از نواختن نی تا حضور در اطلاعات تیپ
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید سودی که در طول حیات پر برکت خود به نی نوازی می پرداخت پس از ورود به جبهه حق علیه باطل نیز همچنان به فعالیت های فرهنگی و هنری خود را ادامه داد و به عنوان خبرنگار در ساخت مستند جنگ نقش برجسته ای ایفاء نمود.
در هشت سال دفاع مقدس و مقابله با دشمن بعثی، بسیاری از جوانان با استعداد و هنرمند این مرز و بوم جان خود را در کف دست نهاده و با سپر کردن سینه خود از خاک و ناموس این سرزمین جانانه دفاع کردند.
شهید منصور سودی یکی از این جوانان هنرمند بود که وقتی دید دشمنان قسم خورده انقلاب کمر به تجاوز به خاک جمهوری اسلامی ایران و شکست انقلاب بسته اند دل از علایق هنری خود برداشته و بهترین هنر را در شهادت دید.
شهید سودی که در طول حیات پر برکت خود به نی نوازی می پرداخت پس از ورود به جبهه حق علیه باطل نیز همچنان به فعالیت های فرهنگی و هنری خود را ادامه داد و به عنوان خبرنگار در ساخت مستند جنگ نقش برجسته ای ایفاء نمود.
برای آشنایی بیشتر با فعالیت های هنری این شهید بزرگوار گفتگویی با برادر ایشان علی سودی انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.
*لطفا کمی در خصوص زندگی شهید سودی در دوران تولد و نوجوانی توضیح دهید.
شهید منصور سودی در 1342 در شهر زنجان متولد شد و دوران مدرسه تا دبیرستان را در همین شهر سپری کرد. تقریبا سال دوم دبیرستان بودند که رژیم بعث عراق به خاک ایران تجاوز کرد و برادر من نیز به مانند بسیاری از جوانان دیگر به دستور حضرت امام خمینی (ره) عازم جبهه های جنگ شد. ایشان از سال 61 تا زمان شهادتشان به طور مستمر در منطقه و جبهه حضور داشتند.
*چه زمانی و در کدام منطقه به شهادت رسیدند؟
سال 66 و در منطقه سردشت پس از عملیات نصر هفت به شهادت رسید.
*کمی از علایق و فعالیت های هنری ایشان بگویید.
شهید سودی همیشه به نواختن ساز نی علاقه داشت اما در آن زمان امکانات و زمان کافی برای آموزش به طور حرفه ای برای وی فراهم نبود و بیشتر برای دل خودش می نواخت. البته یک نوار ضبط شده کوتاه از نی نوازی و خوانندگی ایشان وجود دارد.
با آغاز جنگ تحمیلی شهید سودی در همان سن نوجوانی به جبهه رفت و فرصت چندانی برای ادامه فعالیت های هنری نداشت اما در جبهه هم دست از فعالیت های فرهنگی و هنری دست نکشید و گاهی اوقات به عنوان خبرنگار فعالیت می کرد. به طور مثال زمانی که ایشان عضو واحد اطلاعات- عملیات تیپ بود با دوربینی که در اختیار داشت از عملیات کربلای چهار از بچه های رزمنده در لشکر عاشورا فیلم گرفته و با آنها مصاحبه کرد و فیلمی که الان وجود دارد را شهید سودی تهیه کرده است. اواخر نیز مسئول اطلاعات و عملیات تیپ انصار المهدی زنجان بود و در کنار فعالیت های هنری خود نیز به مداحی برای اهل بیت می پرداخت.
*شما برادر شهید سودی هستید و ارتباط نزدیکی با ایشان داشتید، سیره اخلاقی و اعتقادی این شهید را چطور میدیدید؟ آیا خاطره ای از منش رفتاری ایشان به یاد دارید؟
من گاهی که با مردم به خصوص جوانان صحبت می کنم. همیشه گفتم که شهدا نیز به مانند مردم و از خود آنها بودند اما برخی ویژگی های اخلاقی در آنها بسیار بارز بوده است. به طور مثال یکی از خاطراتی که از دوران کودکی با شهید سودی به یاد دارم این است که یک بار مادرمان به ما پول داده بود تا برویم خوراکی بخریم. آن زمان تازه فصل گوجه سبز رسیده بود و ما مقداری گوجه سبز که تقریبا 10 عدد می شد خریدم. در آن زمان شهید سودی 13 سال و من 8 سال سن داشتم و زمانی که از خریدمان تمام شد من با اشتیاق به برادرم گفتم که دو سه تا گوجه سبز یواشکی و بدون اینکه فروشنده متوجه شود برداشتم تا بیشترگوجه سبز بخوریم. در همان لحظه ایشان بسیار عصبانی شد و من را تنبیه و کلی هم نصیحت کرد.
از خصایص دیگر شهید سودی دلسوزی و دل رحمی ایشان بود. یادم می آید که قبل از شهادت، ایشان توانسته بود یک خانه کوچک در زنجان بسازد. برای کمک خرج دو اتاق این خانه را که یک واحد هم بیشتر نبود به خانواده ای اجاره داد. پس از آنکه این خانواده در ماه های آخر نتوانست اجاره را پرداخت کند، شهید سودی بدون هیچ گونه سخت گیری ای از اجاره بها گذشت در حالی که وضعیت اقتصادی خودشان خوب نبود.
شهید سودی در وصیت نامه خود به مانند همه شهدای دیگر بر تبعیت از ولایت فقیه تاکید ویژه داشت و از خدا خواسته بود که مفقود اثر شود.
*لطفا نحوه شهادت ایشان را توضیح دهید.
ایشان همانطور که دوست داشت و در وصیت نامه خودش هم خواسته بود، مفقود اثر شد. به خاطر دارم یک بار که شهید سودی برای مرخصی به زنجان آمده بود، دوست نزدیک خود شهید عباس محمدی را که در عملیات نصر 7 شهید شده بود از دست داده بود و با شور خاصی به ما گفت عباس رفت. آخرین باری که ایشان به منطقه اعزام شد شب بود و با حالت معنوی خاصی از همه اعضای خانواده خداحافظی کرد. به دل من هم افتاده بود که برای آخرین بار برادرم را می بینیم و وقتی که سوار ماشین شد خروج وی از کوچه را تا آخرین لحظه دنبال کرده و حس عجیبی داشتم.
شهید سودی بعد از عملیات نصر 7 و در پاتک عراقی ها به شهدات رسید. بعد از عملیات تپه ای که از نظر استراتژیک اهمیت داشت و در جریان عملیات در اختیار ایران قرار گرفته بود، مجددا در پاتکی مورد تهاجم بعثی ها قرار گرفت و برادرم به شهادت نایل شد. ماجرا از این قرار بود که شهید سودی به دوستان همرزم اش گفت که ما باید حتما این تپه را نگه داریم و نگذاریم که در اختیار عراقی ها قرار بگیرد در این بین شهید مسعود پارسا، شهید ودود روغنی، شهید عباس غلامی با شهید سودی همراه شدند و در درگیری شدید با عراقی ها به شهادت رسیدند.
آقای کاظم پور از دیگر همرزمان این شهدا بود که به ذکر این خاطره پرداخته و گفته که پس از درگیری های شدید و زمانی که به این منطقه رفتم دیگر اثری از شهدا نیافتم و خبری نیز نیامد. تا اینکه بعد از جنگ پیکر مطهر شهید روغنی، پارسا و غلامی شناسایی شد و به کشور بازگشت اما همچنان از پیکر شهید سودی خبری نبود تا اینکه بعد از سقوط رژیم صدام با آنکه هنوز پیکر ایشان شناسایی نشده اما با وجود شواهد متعدد از شهادت شهید سودی اطمینان پیدا کردیم.
منبع: سایت فاتحان
برای شادیروح شهیدان صلوات
خاطراتی از شهید اللهدادی در عملیاتهای کربلای 4 و والفجر 8
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از رزمندگان لشکر 41 ثارالله گفت:شهید اللهدادی با سن کمی که داشت بسیار زود رشد کرد و توانست با همکاری شهید زندینیان بحث آتش پشتیبانی و نحوه اجرا آن را انجام بدهد و قسمتی به عنوان تطبیق آتش را آماده کرد.
محمدرضا مغفوری درباره چگونگی آشناییاش با شهید «محمدعلی اللهدادی» توضیح داد: در جریان عملیات «بدر» با شهید اللهدادی آشنا شدم. او در سال 63 جذب یگان ادوات لشکر 41 ثارالله شد و با شهید مهدی زندینیان کار کرد.
وی افزود: شهید اللهدادی با سن کمی که داشت بسیار زود رشد کرد و توانست با همکاری شهید زندینیان بحث آتش پشتیبانی و نحوه اجرا آن را انجام بدهد و قسمتی به عنوان تطبیق آتش را آماده کرد.
این رزمنده با روایت خاطرهای گفت: یادم است پیش از عملیات «کربلا4» بود که روزی شهید زندینیان من را به داخل کانتینری فراخواند. دست او چند برگه به چشم میخورد. برایم توضیح داد که از لشکر خواستهاند تا برای خودش جانشینی انتخاب کند. او با من مشورت کرد و پرسید چه کسی را برای این عنوان انتخاب کند. از آنجایی که «افشار» معاون او به شهادت رسیده بود، گفتم هرکسی را که خودت صلاح میدانی. اولین اسمی که نام برد، شهید اللهدادی بود و من هم او را تایید کردم. پس از آن شهید زندینیان در عملیات «کربلا5» به شهادت رسید و به صورت رسمی شهید اللهدادی مسئولیت یگان ادوات لشکر 41 ثارالله را عهده دار شد.
وی درباره اخلاق شهید الله دادی توضیح داد:الله دادی اخلاقی وارسته و خوب داشت و از آنجایی که جوان بود معمولا با جوانتر ها بیشتر گفتوگو و مراوده میکرد تا جذب شوند. علاوه بر این او پیش از جنگ هم ورزشکار بود و ورزش باستانی انجام میداد
مغفوری در پایان سخنانش با اشاره به فعالیتهای شهید اللهدادی در عملیات «والفجر8 » گفت: او در یگان ادوات حضور داشت و قرار بود برای قبضههای توپ جایی آماده کند. یادم هست من از اهواز سبدهای مفتولی را میبستم و برایش میآوردم. او به همراه دیگر رزمندگان چالههایی یک در یک متر حفر میکرد و آرماتورها را در درون آن قرار میداد و سپس بتون آرمه درون این چالهها میریخت تا زیر قبضههای توپخانه محکم شود. آنها شبها کار میکردند و در طول روز کارهای عقیدتی و روزش میکردند. شهید اللهدادی خودش نماز جماعت را برپا میکرد و دیگر بچهها به او اقتدا میکردند.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات