انتخاب
شبى ديدم صداى گريهى بلند «حاج جعفر» مىآيد.
داخل اتاق شدم و وقتى پرسيدم چه شده؟ گفت:
«الآن امام در تلويزيون گفتند: اى كاش من هم يك پاسدار بودم!».
شبى ديدم صداى گريهى بلند «حاج جعفر» مىآيد. داخل اتاق شدم و وقتى پرسيدم چه شده؟ گفت: «الآن امام در تلويزيون گفتند: اى كاش من هم يك پاسدار بودم!».
با شنيدن همين جمله از امام، ايشان وارد سپاه مىشود. هميشه مىگفت من زودتر از اينها بايد اين شغل را انتخاب مىكردم.
… شهيد حاج جعفر، مسؤول تداركات نيروى صد هزار نفرهى سپاه محمد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بود، در منطقهاى كه نيرو اعزام مىكرد، قبل از عمليات شهيد مىشود. دوستان ايشان فقط به خاطر مظلوميت ايشان گريه مىكردند.
… چون از نحوهى شهادتش هيچ اطلاعى نداشتم، خيلى دلم مىخواست بدانم چطور شهيد شده است. آخر او خيلى مظلومانه و بى سر و صدا شهيد شد. تا اين كه شبى به خوابم آمد و گفت: «زمانى كه نزديك بود سرم به زمين اصابت كند صحنهاى برايم پيش آمد كه گفتند: «يا همسرت، يا شهادت». رو به من با حالت شرمندگى گفت: «من شهادت را انتخاب كردم». نكتهاى را كه فراموش كردم بگويم اين است كه شهيد، چندين بار به سفر حج مشرف شده بود و در سال شصت پاسپورت مكه در جيبشان بود كه به ايشان گفتند در جبهه به تو نياز بيشترى هست و به همين دليل حاج جعفر به حج واجب خود نرفت و ماندن در جبهه را ترجيح داد.
(مجلهى شاهد، ش 258، آبان 75، ص 27)
راوى: همسر شهيد