فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

داستانک های جبهه

02 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک….

2.
تازه از جبهه برگشته بود.

نشست پای سفره، تلوزیون سخنرانی امام رو پخش می کرد.

ناگهان قاشق رو انداخت و ایستاد!

گفتم: ” چی شد؟ “

گفت: ” نشنیدید. امام گفت جوون ها به جبهه برن!‏ “

گفتم: ” حداقل غذاتو تموم کن! “

گفت: ” نه، نباید حرف امام زمین بمونه! “

برگشت جبهه …

 

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر…

3.
بسمه تعالی

به: کارگزینی سپاه ساری

از: پاسدار عملیات ذبیح الله عالی

موضوع: کسر نمودن حقوق ماهیانه

محترماً به عرض می رسانم چون اینجانب دارای چهار هکتار زمین زراعتی آبی و خشکه می باشم و دارای درآمد زیاد می باشد و همین طور حقوق من زیاد می باشد.
لذا درخواست می نمایم که در اسرع وقت از حقوق ماهیانه من حدود دو هزار تومان کسر نمائید.
خداوند همه ما را خدمتگزار اسلام و امام قرار بدهد.
آمین
ذبیح الله عالی

 

مردان خدا پرده ی پندار دریدند…

4.
یک بار از جبهه که برگشت، گفت: «مادر! تو چه دعایی می‌کنی که من شهید نمی‌شم‌؟» از آن به بعد می‌گفتم: «خدایا! راضی‌ام به رضای تو.»
خدا راضی بود پسرم پیش او برود و پیش من نماند.

 

دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم…

 

5.
می‌گفتند: «چرا برنمی‌گردی عقب با این همه ترکش؟» می‌گفت: «آدم برای این خرده‌ریزها که برنمی‌گرده. ترکش باید اندازه لیوان باشه تا آدم خجالت نکشه بره عقب.» آخر سر هم با یکی از همین ترکش‌های لیوانی رفت. عقب نه، بهشت.

 

در دل دوست به صد حیله رهی باید کرد…

6.
جواد عنایتی ، یک بسیجی از اهالی کاشان ، در بهار سال ۱۳۶۳ هجری شمسی ، تصمیم می گیرد به فرمان الهی در سوره تحریم عمل کند و این تصمیم خود را این گونه مکتوب می کند:
این جانب جواد عنایتی در روز یکشنبه ، تاریخ ۹/۲/۶۳ در ساعت ۵/۵ بعد از ظهر توبه کردم و از این تاریخ به بعد هرگز دنبال گناه نمی روم.
جناب جواد عنایتی ، حدود دو سال و نه ماه بعد ، به تاریخ ۲۱ دی ماه سال ۱۳۶۵ طی عملیات کربلای ۵ در شلمچه مزد خود را دریافت می کند و بال در بال فرشتگان می گشاید.

 

7.

پایش قطع شده بود. خواستم ببندم که گفت :«برو سراغ بقیه زخمی‌ها.» گوش ندادم. همان پای قطع شده‌اش را برداشت و کوبید توی سرم. گفت: «اگر بیایی جلو با همین می‌زنمت.» رفتم سراغ بقیه. صبح که شد دیدم پایش توی دستش است، چشمش به آسمان. چشم‌هایش را با دستم بستم.

 

مرا عهدیست با جانان…..


8.

گفتم: «کجا برادر؟»
گفت: «با برادر فلانی کار دارم.»
گفتم: «لطفاً سلاحتون را تحویل بهید»
گفت: «الله اکبر!»
گفتم: «یعنی چی؟»
گفت: «ما مسلح به الله اکبریم.» بعد هم زیر زیرکی خندید.

در قهقه ی مستانه شان عند ربهم یرزقونند….

9.
همه را صف کرده بودند که قبل از اعزام واکسن بزنند. خودش را به هر کاری زد که واکسن نزند. می‌گفت من قبلاً جبهه بودم احتیاج به واکسن ندارم. چند بار هم خواست یواشکی از صف رد بشود. اما نگذاشتند. نوبتش که شد، آستینش را که بالا زدند، دیدند دستش مصنوعی است. برش گرداندند.

 

باز شرمنده ام از این سر باقیمانده….

10
وقتی آمده بود جبهه سالم و سرحال بود. رفت تخریب. پایش که رفت روی مین برگشت عقب. بار دوم که آمد جبهه، تک تیر انداز شد با یک پا. خمپاره که خورد به سنگرش، آن یکی پایش هم که معیوب شد، برگشت عقب. بار سوم که آمد، رفت توی آشپزخانه برای سیب زمینی پوست کندن.
آشپزخانه را که هواپیماها بمباران کردند، تنش که پر از ترکش شد، رفت عقب درسش را خواند.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

شهیدی که سدی محکم در برابر تفکرات منافقان بود

02 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید رضا شاهنده سدی در برابر تفکرات پلید منافقان بود و آنان با هر گونه توطئه و ترفندی درصدد از بین بردن وی بودند.

شهید محمدتقی (رضا) شاهنده در سال 1341 در خانواده‌ای دینی و مذهبی دیده به جهان گشود.

وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در فراگیری مکتب امام حسین (ع) و ائمه اطهار (ع) گذراند و با توجه به حضور در کنار پدر بزرگوارش که از مداحان به‌نام کرمانشاه و ذاکر اهل بیت (ع) بود، علاقه فراوان به تلاوت قرآن و مداحی داشت.

این شهید بزرگوار با آگاهی سیاسی و مذهبی دوران تحصیل خود را تا مقطع دیپلم در شهر کرمانشاه سپری کرد و در دوران مبارزات پیش از انقلاب نیز رشادت‌های فراوانی را از خود به یادگار گذاشت.

وی به همراه دیگر فعالان سیاسی و مذهبی همواره در پخش و تکثیر اعلامیه‌های امام خمینی (ره) می‌کوشید و شب‌ها در قالب گشت‌های سیار در کوچه‌ها و خیابان‌ها به نگهبانی می‌پرداخت تا اینکه وارد گروه ضربت شد.

شهید شاهنده در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران در راستای رشد فکری جوانان به فعالیت‌های فرهنگی می‌پرداخت و با سرمایه اندک و با هدفی مشخص پایگاه فرهنگی را تشکیل داد و کتاب‌های مختلفی را در آن برای استفاده جوانان قرار داد.

تاثیرگذاری راه‌اندازی پایگاه فرهنگی توسط این شهید والامقام به اندازه‌ای بود که موجب ناراحتی منافقان کوردل شده بود، به‌طوری که این مکان را دو بار مورد هدف خود قرار دادند، اما عزم شهید شاهنده در بازسازی آن مثال‌زدنی بود.

این شهید والامقام سدی در برابر تفکرات پلید منافقان بود و آنان با هر گونه توطئه و ترفندی درصدد بودند که وی را از بین ببرند.

وی با پیروزی انقلاب اسلامی پس از گذراندن دوره آموزشی برای شرکت در درگیری‌های کردستان به شهرستان مهاباد رفت و با مزدوران به مقابله پرداخت.

شهید شاهنده پس از برقراری آرامش در مهاباد به کرمانشاه بازگشت و با شروع درگیری‌های دوباره در سنندج به آن‌جا اعزام شد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد ارزشی درآمد.

عضویت این شهید بزرگوار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت منافقان کوردل را با مشکل مواجه کرده بود، به‌طوری که یک شب هنگام عزیمت از مسجد به‌سمت منزل مورد هدف گلوله قرار گرفت و از ناحیه دست مجروح شد.

وی پس از بهبودی به فعالیت‌های خود ادامه داد و با جوانان حزب‌اللهی کرمانشاه به سرپرستی سردار شهید جعفری، برقراری آرامش در شهر کرمانشاه را بر عهده گرفت.

شهید شاهنده با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و مدتی در سنگرهای سرپل‌ذهاب، گیلان‌غرب و کوره‌موش قراویز به مبارزه با دشمن پرداخت و پس از ترکش خوردن از ناحیه پا به کرمانشاه بازگشت.

وی از جبهه‌های جنگ علیه عراق به جبهه‌های مبارزه با منافقان مشغول شد و به همراه دیگر هم‌رزمانش برای دستگیری گروهی از منافقان عازم مشهد مقدس شد.

سرانجام این شهید بزرگوار در تاریخ دوم آبان ماه سال 1360 در زمان درگیری با منافقان به شهادت رسید و پیکر مطهرش در مزار شهدای شهر کرمانشاه به خاک سپرده شد.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »

اهمیت دادن فرمانده به آموزش عملی دین

02 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید ستاری ماه رمضان‌ها بعد از سحر کنار بچه‌ها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می‌گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.

اهمیت دادن فرمانده به آموزش عملی دین

یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که می‌آی می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.» تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً به‌شان بگم بیایین نماز بخونین؟!»

قرآن هم که می‌خواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان‌ها بعد از سحر کنار بچه‌ها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند. همه دورش جمع می‌شدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می‌گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 603
  • 604
  • 605
  • ...
  • 606
  • ...
  • 607
  • 608
  • 609
  • ...
  • 610
  • ...
  • 611
  • 612
  • 613
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • مهنــــا
  • زفاک
  • رهگذر
  • الهی وربی من لی غیرک
  • عدالتی

آمار

  • امروز: 90
  • دیروز: 162
  • 7 روز قبل: 1217
  • 1 ماه قبل: 7330
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • مروری برزندگی شهید علی بیگی (5.00)
  • گوشه ای از خاطرات شهداء (5.00)
  • هر وقت که راه کربلا باز شود(از خاطرات شهید علیرضا کریمی ) (5.00)
  • امر به معروف ( از خاطرات شهید حاج رضا فرزانه ) (5.00)
  • حج وتولدی دوباره ( ازخاطرات شهید آوینی ) (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس