فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

مشاهدات هم رزم «شهید رضا رضائیان»

01 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

گر چه خواندن این خاطره دردناک و جگر سوز است، ولی باید مظلومیت و از خود گذشتگی رزمندگان عزیز مان،که بعضا"تداعی کننده ی مظلومیت امام حسین(ع)در روز عاشورا میباشد،برای نسل سوم انقلاب باز گو شود،تا بدانند بر بسیجیان و پاسداران، این یاران گمنام امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری چه گذشته است.
رضا رضائیان که در جبهه دار خوین مسئولیت شناسایی منطقه غرب کارون را داشت، به دستور فرمانده‌اش حسین خرازی، برای شناسایی عوامل نفوذی دشمن، با همرزمش محسن، به سوی منطقه‌ای حد فاصل مرز خودی و خط دشمن حرکت کردند.



رضا رضائیان جوان رشیدی بود. همیشه با لباس رسمی سپاه در منطقه حضور می یافت. در بین راه محسن صحت با او همراه شد. محسن جوان با انگیزه ای بود. گاه تا نزدیک سنگر عراقی ها پیش می رفت و بی سر و صدا بر می گشت. هر دو سوار قایق شدند و از عرض کارون گذشتند. آب رودخانه آرام بود. از قسمتی که آنها عبور کردند خطری متوجه ایرانی ها نمی شد. در رودخانه گشتی ها حضور داشتند. رضائیان بلافاصله سمت جنوب در حاشیه رودخانه حرکت کرد. قبل از حرکت به یکی از گشتی ها گفت:

-اگر تا یک ساعت دیگر نیامدیم با احتیاط به همین سمت بیایید. محسن چهار چشمی اطراف را می پایید. به محلی رسیدن که نقطه مرزی آنها با گشتی های عراقی به حساب می آمد.آن منطقه برای هر دو طرف امنیت خوبی نداشت. رضائیان به سمت سنگرهای کمین رفت. محسن خودش را به او رساند و گفت:

-بهتر است از یکدیگر جدا شویم. ممکن است کمین بخوریم.

رضائیان گفت: اگر با هم باشیم بهتر است. دیده بان نفوذی آنها باید در همین کمین ها باشد.

رضائیان دولا و خمیده پیش می رفت. هنوز از حاشیه های رودخانه دور نشده بودند که یک سنگر کمین توجه شان را جلب کرد. محسن به سمت کمین رفت. رضائیان پشت سرش بود. از آنجا سنگرهای عراقی به خوبی دیده می شدند. جبهه آرام بود،اما صدای غرش توبخانه هنوز به گوش می رسید.

رضائیان به سمت سنگر کمین بعدی رفت. صدای خش خشی او را در جا میخکوب کرد. نه راه پس داشت،نه راه پیش. محسن در چند قدمی او متوقف شد. صدای پایی شنید و بلافاصله شلیک کرد. عراقی ها تعدادشان به ده نفر می رسید. آنان نیز شلیک کردند. رضائیان از چند طرف در محاصره قرار گرفت. اندکی بعد عراقی ها بالای سرش رسیدند. لباس رسمی سپاه برای افسر عراقی که با چشمان از حدقه درآمده به او خیره شده بود،جذابیت خاصی داشت. پاشنه پایش را به پیشانی رضائیان کوبید و او را نقش زمین کرد. و با اشاره به گروهبان گفت:

-بهتر از این نمی شود. او را با خود می بریم. بهترین هدیه به فرماندار نظامی خرمشهر است. یک پاسدار باید اطلاعات خوبی داشته باشد!

افسر دست رضائیان را گرفت تا بلندش کند. رضائیان عکس العمل نشان داد. گروهبان با قنداقه تفنگ به سرش کوبید. رضائیان از هوش رفت. چشم افسر به محسن افتاد اما مجددا به سمت رضائیان رفت. ناگهان صدای تیراندازی از جانب گشتی های ایرانی به گوش افسر رسید.

افسر عراقی اشاره کرد آن دو را ببرند. مجددا با مقاومت آنها روبه رو شدند. خشم در چشمان افسر عراقی موج میزد. صدای تیر اندازی ایرانی ها نگرانش کرده بود. افسر کارد کمری اش را بیرون آورد. گروهبان و سربازان عراقی آن دو را رها کردند. افسر ابتدا به سمت محسن رفت. کارد را در کشاله ی رانش فرو برد. صدای محسن بلند شد. خون از رانش بیرون زد. افسر به سراغ رضائیان رفت .

رضائیان سرش را پایین انداخت وحرفی نزد. افسر عراقی پا روی سینه اش گذاشت و او را به پشت خواباند. محسن که خون زیادی از او رفته بود،هنوز از هوش نرفته بود. چشمانش گاه سیاهی می رفت و گاه آن منظره را در هاله ای از ابهام می دید.

افسر عراقی رضائیان را به پشت خواباند و دستور داد دستش را ببندند.

ضربه ای دیگر به سرش زدند. رضائیان از حال رفت،اما هنوز بی هوش نشده بود. تیزی کارد را پشت گردن خود حس کرد. باورش نمی شد، اما سوزش و درد او را به خود آورد .با فشار بعدی کارد در گردنش فرو رفت و خون به بیرون فوران زد.

افسر کمی تامل کرد. چشمانش همچون دستش خون رنگ شده بود. سربازان عراقی گاه جلوی چشمان خود را می گرفتند که آن منظره را نبینند .دستان خون آلود افسر هر لحظه بیشتر قوت می گرفت اصرار داشت که سر رضائیان را از بدن جدا کند.

محسن دست و پا زدن رضائیان را می دید. گاه فکر می کرد که در خواب است، اما همین که پای رضائیان به زمین کوبیده می شد، باورش می شد که بیدار است. دیگر درد پایش را فراموش کرده بود. هنوز بدن رضائیان مقاومت می کرد.

دستان بسته اش سعی در آزاد شدن داشت اما بی فایده بود.

عرق از سر و صورت افسر عراقی جاری بود. قطره های خون روی پیشانی اش شتک زده بود. گویی اختیار از کف اش خارج شده بود. کارد کمری کند بود و نمی توانست کارش را به راحتی انجام دهد.

افسر عراقی اصرار داشت که گلوی رضائیان را گوش تا گوش ببرد. دیگر رضائیان دست و پا نمی زد. خون زمین اطرافش را رنگین کرده بود. کفش افسر در میان خون بود. خشم تمام وجود افسر را فرا گرفت. باید خلاصش می کرد. دیگر چاره ای جز جدا کردن سر رضائیان نداشت. با یک فشار دیگر کار را تمام کرد و سرش را از بدن جدا نمود. کمر خم شده اش را بلند کرد و نگاهی به اطراف انداخت. از نگاه وحشت زده عراقی ها نگران شد. نگاهی به دست خون آلود خود انداخت وصدای قهقهه اش بلند شد.



مست بود و خون رضائیان سر مسترش کرده بود. مجددا به سمت رضائیان رفت. سرش را بلند کرد وهمراه با خنده ای کریه گفت:

-هدیه ی خوبی است برای فرمانده. این پاسدار ها دار خویئن را فلج کرده اند.

افسر عراقی بدن بی سر رضائیان را برگرداند. چشمش به آرم سپاه که به سینه اش چسبیده بود، افتاد. خم شد و گوشه آرم پارچه ای را گرفت و آن را درید. پارچه کوچک را روی سر رضائیان گذاشت و گفت: حالا پرونده ما تکمیل شد و با خشم گفت:- حرکت کنید

 

                                        

گروهبان گفت:- پس تکلیف آن یکی چه می شود.

- با او کاری نداریم، فرصت نداریم باید حرکت کنیم!

افسر عراقی سر رضائیان را گرفت و به سمت خاک ریز عراق حرکت کرد. گشتی های خودی رسیدند عراقی ها آنجا را ترک کرده بودند. بچه ها با بدن بی سر رضائیان که مواجه شدند، کمی اطراف را جستجو کردند. صدای محسن آن ها را متوجه خود کرد.

محسن که هنوز نفس می کشید به سختی گفت:سرش را بردند.
                                     

كسانی كه از نمایشگاه عكس آسایشگاه جانبازان اصفهان بازدید كردن شاید این تصویر رو دیده باشند كه وقتی پدر شهید رضاییان خم میشه رگ های بریده ی پسرش رو ببوسه ، شهید با دستاش سر بابا رو به سینه اش می چسباند . . . اون زمان كه راه كربلا بسته بود مادر شهیدی خواب می بینه خانم حضرت زهرا بهش میگن اگه می خواهین كربلا برین ، برین سر قبر رضائیان در گلستان شهدای اصفهان…حالا هر كی آرزوی كربلا داره میاد پایین مزارش زیارت عاشورا می خونه.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

خلبانی که با بیش از 100 پرواز جنگی،"الامیه"،"البکر" و "الدوره" را نابود کرد

01 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

او قصد داشت با ناامن کردن بغداد از انجام کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در این شهر جلوگیری کند، به همین علت صاعقه‌‌وار از سد دفاع هوایی بغداد گذشت و شهر را بمباران کرد و با وجود اصابت موشک عراقی، در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتل کوبید. 


 در هر کشوری شناخت اسطوره‌های مقاومت برای نسل‌های آینده یک ضرورت است.

آشنایی با اسطوره‌های شهادت و مقاومت ایران اسلامی که ویژگی منحصر به فرد ایمان و معنویت را با آمادگی رزمی و دفاعی خود تلفیق کردند برای نوجوانان و جوانان کشورمان، جذاب و مفید است.


اگرچه همه شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران مقاوم و سربلند و عزیز، ستارگان آسمان ایران اسلامی هستند و هرکس در هر شغل و مسئولیتی که قرار دارد و نفس می‌کشد، مدیون این فداکاری‌ها و از جان‌ گذشتگی‌ها است.


 



امیر سرلشکر خلبان “شهید عباس دوران”


سال 1329 بود که عباس در شیراز پا به عرصه اصلی نهاد. سال 1351 بعد از اتمام تحصیلات به دانشگاه خلبانی نیروی هوایی ارتش رفت.

با اتمام دوره مقدماتی جهت ادامه تحصیل به آمریکا اعزام شد و با اخذ نشان و گواهینامه خلبانی به ایران بازگشت.

با آغاز جنگ تحمیلی خدمت خود را در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیات فرمانده پایگاه سوم شکاری نفتی “شهید نوژه” ادامه داد و در طول سال‌های دفاع مقدس بیش از یکصد سورتی پرواز جنگ انجام داد.   
 
عباس دوران در تاریخ 7 آذر 1359 اسکله “الامیه” و “البکر” را غرق کرد و در عملیات فتح‌المبین حماسه آفرید.

 


در تاریخ 20 تیر 1361 عاشقانه برای انجام مأموریت حاضر شد و هدف مورد نظر او بغداد بود.

او قصد داشت با ناامن کردن شهر از انجام کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در این شهر جلوگیری کند، به همین علت صاعقه‌‌وار از سد دفاع هوایی بغداد گذشت و شهر را بمباران کرد اما اصابت موشک عراقی باعث شد هواپیما آتش بگیرد.

“عباس دوران” شجاعانه به طرف پالایشگاه “الدوره” پرواز کرد و همه بمب‌ها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت.

قسمت عقب هواپیما در آتش می‌سوخت؛ ” کاظمیان” خلبان دوم با چتر نجات به بیرون پرید اما عباس دوران به سمت هتل سران ممالک غیرمتعهد پرواز کرد.

 



او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتل کوبید.

امیر دلاور 40 ساله ایران اسلامی در روز سی‌ام تیرماه سال 1361 ابراهیم‌وار در آتش عشق حق سوخت.


 


بعد از این واقعه فضای شهر بغداد در هاله‌ای از دود فرو رفت و تبلیغات صدام درباره امنیت بغداد نقش برآب شد. بدین ترتیب اجلاس سران غیرمتعهد‌ها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد.

بعد از 20 سال تنها قطعه‌ای از استخوان پا به همراه تکه‌ای از پوتین عباس به میهن بازگشت و روز دهم مرداد 1381 در شیراز به خاک سپرده شد.  

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »

حماسه پاوه در سایه مجاهدت « دستمال سرخها »

01 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

در اواخر مرداد 1358 و در جریان پاکسازی منطقه کردستان از ضد انقلاب و به دنبال محاصره شهر پاوه شهید دکتر چمران به همراه نیروهای پاسدار معروف به"دستمال سرخها» به فرماندهی«شهید علی اصغر وصالی» توانستند پس از چند روز درگیری در حالیکه روزه دار بودند منطقه را از لوث وجود ضد انقلاب پاک کنند که در این درگیری ها خون مطهر عده ای از جمله 25 پاسدار مجروح بیمارستان پاوه که بی رحمانه بدست ضد انقلاب به شهادت رسیدند، تقدیم آرمانهای انقلاب گردید. 

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در تاریخ 22 بهمن 1357 برخی از شهرهای کشور دچار بحران شده و تعدادی از افراد شورشی و ضد انقلاب در برخی از شهرهای مرزی دست به تحرکات نظامی و ترور مردم بی دفاع و شخصیت های فرهنگی و سیاسی زدند. در کردستان، ترکمن صحرا، آذربایجان و خوزستان گروههایی به نام خلق کرد، ترکمن وعرب بوجود آمده بودند و روند جداسازی را دنبال می کردند. در این موقعیت کردستان به دلیل وجود احزاب ضد انقلاب بیشتری وضعیت خطرناک تر و بحرانی تری را پیشرو داشت به طوری که حتی در سنندج دولت خودخوانده ای به رهبری «شیخ عزالدین حسینی» و «قاسملو» تشکیل داده بودند.

در تاریخ 23 مرداد نیروهای حزب دموکرات کردستان به پاوه حمله کردند و این شهر را به محاصره در آوردند و با آتش خمپاره راههای منتهی به شهر را مسدود و حلقه محاصره را تنگ تر کردند.

علیرغم مقاومت نیروهای « دستمال سرخ»، نیروهای ضد انقلاب کرد پیشروی کرده و چند نقطه شهر را به تصرف خود در آوردند که در صورت ادامه پیشروی و تسلط ضد انقلاب به شهر پاوه، راه نفوذ آنان به کردستان نیز باز می شد به همین دلیل با درخواست شهید وصالی از مرکز جهت اعزام نیروی کمکی، در تاریخ 25 مرداد شهید دکتر مصطفی چمران -که در آن زمان معاون نخست وزیر دولت موقت بود- همره با شهید تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ابو شریف فرمانده عملیات سپاه با بالگرد وارد پاوه شدند و پس از چند ساعت شهید فلاحی و ابوشریف به کرمانشاه بازگشتند و از آنجا که جنگ به صورت مردمی بود نیروهای دکتر چمران در ترکیب مردم جای گرفتند و نبرد را ادامه دادند.

در روز جمعه 26 مرداد 58 مصادف با آخرین جمعه ماه مبارک رمضان؛ «روز قدس»، درگیری و محاصره با قطع آب و برق و کمبود مهمات و اسلحه شدت گرفت.

به دلیل عدم آمادگی نیروهای انقلابی طی چند روز تمام شهر به جزء ساختمان ژاندارمری به اشغال نیروهای ضد انقلاب در آمد و آنان با اشغال شهر به تنها بیمارستان پاوه وارد شدند و مدافعان مجروحی که در آن بستری بودند را به فجیع ترین وضع به شهادت رساندند و بیمارستان را به آتش کشیدند. بدین ترتیب شهر تا آستانه سقوط کامل پیش رفت و اندک نیروهای باقی مانده در ژاندارمری در خطر اسارت بودند.

در این میان یک فروند بالگرد که از کرمانشاه مأموریت داشت تا با عبور از فراز منطقه اشغال شده به مدافعان محاصره شده مهمات برساند به هنگام بازگشت در حالیکه چند مجروح را نیز حمل می کرد بر اثر اصابت به کوه منهدم شد و همه سرنشینان آن به شهادت رسیدند. این حادثه روحیه قوای خودی را تضعیف کرد و موجب تقویت روحیه ضد انقلاب شد.

با وجود اینکه هزاران نفر از مردم جهت دریافت سلاح و اعزام به پاوه به نخست ‏وزیری مراجعه می کردند و حتی از گوشه و کنار دنیا، سیل تلگراف و تلفن سرازیر شده بود و اهمال و بی توجهی دولت را نسبت به تحرکات ضد انقلاب در کردستان زیر سوال برده بودند، اما دولت موقت درمقابله با جریان ضد انقلاب کردستان معتقد به برخورد مسلحانه نبود به همین دلیل از اعزام نیرو به این منطقه ممانعت می کرد و اعتقاد داشت که این مسئله با خروج نیروهای انقلابی کمیته و سپاه از کردستان با مذاکره حل می شود، غافل از اینکه با این راه حل در واقع کردستان کاملا در اختیار آنان قرار می گرفت و رادیو حزب دموکرات در یک عملیات روانی به نقل از قاسملو دبیر کل این حزب اعلام کرد که دکتر مصطفی چمران -در گروگان آنهاست.

در تاریخ 27 مرداد 58 با صدور فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر لزوم شکست حصر پاوه مقاومت نیروهای انقلابی مضاعف شد و مردم کرمانشاه نیز پس از این پیام با ابزار آلات بعضا غیرجنگی به سوی پاوه حرکت کردند، هجوم مردم و نیروهایی که به سمت پاوه می آمدند باعث عقب نشینی ضد انقلاب و شکست حصر پاوه شد. متن این فرمان که از رادیو پخش شد در واقع مهلت 24 ساعته ای بود که امام به دولت و ارتش جهت شکست حصر پاوه و پاکسازی منطقه از لوث ضد انقلابیون داد. امام خمینی(ره) در بخشی از پیام خود فرمود: “…به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار می کنم اگر با توپها ، تانکها، قوای مجهز تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود من همه را مسئول می دانم”

بدین ترتیب در 28 مرداد 58 نیروهای مسلح ارتش وارد پاوه شدند و نقاط حساس نیز به دست نیروهای سپاه پاسداران افتاد و مهاجمین با تخلیه مناطق حساس شهر به ارتفاعات اطراف گریختند و عملیات پاکسازی با تعقیب آنان ادامه پیدا کرد. از مجموع 180 پاسدار اعزامی از تهران و اصفهان بیش از 150 تن از آنان زخمی و یا به شهادت رسیدند.

در این راه شهیدان والا مقامی چون دکترمصطفی چمران، اصغر وصالی، ابراهیم همت، محمد بروجردی، کاظمی، حسین خرازی، آبشناسان، علی صیاد شیرازی و دلیر مردان نام آشنای دیگری با تلاش خالصانه خویش سعی وافر در پاکسازی این خطه تابناک ایران اسلامی نمودند.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 619
  • 620
  • 621
  • ...
  • 622
  • ...
  • 623
  • 624
  • 625
  • ...
  • 626
  • ...
  • 627
  • 628
  • 629
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • رهگذر
  • ma@jmail.com

آمار

  • امروز: 649
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس