فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

جواب استخاره یک خبرنگار شهید برای رفتن به جبهه

15 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ه نام او که عرشش به قطره‌های یتیمان به لرزه درمی‌آید

و به یاد آنکه عشقش به تپش‌های قلب عاشقان بیفزاید

«و آنان که کافر شده و تکذیب آیات خدا کردند، آنها را عذاب خواری و ذلت است و آنان که در راه رضای خدا از وطن خود هجرت گزیدند و در این راه کشته شدند یا مرگ‌شان فرا رسید البته خدا رزق و روزی نیکویی در بهشت ابد نصیب‌شان می‌گرداند که همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است».

* به نام الله و به یاد مهدی عزیز و یاد حسین شهید و شهدای کربلا و کربلای ایران

الله عزیز جل‌جلاله می‌فرماید هرگاه هر چه از شما بگیریم اولاً یا مثل آن یا بهتر از آن را به شما می‌دهیم و همچنین این گرفتن‌ها و دادن‌ها برای امتحان شماست. مرگ و موت‌ها انسان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد که بسیار باید به فکر رفتن بود. تا به حال هر چه به فکر مرگ بودیم اکنون باید آن لحظات عمر خود را ضرب کنیم و بسیار به یاد مرگ خود باشیم.

الهی این بدن من مملوک توست، ملک توست، ان‌شاءالله که عبد توست با آن هر چه می‌خواهی معامله کن. اگر می‌خواهی آن را بسوزانی بسوزان، اگر می‌خواهی آن را تکه‌تکه کنی، تکه‌تکه‌ کن، اگر می‌خواهی آن را بی‌سر کنی چنین کن، اگر می‌خواهی این پیکر را مانند مولایم اباعبدالله لگدمال ستوران کنی چنین کن و اگر می‌خواهی مانند عباس عموی تشنگان حسین(ع) بدنم را بی‌دست و پا کنی چنین کن و اگر می‌خواهی…

ولی از تو تقاضایی دارم، تو را به عزت زهرای مرضیه(س) با این بدن عاصی قهر مکن، چرا که اگر بدانم تو از عذابم لذت می‌بری بسم‌الله.

اگر بدانم تو با دیدن بدن سوخته‌ام شاد می‌شوی بسم‌الله.

اگر بدانم تو با بدن بی‌سرم خرسند می‌شوی بسم‌الله.

کور باد آن چشمی که غیر تو را ببیند و برای غیر تو ببیند. کَر باد آن گوشی که برای غیر تو بشنود و غیرکلام تو را بشنود. بریده باد آن دستی که برای غیر تو حرکت کند. بریده باد آن پایی که برای غیر تو َرود. مُهر باد بر آن قلبی که غیر از منزلگه تو باشد، قلبی که تو عنایت کردی و آن را حرم الله خواندی، قلبی که حرم توست، اگر اجنبی را راه دهد، ختم شود.

خدایا! تو را سپاس که دستم را گرفتی و به طرف خود کشاندی.

خدایا! تو را حمد که به چشم گفتی که غیر تو را نبیند.

خدایا! تو را شکر که به گوش من فرمان دادی کلام غیر تو را نشنود.

خدایا! تو را تعظیم که به قلبم امر فرمودی: «این جای من است، غیر مرا راه مده».

خلاصه در یک کلام ای معبود و معشوق من، ای همه دست و پا و چشم و گوش و عقل و قلب من، تو را سجده که مرا خریدی و به راستی تو را سجده که مرا خریدی.

ای حضرت دوست! یک کلام را شاید بتوانم به جرأت البته با جرأتی که آن را هم تو دادی بیان کنم که هیچ چیز را خود نتوانستم بشناسم الا آن که تو آن را به من شناساندی، اگر سَبیل تو نبود، هرگز و هرگز هیچ چیزی را نمی‌شناختم. در واقع نمی‌توانستم بشناسم، از خود تو گرفته تا پیامبران راستینت و از پیامبران صادق تو گرفته تا ائمه طاهرینت و از ائمه طاهرینت گرفته تا علماء و فقهاء زمان ما حضرت روح‌الله الموسوی الخمینی روحی فداه را.

هر شکری که تو را می‌گویم عرق شرمم فزون‌تر می‌شود، قلبم بیشتر به لرزه می‌افتد، چرا که مگر می‌توان با این کلام به حق ناقص و نارسا شکر تو معبود را گفت، هرگز، هرگز، هرگز.

پدر و مادر عزیز و برادران و خواهران گرامی شما را به آن چیزی وصیت می‌کنم که علی‌بن ابیطالب(ع) هنگام مرگ چنین وصیت نمودند؛ تقوای خدا را پیشه کنید تا خیلی از حجاب‌ها از پیش چشمتان برداشته شود. همیشه با خودم می‌گفتم آیا می‌شود روزی من نیز به فیض کامله شهادت نائل شوم و دین خود را به اسلام عزیز و انقلاب و امام ادا کنم؟ و گاهی می‌گفتم خیر نمی‌توانم چون تا سعادت نباشد شهادت نیست، پس من سعادتی را ندارم و گاهی نیز دل خود را تسکین داده می‌گفتم بله می‌شود، مگر آنها که شهید شده‌اند غیر از ما بوده‌اند فقط آنها خود را خالص کردند و متقی شدند و بعد مهاجراً الی‌الله گشتند.

پس باید اول خود را ساخت؛ یعنی اول باید سعادت را کسب نمود و بعد شهادت را و به همین منظور بود که همیشه بعد از نماز دعا می‌کردم که خدایا مرا لایق شهادت بگردان و شاید خدا به حرمت شهداء واقعی مرا نیز لایق…

آیاتی را که در اول وصیتنامه نوشته‌ام آیاتی است که وقتی برای جبهه استخاره کردم آمد و خدا می‌داند از اینکه خدا مژده وصل به من داده است خیلی شاد شدم و آن آرزوی دیرینه خود را تقریباً برآورده دیدم.

بدین وسیله به عرض تمام بازماندگان عزیز خود می‌رسانم که اولاً از یکایک آنها التماس دعا دارم، ثانیاً طلب عفو، و نکته‌ای را که لازم می‌دانم تذکر دهم این است که این راه را با شناخت کامل انتخاب کرده‌ام و هیچ زور و اجباری در انتخاب این راه در کار نبوده است، لذا تقاضایی که از همه عزیزان دارم این است که اولاً بعد از کشته شدن من و شاید شهادت، کسی را مسئول نداند و نیز برای من گریه نکنند، چرا که من فدای اسلام و انقلاب شده‌ام و لذا نباید برای فدایی چنین چیزهایی ارزشمندی گریست و نیز کاری نکنید که دشمن پوسیده‌مان شاد گردد.

از تمام دوستان و عزیزان و مخصوصاً پدر و مادر و برادران و خواهرانم خواهشمندم مرا ببخشند و چنانچه از من رنج و ناراحتی به آنها رسیده است آن را به بزرگی خود ببخشند. از چیزهایی که در قلب من جای دارد این امام عزیز است که خدا می‌داند همیشه با خدای خود می‌گفتم که اگر می‌خواهی امام را به نزد خود ببری ای خدا اول مرا بمیران چرا که نمی‌توانم غم از دست دادن او را تحمل کنم، لذا از شما عزیزان که شاید این وصیتنامه را می‌خوانید می‌خواهم که امام عزیزمان را تنها نگذارید و قدر این نائب امام زمان(عج) را بدانید و اگر خدمتش مشرف شدید سلام من حقیر را نیز به او برسانید و هرگز فریب این منافقین و ابرقدرت‌ها را نخورید چرا که قرآن می‌فرماید: «جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» یعنی باطل رفتنی بوده است و هرگز فریب عشوه‌گیری‌های دنیا را نخورید چرا که ما از آن اویی‌ام و به او بازمی‌گردیم.

انالله و انا الیه راجعون

والسلام

یابن الحسن، یابن الحسن، یابن الحسن

دلم می‌خواهد در آخرین دم نیز این نوای دل‌انگیز را بخوانم. امیدوارم روی ماهش را ببینم.

حسین جان، ‌حسین جان،‌ حسین جان

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شیرین يك شهید به چهار فرزندش

15 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

شهید غلامرضا رمضانی از جوانان انقلابی و متدین روستای مهدی آباد اردهال کاشان بود. او اهل خطر بود. بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی می‌کرد و به جبهه می رفت.
شرح زندگی بعضی از شهدا حجت را بر خیلی ها تمام می‌کند. شهدایی که بهانه برای ماندن و نرفتن جنگ داشتند. اگرهم جبهه نمی‌رفتند در شهر هم تمام قد در خدمت جبهه بودند. آنقدر اخلاص داشتند که از وجودشان فوران می‌کرد. هر کجا کار برای رضای خدا بود اگر نفر اول نبودند جزء اولی ها بودند.
کلمات و الفاظ خیلی حقیرند برای وصفشان. برای وصف حکایت زندگی آنها همین بس که پیر و مرادشان امام خمینی عزیز فرمود: « و چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جستجو می کنند، و وصف آن را در سرودها و حماسه ها و شعرها می جویند و در کشف آن از هنر تخیل و از کتاب تعقل مدد می خواهند و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد».
از خیل این به معراج رفتگان و عاشقان شهید غلامرضا رمضانی بود. این شهید عزیز از جوانان انقلابی و متدین روستای مهدی آباد اردهال کاشان بود. او شعاری، مدافع انقلاب و امام نبود. شهید رضا اهل خطر بود. اگر پاش می‌افتاد از جانش مضایقه نمی‌کرد. بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی می‌کرد و به جبهه می رفت.
غلامرضا را بارها در اردوگاه کوثر در اهواز که محل استقرار لشگر ده سیدالشهداء(ع) بود دیده بودم. همیشه یک سیم چین دستش بود و دنبال خط تلفن می‌رفت. شاید اوج شادی غلامرضا وقتی بود که ارتباط تلفنی یک رزمنده ای که از خط برگشته بود با خانواده نگرانش در پشت جبهه برقرار می‌شد. و او هم سهمی در این ارتباط داشت. غلامرضا به خاطر وضعیت خاصی که از جهت خانوادگی داشت مجبور بود که در مسیر تهران و جبهه در تردد باشد. غلامرضا چهار فرزند کوچک داشت که یکی از آنها مریض بود و شدیدا درمانش وابسته به غلامرضا بود. از طرفی هم غلامرضا همسر صبوری داشت که قوت قلب برای او بود. غلامرضا برای آخرین بار اواخر تیرماه 67 با کاروان بچه های مخابرات عزم جبهه نمود و با زندگی وداع کرد.
او آنقدرعجله برای رفتن داشت که همسر و فرزندان سیر او را ندیدند و او هم مجالی نداشت به آنها بگوید که من با همه وجود به شما عشق می‌ورزم. غلامرضا ساک به دست از خانه و خانواده جدا شد و یکی دو هفته بعد در جاده سنندج - بوکان در اطراف سد قشلاق در کمین ضد انقلاب افتاد و چند روز بعد بدن بی جانش را در حالی‌که به سختی شکنجه شده بود و جای گلوله ای بر سر داشت در جاده سقز به بوکان یافتند و بدین سان غلامرضای شهید بر رضایت حق رضایت داد.
پیکر پاک شهید غلامرضا رمضانی برای غسل دادن به بهشت زهراء(س) رسید. این کمترین، وقت غسل این عزیز داخل غسالخانه حضور داشتم. وقتی بدن برای غسل آماده شد، همسر صبور غلامرضا هم در کنار سایرین نظارگر شستشوی آخر، این سربار جان برکف خمینی بود. شدت صدمات وارده به پیکر رضا به حدی بود که با حرکات شلنگ آب، پوست و مو از جای خود حرکت می‌کرد. ما همه منتظر یک جرقه بودیم برای شیون کردن اما مگر از هیبت و وقار همسر قهرمان ایشان کسی جرات می‌کرد صدا به ناله بلند کند. وقتی هم رضا در کفن رفت او یک جمله گفت:‌«من میخواهم در ماشین حمل بدن این عزیز تا کاشان باشم».
او برای آخرین بار با رضا همسفر شد. این همسفر صبور بعد از رضا کمر همت بست و چهار امانت شهید غلامرضا را به ثمر رسانید و خود نیز دو یا سه سال پیش نقاب در رخ خاک کشید و به غلامرضای شهیدش پیوست. خوش به حال او که رضا برایش نوشت: « اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءالله شفاعتت را می کنم».
من چندین بار آخرین کلمات رضا را به خانواده اش خوانده و منقلب شده ام. چقدر عاطفه، چقدر اخلاص و چقدر خدا. شما هم بخوانید و لذت ببرید. آیا شهادت حق غلامرضا نبود؟
شهید غلامرضا رمضانی -شهید شهسواری

بخش‌هایی از وصیت نامه شهید غلامرضا رمضانی

و اما سخنی با همسر و فرزندانم :
همسرم؛ برای تو و نور دیدگانم از خداوند بزرگ سلامتی آرزو می‌کنم و امیدوارم که با توفیق الهی به وظایف شرعی خویش عمل و من عاصی را از دعای خیر فراموش نکنید.
باری ابتدا، نظر به اینکه دلم برای شماها تنگ شده و نامه ای هم برایتان بعد از آمدن تا به حال نتوانستم بنویسم سلام و حال و احوال را با بچه‌ها می‌کنم و بعد با تو سخن به میان می آورم.
دختر مریض و معصومم زهرا، سلام، عزیز دلم، دختر خوبم امیدوارم به زودی زود حالت خوب و شفای کامل بگیری و اگر خدا خواست من از بالای سرت بروم که وسیله ای بیش نبودم. گرد یتیمی و تنهائی، ‌آن قلب کوچک و مریضت را نیاز دارد دخترم در شب عملیات و شب جمعه که امیدوارم سرنوشت اسلام روشن و تعیین شود، نه ترس از مردن دارم و نه آرزوی دیگر. اما دلم نمی آید که شما را بی سرپرست بگذارم. به خصوص تو را، چون علاقه زیاد به من داشتی و دلت نمی آمد با من خداحافظی کنی. اگر خدا خواست که آمدم ناراحتی شما هم رفع می شود.
بابا جون با اینکه دلم نمی آید بالاجبار با تو خداحافظی می کنم و از دور روی ماهت را می بوسم، خدا نگهدارت.
پسر عزیزم محسن جان، بابا جان، فدای آن هوش و فهمت و درک والای تو بشوم. محسن جان در حالی که بغض گلویم را می فشارد و به یاد آن دست‌های کوچکت که صدقه می‌دهد و همچنین زبانت که دعا می کند هستم دلم نیز برایت تنگ شده محسن جان. اگر مرا دیگر ندیدی ببخش و همیشه حرف مادرت را گوش کن. محسن جان، مادر خیلی به گردن من و شما حق دارد. کمکش کن و به جای بابا مرد خانه باش و از زهرا و زینت و مهدی مواظبت کن، مبادا زهرای دلشکسته را اذیت کنی. به حرفهایش گوش بده او را ناراحت نکن و صبور باش درس‌هایت را خوب بخوان. انشاءالله در آینده برای جمهوری اسلامی و نیز برای خودت مثمر ثمر باشی.
فرزندم در همه حال بیاد خدا باش و بقول امام از حالا به فکر اسلام باش و به فکر تکلیف خودت، تا مثل ما در آینده پشیمان و شرمسار نباشی و گوش به فرمان امام عزیزمان نمازت را بخوان و تمرین کن و قرآن را یاد بگیر و بخوان و بدنبال مسائل شرعی برو و به بابا حاجی و بابا فتح الله و مادر بزرگ هایت و مادرت احترام بگذار و یک بار دیگر هم سفارش می کنم مواظب مادرت و زهرا و زینب و مهدی نیز باش. در اینجا روی ماهت را می بوسم و با تو نیز خداحافظی می کنم خدا نگهدارت بابا جان.
دختر نازنینم زینب عزیزم ، بابا جان سلام، الهی فدای آن بلبل شیرین سخن و مرغ خوش الحانم بشوم، بابا جان امیدوارم مرا ببخشی که نتوانستم در این فصل طراوت و نونهالیت بیشتر با تو باشم و برایم شیرین زبانی کنی و تشویقت کنم تا درآینده هم بیشتر و بهتر رشد کنی، خب دخترم تقدیر این بوده و هر چه خواست خداوند باشد رخ خواهد داد ، دلم برایت تنگ شده و از دور روی ماهت را می بوسم و برایت آینده ای روشن و با افتخار آرزو می کنم و امیدورام مانند هم اسمت حضرت زینب(س) ، قهرمان صبر و استقامت باشی خدا نگهدارت باباجان .
مهدی عزیزم، حرف زدن با تو را که اکنون خیلی کوچکی و حرفم را نمیفهمی واگذار می کنم به بعدها که مادرت دینم را ادا کند .
و اما همسر مهربانم :
امیدوارم سلام مرا که مملو از اخلاص و صمیمیت است از داخل سنگر بپذیری .
همسرم همانطور که بارها گفته ام من نتوانسته و نمی توانم برای تو شوهری باشم که مورد رضایت پروردگار باشد و امیدوارم از خداوند بزرگ مزدت را بگیری و ثابت قدم باشی و در دنیا و آخرت سرفراز باشی. و اگر من رفتم تو بتوانی با بچه ها با سربلندی زندگی کنی ، همسرم امیدوارم مرا حلال کنی و می دانم که حلالم می کنی ، چون میدانم که تو خیلی گذشت دارای می دانم و میدانی که با نبودن من بچه ها برایت زحمت زیادی دارند و مسئولیت ات را خیلی سنگین می کند امیدوارم خداوند در دنیا صبر و استفامت و در آخرت جزای خیر این زحمات را به تو عطا کند ، اگر خداوند شهادت را تصمیم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءا… شفاعتتت را می کنم .

 

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 2 نظر

وصیت نامه شهید سید مجتبی هاشمی

15 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسمه تعالی

امید وارم که خداوند گناهانم را مورد بخشش قرار دهد.از کلیه کسانی که به طریقی دینی به آنها دارم طلب مغفرت می کنم،خواهش می کنم مرا ببخشید تا خدای مهربان هم شما را ببخشد. کسانی که به من دینی دارند، همه آنها را می بخشم، امید که خدای قادرمتعال همه آنها را بیامرزد. از پدر و مادر عزیزم حلالیت می طلبم وهمسر و فرزندانم را به شما می سپارم،امید که آنان را در جهت دین مبین اسلام به رهبری امام تشویق کنید.از همسر و فرزندانم که نتوانستم بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش می کنم. از خواهران و برادرانم حلالیت می طلبم. توصیه من به شما عزیزان این است که خدا را فراموش نکنید.

سید مجتبی هاشمی

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 755
  • 756
  • 757
  • ...
  • 758
  • ...
  • 759
  • 760
  • 761
  • ...
  • 762
  • ...
  • 763
  • 764
  • 765
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 1975
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • لحضه از ازدواج شهید سید علی حسینی (5.00)
  • وصیت نامه شهید حسین دهقان موری آبادی (5.00)
  • وصیت نامه شیرین يك شهید به چهار فرزندش (5.00)
  • هفته شهادت برشما مبارک (5.00)
  • وصیت نامه شهید درویشعلی شکارچی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس