مورد تهديدهاي مختلف قرار گرفت.
در اوايل اشتغال به كارش در کرمانشاه، شروع به تحقيق در مورد شهر نمود و براي نشر روحيه انفاق در همكارانش، سعي بسيار كرد. بالاخره توانست با همكاري چند نفر ديگر از افراد خير هوانيروز، مخفيانه صندوق اعانه‌اي جهت كمك به مستضعفين تشكيل دهد. شب‌ها بسيار از مصيبت‌هاي فقرا سخن مي‌گفت و اشك مي‌ريخت و فكر چاره مي‌كرد. با همه خطراتي كه متوجه او بود، به منزل فقرا مي‌رفت و ضمن كمك به آنان، ظلم‌هاي شاه ملعون را برايشان روشن مي‌ساخت. كشوري چه پيش از انقلاب و چه همراه انقلاب و چه بعد از انقلاب، جان بر كف و دلير، براي اعتلاي اسلام ايستاد و مقاومت كرد. در اكثر تظاهرات شركت كرد و بسياري از شب‌ها را بدون آنكه لحظه‌اي به خواب برود، با چاپ اعلاميه‌هاي امام به صبح رساند .با آنكه در تظاهرات چندين بار كتك خورده بود، ولي با شوق عجيبي از آن حادثه ياد مي‌كرد و مي‌گفت: «اين باتومي كه من خوردم، چون براي خدا بود، شيرين بود. من شادم از اينكه مي‌توانم قدم بردارم و اين توفيقي است از سوي پروردگار!» در زمان بختيار خائن، با چند تن از دوستانش طرح كودتا را براي سرنگوني اين عامل آمريكا ريختند و آن را نزد آيت‌الله «پسنديده» برادر امام(رحمه الله علیه) بردند. قرار بر اين شد كه طرح به نظر امام خميني(رحمه الله علیه) برسد و در صورت موافقت ايشان اجرا گردد اما با هوشياري امام(رحمه الله علیه) و بي‌باكي امت، انقلاب اسلامي در 22 بهمن پيروز گرديد و ديگر احتياجي به اين كار نشد. وقتي كه غائله كردستان شروع شد، كشوري همچون كسي كه عزيزي را از دست بدهد و يا برادري در بند داشته باشد، از بابت اين ناامني ناراحت بود.
شهيد امیر فلاحي درباره ی او می گوید :
او از همان آغاز جنگ داخلي چنان از خود كياست و لياقت و شجاعت نشان داد كه وصف‌ناكردني است. يك بار خودش به شدت زخمي شد و هليكوپترش سوراخ سوراخ. ولي او به فضل الهي و هوشياري تمام، هليكوپتر را به مقصد رساند در زمان جنگ هم، دست از ارشاد برنمي‌داشت و ثمره تلاش‌هاي شبانه‌روزي او را مي‌توان در پرورش عقيدتي شيرمرداني چون شهيد سهيليان و شهيد شيرودي دانست.
شهيد شيرودي که خود نامدارترین خلبان جهان است در باره ی او گفته است:
“احمد استاد من بود. زماني كه ارتش صدام به ايران يورش آورد، احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن تركشی بودکه با گلوله ی ضد انقلاب وارد از سينه‌ اش شده بود اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند كه بماند و پس از اتمام جراحي برود، اما و جواب داد:
«وقتي كه اسلام در خطر باشد، من اين سينه را نمي‌خواهم.”
اوبه جبهه رفت و چون گذشته، سلحشورانه جنگيد؛ به طوري كه بيابان‌هاي غرب كشور را به گورستاني از تانك‌ها و نیروهای دشمن و مزدوران خارجی اش تبديل نمود. او بدون وقفه و با تمام قدرت و قوا مي‌كوشيد، پروازهاي سخت و خطرناك را از همه زودتر و از همه بيشتر انجام مي‌داد. حماسه‌هايي كه در شكار تانك آفريده بود، فراموش‌نشدني است. شب‌ها ديروقت مي‌خوابيد و صبح‌ها خيلي زود بيدار مي‌شد و نيمه‌شب‌ها، نماز شب مي‌خاند. او چنان مبارزه با كفر را با زندگي عجين كرده بود كه ديگر هيچ چيز و هيچ كس برايش كوچكترين مانعي نبود. حتي مريم سه ساله و علي سه ماهه‌اش، هر بار كه صحبت از فرزندانش و علاقه او به آنها مي‌شد، مي‌گفت: «آنها را به قدري دوست دارم كه جاي خدا را در دلم نگيرند».
شهيد كشوري همواره براي وحدت هر چه بيشتر بین پاسداران و ارتشيان مي‌كوشيد؛ چنانكه مسؤولين،هماهنگي و حفظ وحدت نيروها در غرب كشور را مرهون او مي‌دانستند.
عشق شهيد كشوري به امام (رحمه الله علیه)، چه قبل از انقلاب و چه بعداز انقلاب، وصف ‌‌ناكردني است.
بعد از انقلاب وقتي كه براي امام(رحمه الله علیه) كسالت قلبي پيش آمده بود، او در سفر بود. در راه، وقتي كه اين خبر را شنيد، از ناراحتي ماشين را در كنار جاده نگه داشت در حالي كه مي‌گريست. وقتي به تهران رسيد، به بيمارستان رفت و آمادگي خود را براي اهداي قلب به رهبرش اعلام كرد.
بالاخره در روز 15/9/1359 نيايش‌هاي شبانه‌اش به درگاه احديت مورد قبول واقع گرديد و در حالي كه از يك مأموريت بسيار مشكل، پيروزمندانه باز مي‌گشت، در دره «ميناب» ايلام مورد حمله نابرابر چند هواپیمای جنگی دشمن قرار گرفت و در حالي كه بالگردش در اثر اصابت راكتها به شدت در آتش مي‌سوخت، آن راتا موضع خودي رساند و آن گاه در خاك وطن سقوط كرد و شربت شيرين شهادت را مردانه نوشيد.
چندی بعد ودر دوم آذر1361محمد کشوری برادر کوچکتراو که بسیجی بود درجبهه قصر شیرین به شهادت رسید.او همواره می گفت:
در پی امر امام ، دریایی خروشان از داوطلبان جهاد و شهادت به جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم . همانند مردم کوفه نشوید و امام را و خط امام و کلام امام را تنها نگذارید ، فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید و به یاد شهیدان باشید ، چرا که یاد شهیدان است که مردم را به سوی خدا منقلب می کند.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 936
  • 937
  • 938
  • ...
  • 939
  • ...
  • 940
  • 941
  • 942
  • ...
  • 943
  • ...
  • 944
  • 945
  • 946
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • پارلا
  • ma@jmail.com
  • سیده زهرا موسوی

آمار

  • امروز: 1184
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی است وچه کسی عارف تر از شهید (5.00)
  • سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه ) (5.00)
  • فرازی از وصیت نامه شهید محمد حسن نظرنژاد (بابا نظر) (5.00)
  • یک خبر تلخ برای معاون گردان (5.00)
  • وصیتنامه روحانی شهید یوسف خانی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس