این بانو را حتما به خاطر بسپارید
همسر شهید و مادر هفت شهید
نگارنده : fatehan1
همسر شهید و مادر هفت شهید
نگارنده : fatehan1
شهید نجات الهی در حالی که به بالکن طبقه ششم ساختمان وزارت علوم آمده بود توسط مزدوران رژیم طاغوت مورد هدف گلوله قرار گرفت و موقع انتقال به بیمارستان شهید شد.
شهید کامران نجات اللهی به سال 1333 در بیجار به دنیا آمد. وی دوران دبیرستان را در مدرسه دارالفنون گذراند و برای تحصیل در رشته مهندسی راه و ساختمان وارد دانشگاه علم و صنعت شده و با درجه دکتری از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
سپس شهید نجات الهی وارد دانشگاه پلیتکنیک شد و به تدریس پرداخت. اما در دوران طاغوت به قدری فضا خفقان آور شده بود که وی نتوانست سکوت کند و علنا به مخالفت با رژیم پرداخت.
کامران در بیانیهای که دانشگاهیان به مناسبت 17 شهریور و روز خونین میدان شهدا (ژاله) نوشته بودند جزو امضا کنندگان بود.
شهید کامران نجات الهی
*ماجرای شهادت
ماجرای شهادت او از این قرار بود که در روز 29 آذر57 بیش از صد تن از استادان دانشگاه تهران در محل دبیرخانه این دانشگاه اجتماع کردند و ضمن صدور بیانیه ای به محاصره نظامی دانشگاهها و بستن آنها بر روی دانشجویان، کارکنان و استادان، و همچنین نسبت به سکوت مدیریت فرمایشی و انتصابی دانشگاه در برابر اعمال ضد مردمی رژیم و همکاری با آن و انجام دادن اعمال موهن و خشونت آمیز نسبت به استادان اعتراض کردند و اعلام نمودند تا بازگشایی کامل دانشگاه به حضور خود در این محل ادامه می دهند. این اقدام مورد توجه عمومی واقع گردید و موجب سردرگمی رژیم شاه شد. سازمان ملی دانشگاهیان نیز طی اطلاعیه ای ضمن اعتراض به کشتار مردم سراسر کشور، بسته بودن دانشگاهها توسط مسئولین دانشگاهی را به علت همکاری آنان با رژیم و وطن فروشان و برای تایید اعمال ضد مردمی آنان و بسته نگه داشتن یکی از سنگرهای مبارزاتی ملت ایران اعلام کردند و حمایت خود را از تحصن و اقدام به حق دانشگاهیان دانشگاه تهران اعلام کردند و اشغال نظامی و بسته بودن دانشگاهها توسط رژیم استبدادی و دست نشانده استعماری را به شدت محکوم کردند و آن را عملی در اجرای مقاصد شوم و استعمار برای دور نگه داشتن جوانان وطن از این سنگر مبارز علیه استبداد ، استعمار دانستند. تجمعات و تظاهرات مردم در مقابل دبیرخانه دانشگاه تهران در حمایت از این اقدام قابل توجه نبود. در دوم دی ماه نیز دهها تن از اساتید دانشگاههای مختلف تهران از اعضای سازمان ملی دانشگاهیان ایران در طبقه ششم وزارت علوم و آموزش عالی تحصن و با صدور اطلاعیه ای ضمن اعلام همبستگی خود با مردم ستمدیده کشور و برای جلب توجه جهانیان به جنایات شاه خواست های خود را به شرح زیر اعلام کردند:
1ـ بازشدن درهای دانشگاهها بر روی کلیه دانشگاهیان اعم از دانشجو، کارمند و استاد
2ـ تخلیه فوری محوطه های دانشگاه و اطراف آنها از کلیه نیروهای نظامی، پلیس و اسیر عمال اختناق و سرکوبی
تاثیرات گسترده این تحصن که با حمایت مردم نیز همراه بود موجب رسوایی بیشتر رژیم گردید. در پنجمین روز دی صدور نفت ایران با اعتصابات کارکنان صنعت نفت در جزیره خارک که تنها پایانه صدرو نفت کشور بود کاملاً قطع شد و همین روز سومین روز تحصن در وزارت آموزش عالی بود. ناگهان خبر تاسف باری با سرعت در تهران پخش شد حدود ساعت 30 :2 به سوی استادان متحصن آتش گشوده شد و یکی از آنان مجروح شد و سپس در بیمارستان به شهادت رسید. شاهدان عینی بیان کردند که هنگامی که یکی از استادان بسیار جوان دانشگاه پلی تکنیک به نام کامران نجات الهی که تنها 24 سال داشت در بالکن طبقه ششم حاضر شد به ضرب گلوله مجروح گشت و پس از انتقال به بیمارستان با وجود تلاش پزشکان به شهادت رسید. دقیقا مشخص است که این جنایت از پیش تعیین شده و نشانه گیری بر اساس شناخت و جهت بوده است و از یکی از ساختمانهای دورتر از محل توسط یک تیرانداز ماهر انجام داده شده است زیرا استاد نجات الهی در فاصله چند متری لبه بالکن بوده است علت این جنایت نیز این بود که اگرچه تحصن استادان با تعداد اندک 68نفر انجام شده بود اما به علت تاثیر زیاد آن نظام شاهنشاهی را سردرگم کرده بود و با این عمل می خواستند به تحصن پایان دهند و به باز نمودن دانشگاه تن ندهند اما با وجود این جنایت تحصن ادامه یافت بنابراین رژیم به یک رسوایی دیگر تن داد و با تهاجم به وزارت علوم در ساعت 2:30 نیمه شب روز 6دی استادان متحصن را با ضرب و شتم و اهانت دستگیر و در یکی از پادگانهای تهران زندانی کرد وزیر علوم در اظهارات تاسف آور و وقیحانه اش اعلام کرد که تیر اندازی به سوی استاد ممکن است کار افراد غیر مسئول باشد که این روزها از بالکن ها به سوی سربازان تیراندازی می نمایند و از تشییع جنازه و احترام به آن شهید سخن گفت.
فردای شهادت او جمع کثیری از مردم پیکر شهید نجات الهی را تشییع کردند که آیتالله طالقانی نیز از جمله شرکت کنندگان در این مراسم بودند.
فارس
در سال 1359 با شناختی که از “شهید علی پرویز” داشته است در پادگان حمیدیه در نماز جماعت به وی اقتدا می کند و پشت سر او نماز می گذارد تا همه ی کادر پادگان و همرزمان این رزمنده ی ساده به کمالات معنوی و اخلاقی وی پی ببرند.
گفتنی است آیت الله سید محمد تقی شاهرخی پس از پيروزي انقلاب اسلامي از طرف حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) بعنوان نماينده ايشان در شهرهای بروجرد و بروجن و استان چهارمحال و بختياري منصوب شد و همچنين رياست دادگاه انقلاب بروجن را بطور مستقيم از طرف امام و رياست دادگاههاي انقلاب اسلامي استان را بطور غير مستقيم بر عهده داشت. وي همچنین از طرف مردم غيور خرمآباد در اولين دوره انتخاب مجلس شوراي اسلامي به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي انتخاب شد.
ایشان علاوه بر عضویت در مجلس خبرگان، نزديك به بیست سال است كه از طرف رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنهاي در كشورهاي بنگلادش، ميانمار، تايلند، هند، مالزی و سنگاپور انجام وظيفه كرده و به دفاع از حريم تشيع و تقويت پايگاه شيعيان پرداخته است.
اما زندگینامه زیبای این شهید در کلام “صاحب پرویز” برادر شهید:
“شهید علی پرویز” در سال 1338 در شهر مقدس کربلا به دنیا آمد. اجداد وی به دلیل عشق سرشاری که به امام حسین علیه السلام داشتند از صد سال پیش مقیم کربلا شده و پدر و پدربزرگ این شهید هم در کربلا متولد شدند.
علاقه به نماز جماعت از دوران طفولیت در وجودش موج می زد بطوریکه هر وقت صدای اذان را می شنید دوان دوان خود را به مسجد محل (عباسیه کربلا) می رساند و در نماز جماعت شرکت می کرد.
در سال 1350 و در نتیجه فشارهای دولت برای خروج اتباع ایرانی مقیم عراق به همراه خانواده به ایران بازگشت.
یکی از دو نفری بود که در رشته چاپ افست در سال 1356 دیپلم گرفت و چون ادامه تحصیل در این رشته میسر نبود از طرف دولت وقت بورسیه آلمان شد ولی نامه آن را پاره کرد و با درک شرایط زمان گفت: «تحصیل در مملکت کفر خیری ندارد.»
حاج مهدی پرویز پدر بزرگوار شهید می گوید: «جوانی 17 ساله بود که به من برای خرید تلوزیون به دلیل نشان دادن صحنه های بی بندوباری بارها اعتراض کرد و حتی تلوزیون خانه را شکست و بعد از تعویض تلوزیون این کار دوبار دیگر هم تکرار شد.»
پدر شهید علی پرویز در محضر آیت الله شاهرخی - تابستان 1391
در دوران منتهی به انقلاب فعالیت های مبارزاتی مخفیانه داشت و با پیش بینی نزدیک بودن پیروزی انقلاب خدمت سربازی در دولت شاه را نمی پسندد.
بنا به گفته خواهر بزرگترم اعلامیه های امام را دور از چشم پدر و مادر خود در محفظه کنتور آب مخفی می کرد آنها را در بین جوانان انقلابی در هنرستان محل تحصیل توزیع می کرد؛ روزی هم که امام به ایران آمد عضو کمیته استقبال حضرت امام بود.
4ماه آخر خدمت سربازیش منتهی به جنگ ایران و عراق شد و از اینکه بنی صدر مهمات به جبهه ها نمی فرستاد عصبانی بود تا اینکه 2 روز مانده به پایان خدمت سربازی راننده یک تانک عراقی را با ژ3 شکار کرد و با اصرار از فرمانده خود می خواهد که تانک را به غنیمت بیاورد و علیرغم میل فرمانده اش برای علاقه ای که به این عزیز داشت نهایتاً با رفتن وی به همراه دو نفر دیگر موافقت می کند.
عراقی ها که تانک خود را را در دست سربازان امام می بینند با یک موشک 3 متری تانک را مورد اصابت قرار می دهند تا به آرزوی این شهید والامقام که خواسته بود حتی جنازه اش هم برنگردد و مفقودالاثر باشد جامه عمل پوشانده شود.
نگارنده : fatehan1