وصيتنامه شهيد ابراهیم خباز
بسم الله الرحمن الرحيم
… به نام او، به نام خدايي كه از اوييم، براي اوييم، هستيم براي اوست، رفتنم براي اوست و بازگشتم به سوي اوست… بار ديگر طاق نصرت حقوق بشر را با استخوانهاي شكسته و اندام آذين بستند، آن گاه سقف شب را شكافتند بر اين اميد كه نور را در زير آوارهاي سنگين سياهي و ظلمت بشكنند؛ اما ستاره هاي آسمان سرخ شهادت، شهاب وار، جوشن شب را دريدند و تا فتح كامل دروازه هاي صبح ركاب زدند و به لقاءالله پيوستند و همچنان در سراشيبي و فراز تاريخ زندگي ملل مختلف به لقاءاله مي پيوندد. اين چنين توطئه هاي جهان خواران بين المللي، براي نابودي، اميد و جرقه اي كه در اين آسمان سياه زندگي مستضعف اندر رنج نگه داشته شده، پيدا شده است، آغاز مي شود؛ اما ديري نمي گذرد كه اين جرقه فتيله را در عرض چند ماه مي پيمايد و به انبار باروت خشم انسانهاي خسته از سلطه بيگانگان مي رسد و انفجار آغاز مي شود… انفجاري كه شراره هاي آتش آن، دامان خصم را گرفته مي رود تا دودمان پليد بعث و بعثيان را در هم پيچد…
مادر عزيز!
بيدار باش كه شهادت من، تو را از هدف باز نايستاند… زينب وار، كوله بار مصيبت را بر دوش بكش و رسالت شهيدان را به هر كوي و برزن بانگ بزن و برسان
و تو پدرم! ثابت قدم و استوار پيش برو و گمان مبر كه شهيدان مرده اند كه شهيد شاهد است و جاودانه، شاهدي بر ظلم ابرقدرتها كه هر روزه بر مردم سرخپوست آمريكايي، سياه پوستان آفريقايي، عرب مستضعف، مسلمانان در ضعف نگه داشته شده و ستمديده فلسطين مي رود، است و شما خواهرم! تو در تمام سختيها و مشكلات راهگشاي من بودي؛ از تو مي خواهم كه زينب وار با ناملايمات دست و پنجه نرم كني و شما اي برادرانم! از شما مي خواهم كه صبر داشته باشيد و اميدوارم كه همگي بر خط اسلام و پيرو ولايت فقيه باشيد. در شهادتم گريه نكنيد كه نشانه سستي و ضعف است و دشمن شادكن است. شاد باشيدكه من با عروس زيباي شهادت ازدواج كرده ام و به آرزوي ديرينه خود رسيده ام. اميدوارم كه خداوند اين قرباني را از ما قبول كند.
والسلام
ابراهيم خباز 6/4/1362
درباره شهید
شهید: ابراهیم خباز
نام پدر: مسلم
عضویت: بسیج
تاریخ و محل تولد: 1345- خرامه
تاریخ و محل شهادت: 6/6/1362- جبهه زبیدات
آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده اسحاق(ع) خرامه
شهادت حضور عاشقانه، عارفانه، آگاهانه و مخلصانه كساني است كه خداوند آنها را براي شهادت و كشته شدن در راهش خلق كرده و چه زيباست اين حضور و چه عاشقانه است اين وصال.
شهيد ابراهيم خباز، در خانه اي محقر و مستضعف به دنيا آمد. در تمام دوران كودكي و مقاطع تحصيلي كه تا سال دوم دبيرستان ادامه داشت در خرامه زندگي مي كرد و در حين تحصيل در ايام فراغت از درس و فصل تعطيلي به كارگري و دامداري مي پرداخت. در سال دوم دبيرستان بود كه براي اولين بار به جبهه رفت و در تاريخ30/11/1361در جبهه جنوب با تركش خمپاره مجروح شد و مدتي در يكي از بيمارستانهاي اصفهان بستري بود. پس از بهبودي نسبي، براي ديدن خانواده به خرامه آمد و پس از چند روز سريعا به جبهه برگشت. اين بار وعده اي داشت كه نمي توانست، بماند. با آن كه مجروح بود؛ بلي، وعده اي داشت؛ وعده وصال با معشوق؛ آري، براي بار دوم عازم جبهه شد و سرانجام در تاريخ 5/6/1362 ساعت 5/9 شب در جبهه زبيدات به وصال معشوق رسيد.
ابراهيم، جوانمردي بزرگ، مهربان، با صداقت و متواضع بود و خانواده و دوستاني كه با ايشان در تماس بودند، صفا و صميميت و شادابي ايشان در برخوردهايش را هرگز فراموش نخواهند كرد. ايشان، انساني معتقد و بسيار فعال در مراسم مذهبي بود و در تنهايي به راز و نياز با خدا مي پرداخت.
ايشان خانواده را به دوري از انحراف و نيكي به مردم و راه سالم و صداقت سفارش مي كردند. به جبهه و جنگ علاقه زيادي داشت و مي گفت: اين مأموريتي از جانب خداوند است و خداوند اين سعادت را نصيب من كرده است و من قدم در آن راه گذاشتم. در آخرين اعزامش خوشحال تر از دفعات قبل به جبهه رفت و اين شوق وصالي بود كه ايشان را به وجد آورده بود و او سرانجام به وسيله تركش كه به گردن وي اصابت كرده بود به شهادت رسيد.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات
برای شادی روح شهیدان صلوات