نامه ای از طرف یک کودک
بسم الله الرحمن الرحیم
«برادر رزمنده سلام، من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهههای حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
«برادر رزمنده سلام، من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهههای حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات
بسم اللهالرحمن الرحیم
علیعباس از نیروهای لبنانی شهید چمران بود. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که شهید چمران درگیر مسائل کردستان بود با گروهی از کودکان یتیم لبنانی به ایران آمد و به خدمت امام(ره) رسید.
زندگی پر هیاهوی شهید مصطفی چمران سرشار از فعالیتهای نفس گیر در راستای مقاومت اسلامی بود. یکی از مهمترین برشهای زندگی او و فعالیتهای تاثیرگذارش در لبنان شکل گرفت. تاثیر حضور پررنگ چمران در میان شیعیان لبنان هنوز هم در اقصی نقاط جنبش مقاومت دیده میشود. او شهدای بسیاری را در لبنان تربیت کرد که در صحنه جهاد با کفر با نگاهی فراوطنی به مقاومت مینگریستند. چمران پس از آن که دو سال، سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزانی را در «مصر» می آموزد دوباره به آمریکا باز میگردد. به دعوت امام موسی صدر – رهبر شیعیان لبنان – اواخر سال 1349 به لبنان هجرت میکند. در دست نوشته او در این باره آمده: «من در آمریکا زندگی خوشی داشتم. از همه نوع امکانات برخوردار بودم. ولی همه لذات را سه طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم…». او در شهر «صور»، کنار مرزهای اسرائیل، اقامت کرد. شهید مصطفی چمران در لبنان، در کنار امام موسی صدر، به فعالیتهای فرهنگی و چریکی میپردازد و مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را به عهده میگیرد.
تأسیس پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی در لبنان، از دیگر اهداف چمران بوده است. چمران در لبنان، به کمک امام موسی صدر، «حرکةالمحرومین» و سپس شاخه نظامی امل را پایهگذاری کرد. از سال 1971 که به جنوب لبنان آمده بود، کلاسهائی برای درسهای ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمنهای اسلامی دانشجویان به راه انداخت. از هر دهی یک یا دو نفر از معلمین مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود 150 نفر میشدند؛ هفتهای یک بار به مدرسه میآمدند و جلساتی اسلامی برپا میشد که امام موسی، شیخ مهدی شمس الدین، محمدحسین فضلالله و رجال دیگر سخنرانی میکردند و بعد خودش وارد بحث میشد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک بیان میکرد. همین افراد بودند که اولین هستههای سازمان «حرکت المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد.
هنگامی که منطقه شیعه نشین نبعه توسط فالانژها محاصره شده بود، چمران در مأموریتی خطرناک، سوار بر زرهپوشی از ارتش لبنان، خود را به داخل منطقه محاصره شده میرساند. چمران نسبت به گروههای سیاسی لبنان شناخت عمیقی داشت؛ وی آزردگی خاطر خویش را از باران تهمتهائی که گروههای مختلف سیاسی به او میزدند کتمان نمیکند. از جمله اتهامات که به چمران زده بودند، تسلیم نمودن اردوگاه بزرگ فلسطینی تل زعتر به کتائب (فالانژها) بودهاست. چمران با رهبران فلسطینی و در رأس آنها، یاسر عرفات نیز تماس و همکاری نزدیک داشته است به طوری که یاسر عرفات و ابوجهاد میآمدند و از او مشورت میگرفتند.
با پیروزی انقلاب اسلامی 1357، در سی ام بهمن همین سال شهید مصطفی چمران همراه با یک گروه 92 نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه امام خمینی(ره) در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی ایران پرداخت.
شهید چمران و 450 یتیم مدرسه جبل عامل که امروز رهبران مقاومت لبنان هستند
او هم زمان با روشنگری مذهبی و تقویت باورهای اسلامی و مکتبی رزمندگان اسلام ورزیده ترین، زبده ترین و شجاع ترین مبارزان را تربیت کرد که فرزندان و شاگردان آن ها امروز نیز در لبنان براساس همین باورها و روحیه شهادت طلبی، حماسه ها میآفرینند. هر چند فعالیتهای چمران برای مردم لبنان شیرین بود، اما خانوادهاش را از او دور میکرد. تصور خانواده چمران این بود که او پس از ورود به لبنان به دانشگاه آمریکایی بیروت رفته و به تدریس خواهد پرداخت اما چمران این کار را نکرد. به محرومترین بخش لبنان و به میان شیعیان که فقیرترین قشر لبنان بودند رفت و مدرسه صنعتی جبل عامل را که برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و صنعتی تاسیس شده بود اداره کرد و 450 یتیم و بچههای زیر خط فقر را در آن مدرسه پرورش داد.
یکی از اعضای حزبالله لبنان درباره این بچهها میگوید: «450 کودکی که چمران با آنها کار کرد، اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند. چمران برای هر یک از این بچهها لقب تعیین کرده بود. اعراب روی فرزندانشان نام امیر نمیگذارند چون نام شیوخ عرب است. اما دکتر اسم همه پسرها را امیر صدا میزد مثل امیرحسین، امیر رضا و…، نوبتی بچهها را تا مرز اسرائیل میبرد. دوربینی داشت که همیشه با او بود و در عکسها هم معمولا با این دوربین است. تک تک سربازان اسرائیل را با این دوربین به بچهها نشان میداد و از همان کودکی انگیزه مبارزه با اسرائیل را در دل آنها میکاشت.» از جمله شاگردان مستقیم چمران که در میان فرماندهان و رهبران برجسته جنبش مقاومت جنوب لبنان قرار گرفتند میتوان به ابوهشام (سید حسین موسوی)، ابویحیی (زکریا حمزه)، سید ابوالفضل کاسترو (عباس موسوی)، سید ابوذر عاملی، نعیم قاسم، ابومصطفی (سید علی حسین)، نجیب سید علی خلف، ادیب حیدر و… اشاره کرد.
علی عباس از قویترین نیروهای رزمی امل لبنان بود که در تهران وارد ستاد جنگهای نامنظم شد
علیعباس از نیروهای لبنانی شهید چمران بود. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که شهید چمران درگیر مسائل کردستان بود با گروهی از کودکان یتیم لبنانی به ایران آمد و به خدمت امام(ره) رسید، بعد از بازگشت یتیمان لبنان، علی عباس در تهران ماند و به خدمت ستاد جنگهای نامنظم درآمد. او از قویترین نیروهای رزمی سازمان حرکت المحرومین(امل) لبنان بود که افتخار شاگردی شهید چمران را با کسب فیض از محضر امام موسی صدر به هم آمیخته و فردی مخلص، مکتبی و ورزیده شده بود.
14 کشور او را ممنوع الورود اعلام کرده بودند
علی عباس در جبهههای لبنان و کشورهای دیگر تحت نفوذ صهیونیستها بارها جنگیده بود، به طوری که گفته میشد حدود 14 کشور، وی را ممنوعالورود اعلام کرده و در لبنان نیز به دنبال او بودند. در زمان جنگ به دستور شهید چمران، علی عباس در اهواز مستقر شده و از شرکت در عملیاتها منع شده بود. تا این که در عملیات آزادسازی دهلاویه به خط مقدم این منطقه آمد و تحت فرماندهی شهید ایرج رستمی قرار گرفت. رستمی نیز به او اجازه نمیداد تا در عملیات شرکت کند.
شهادت علی عباس در دهلاویه
در روز عملیات دهلاویه، در تاریخ 26 خردادماه 60 و در کنار ایرج رستمی در روستای سیدخلف مستقر شده بود. حدود ساعت 10 صبح از طرف گروه علیرضا ماهینی در خواست مهمات شد و چون در آن لحظه کسی برای انتقال مهمات به خط درگیری در دسترس نبود، علی عباس با اصرار از رستمی خواست که به او اجازه دهد تا مهمات را رسانده و برگردد، رستمی به ناچار موافقت کرد. علی عباس با یک جعبه مهمات روی دوش به سمت نقطه درگیری رفت و ولی قبل از این که به رزمندگان گروه(شهید)علی ماهینی برسد هدف گلوله دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود، شهادت رسید.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات
بسم اللهالرحمن الرحیم
در گذشته مردمی که در مقابل حکومت جبّار میایستادند، اغلب، جنگهای پارتیزانی میکردند و این امر طبیعی است، زیرا این اقدام یا ایجاد ترور و حملات کوچک تنها وسایلی هستند که به سهولت در اختیار غیرنظامیان قرار دارند.
شهید دکتر مصطفی چمران مطلب پیش رو را با موضوع دفاع در جنگهای پارتیزانی در یک نشریه در آمریکا نوشته است که بهار سال 1345 به چاپ رسید. وی مینویسد:
*جنبه شورشی و تهاجمی جنگهای پارتیزانی
استفاده از قوانین غیرنظامی در مقابل نیروی مهاجم خارج در تاریخ و تئوری نظامی، امری است تحقق یافته و در حال حاضر نیز چنین است و در آینده نیز چنین خواهد ماند، امّا در دو قرن گذشته، جنگهای غیرنظامی آشکار در دو مورد دیگر نیز به کار رتفه است. در یک مورد، سلاح شورش و طغیان و در مورد دیگر عامل تجاوز خارجی بوده است. در گذشته مردمی که در مقابل حکومت جبّار میایستادند، اغلب، جنگهای پارتیزانی میکردند و این امر طبیعی است، زیرا این اقدام یا ایجاد ترور و حملات کوچک تنها وسایلی هستند که به سهولت در اختیار غیرنظامیان قرار دارند.
نمونه اولیه جنگهای غیرنظامی جدید از دوران انقلاب فرانسه سرچشمه میگیرد. پانزده سال قبل از آنکه دهقانان اسپانیا بر ضدّ قوای ناپلئون اسلحه به دست گیرند، جمهوری جوان فرانسه ناگزیر بود با تعداد زیادی از شورشهای ضد انقلابی که شیوه غیرمنظم نظامی داشت و با تبلیغات و همراهی خارجیان همراه بود، دست و پنجه نرم کند. از جنگهای غیرنظامی بزرگ غیرکمونیستی میتوان از انقلاب اعراب با تی.ای.لورنس در مقابل خطوط ارتباطی ترکان، عملیات یهودیان بر ضدّ بریتانیا و اعراب بین سالهای 1945 و ایجاد اسرائیل و جنگ «EOKA» برای جدایی قبرس از یونایتدکینگدم و استقلال آن یاد کرد.
سومین مورد استفاده از جنگهای غیرنظامی،که مشکل است آن را به دقت معلوم داشت، جنگ غیرنظامیان در داخل کشور به عنوان نیروی بیگانه است. ذکر اینکه معلوم داشتن این جنگها مشکل است، ممکن است تعجبآور باشد، زیرا آشوب و تحریکات کمونیستها، از حقایق شناخته شده زندگی امروزند. امّا تا به امروز، کمونیستها هرگز یک جنگ غیرنظامی را از آغاز در خارج تشکیل ندادهاند یا آن را رهبری نکردهاند. این امر تقریباً در هندوچین به وقوع پیوست، زیرا شورشیان ویتمین در چین تعلیم یافتند و به سلاح چینی از همان ابتدای مجهز بودند. با این همه اگر شکست فرانسه صرفاً در نتیجه حملهای که از خارج جان گرفته بود، فرض شود، اشتباه است؛ چنانکه ناظری در همان وقت خاطرنشان کرد: «فرانسویان هرگز وجود حزبی نظیر حزب کنگره هندوستان را که به طور ملایم مروج قانون اساسی باشد تشویق نکردند. سهل است به آن اجازه هم ندادند. از این رو حزب کمونیست تمام آنها را که آرمان ملی داشتن به خود جذب کرد… هوشی مینه از تمام رهبران کونیست دیگر در جنوب شرقی آسیا قویتر است، زیرا وی قدرتش را وقتی به دست آورد که تجسم آرمانهای ملی بود و جز این بر او راهی گشوده نبود».
اینجا نیز اگر چه جنگجویان غیرنظامی آشکارا مدد کردند که منافع نیرویی خارجی پیش رود و از آن نبرد پشتیبانی مؤثر گرفتند، اما اساس قدرت آنها از اینجا ناشی میشود که ایشان با میهنپرستان کشور خویش یکی بودند. اگر عده کافی از هندوچینیها طالب استقلال نبودند،اگر از رژیمهای فاسد عروسکی متنفر نبودند، عواملی که مایه کارشان را در چین گرفته بودند، هرگز از راهزنی پا فراتر نمیگذاشت.
پیوستگی رهبری سیاسی و نظامی تماس مستقیم دارد و این مطالب حتی ممکن است در جنبههای کوچک تاکتیکی صحت داشته باشد؛ به طور مثال، اگر چه حمله به موضع قوی دشمن مکن است مناسب به نظر آید، اما ممکن است سبب انزجار ساکنین محلی شود یا آنها را دچار حملات انتقامی دشمن کند که گریز از آن به هیچوجه میسر نیست، چون حسن نیّت مردم باری جنگجویان غیرنظامی بیاساس است. دلایل سیاسی ممکن است بر امکان پیروزی نظامی بچربد و لغو جنگ را ایجاب کند. این نکته را باید خاطرنشان کرد که در واحدهای نبرد جنبشهای انقلابی جدید-خواه کمونیست خواه فاشیست و یا صرفاً ملّیون- وحدت بین رهبری سیاسی و نظامی به روشنی فهمیده شده است. روسها و رهبران سیاسی کشورهای اروپای شرقی، مثلهای مشهور این وحدت رهبری هستند. تا آخرین هفتههای جنگ دوم جهانی، ناسیونال-سوسیالیستهای آلمان کوشش میکردند که عملیات نمایندگان حزب را در جبهه گسترش دهند.
از میان آنان که این وحدت نظامی و سیاسی را به حداکثر به کار بردهاند، باید از شورشیان الجزایر نام برد. در تشکیل دستهجات جنگی شورشیان جنگی الجزایر، حتی رهبری یک دسته با کسی است که فمراندهی سیاسی و نظامی را با هم دارد. سه نفر رئیس آن هستند که یکی مسئولیت کارهای سیاسی، دیگری مسئولیت کارهای سیاسی، دیگری مسئولیت کارهای ناظمی و سومی مسئولیت اطلاعات و ارتباطات را به عهده دارند. درجهبندی سیاسی و نظامی بستگی به قلمرو هر حوزه دارد؛ به طور مثال یک سرهنگ،بالاترین درجه را در یک ناحیه دارد. نمونههای طبقهبندی فرماندهی در یک ناحیه به شکلی است که در زیر نشان داده شده است. چنانکه میتوان دید، چهار نفر قدرت و مسئولیت را به عهده دارند. از این چهار نفر، دو نفر فرمانده کل و افسر مأمور ارتباطات و اطلاعات، حدود وظیفهشان نظامی و سیاسی است و دو نفر دیگر یکی مسئولیتش صرفا نظامی و دیگری صرفاً سیاسی است.
*تکامل جنگهای غیرنظامی
بهرهبرداری نیروی سیاسی جنگوجیان غیرنظامی در سالهای اخیر به اعتبار و قدرت آنان افزوده است. در قرن بیستم، جنگجویان غیرنظامی،هم سلاح واژگون کردن دولتها و تجاوز افزوده است. در قرن بیستم، جنگجویان غیرنظامی، هم سلاح واژگون کردن دولتها و تجاوز و هم سلاح دفاع بودهاند. عامل شخصی در جنگهای غیرنظامی اعراب، روسها و چینیها و همچنین در جنگهای دهاتیان بر ضد آلمان در روسیه در جنگ جهانی دوم، محیط تقریباً نامحدود جنگ بود. به تدریج چون محیط جنگ وسعت مییافت، دشمن بیشتر در معرض حمله و برخورد قرار گرفت. در چنین صحنههای جنگ، غیرنظامیان زمینی را از دست میدادند. امّا وقت دشمن را تلف میکردند به راستی چنانکه مائو نوشته است، جنگهای غیرنظامی احتیاج به محیطی وسیع برای مانور دارد. در کشور کوچکی مثل بلژیک میسر نیست. امّا تجربهای ک هدر چین صورت گرفته است، نباید صورت قانون بینالمللی به خود بگیرد. محدودیتهای جغرافیایی میتواند با وجد یک پایگاه خارجی که تجهیزات و کمک بگیرد. محدودیتهای جغرافیایی میتواند با وجود یک پایگاه خارجی که تجهیزات و کمک دیپلماتیک فراهم میآورد جبران گردد. هوشی مینه که از حمایت مائو برخوردار بود، به کار بردن نحوه جنگ غیرنظامی چینی را در هندوچین- که سرزمینی است کاملاً متفاوت و محدود، ممکن یافت. حمایت سیاسی و ایدئولوژی، یونان و قبرس را قادر ساخت که سالها جنگ را در جزیرهای که بسیار از کانیتیکات کوچکتر است، دنبال کنند. «EOKA»هرگز جنگ همه جانبه تمام عیار غیرنظامی نکرد. ترور همراه با تهدید عملیات وسیعتر بر ضد دشمن که نمیخواست در جنگی کامل داخل شود کافی بود. هدف «EOKA» برقراری عدم امنیت در جزیره و ناراحتی سیاسی برای یونایتد کینگدم بود که لزوم یک استقلال سیای را واجب کند. به غیر از محدودیت فعالیتهای نظامی، جنگ قبرس دارای خصیصههای جنگ غیرنظامی بود. جنگجویان غیرنظامی، معرف آرمانهای ملی بودند و از آن بهره میگرفتند و برای آن میجنگیدند. یونانیها سپورش اختفا برای جنگجویان غیرنظامی که کوشش میکردند نظارت بر مردم را از راه تبلیغ فشار اجتماعی و ترور به دست گیرند، فراهم آوردند. قوای نظارت بر مردم را از راه تبلیغ فشار اجتماعی و ترور به دست گیرند، فراهم آوردند. قوای بریتانیا با مشکلاتی که در حد جنگ بر ضد قوای غیرنظامی است، روبرو بودند. عدم نظم و امنیت مداوم، قدرت خود آنها را به تردید انداخت. ترس یا مخالفت مردم جمعآوری هرگونه اطلاع را درباره غیرنظامیان مشکل کرد. عدم تمایز بین تروریست یا یک دهاتی بیآزار که اغلب اتفاق میافتاد، به وحشیگری و بیعدالتی اجتنابناپذیر پلیس و قوای نظامی منجر شد که این مطلب خود به تنفر مردم افزود.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات