خاطراتی کوتاه از شهید محمد سعید جعفری
اولین فرمانده سپاه غرب کشور
شکلگیری پاسداران انقلاب تقریباً زمانی بود که خضر زنده تشکیل شد. یعنی اولین حرکت به نام “پاسداران انقلاب” روزی بود که نیروهای انقلابی کرمانشاه به خضر زنده رفتند. آرمی که برای نیروها طراحی کردند آبی رنگ بود با دو تا دست که از مچ به هم فشرده شده بود و بالایش هم نوشته شده بود: «پاسداران انقلاب اسلامی .»
حجت الاسلام سید مصطفی حسینی روایت دقیقتری از شکل گیری پاسداران انقلاب اسلامی بازگو میکند :
«خاطره به یادماندنی كه هرگز آن را فراموش نمیكنم اینكه انقلاب اسلامی پیروز شده بود و شاه رفته بود و حكومت اسلامی به حمدالله محقق شده بود، شاید 2-3 هفته از پیروزی انقلاب گذشته بود. در مسجد آیتالله بروجردی طبقه بالا بودم، دیدم كسی از پائین داد میزند آقا سید مصطفی! آقا سید مصطفی! از بالكن نگاه كردم دیدم مرحوم شهید جعفری است، گفتم خیر است، خبری هست؟! دوباره راهپیمایی داریم؟ !
فرمودند بیا پائین، آمدم پائین، گفتند «سوار شو میخواهیم سپاه پاسداران تشكیل بدهیم» گفتم سپاه پاسداران چیه؟! گفت میخواهیم برویم سراب خضرزنده، آنجا پادگان تشكیل بدهیم. یك ماشین از این شورلتهای آمریكایی كرم رنگ كه مال رئیس ساواك سابق بود سوار شدیم و به طرف سراب خضرزنده رفتیم، آنجا كه رسیدیم با 12 نفر جوان با محاسن خیلی زیبا روبرو شدم از این گروه 12 نفره 11 نفر شربت شهادت نوشیدند. شهید جهاندار زرافشانی بودند شهید جعفر نوروزی - شهید زنگنه- شهید علی سوری و …” به این ترتیب پاسداران انقلاب اسلامی در سال 57 (همان سالی که در آرم سپاه نقش بسته) تشکیل گردید و سید محمد سعید جعفری اولین فرمانده سپاه غرب کشور شد .
غائله سنندج
در روز اول پیروزی انقلاب که همه در خوشحالی فتح بودند، بهروز همتی خاطرهای از آن روز که سعید جعفری با او تماس میگیرد بیان میکند که نشان از پیش بینی غائله سنندج توسط شهید دارد :
«عصر روز 22 بهمن كه همه در تب و تاب و شادی پیروزی بودند شهید سعید با من تماس گرفت و گفت كه كردستان به دست گروهكها خواهد افتاد، فردا صبح شما در سنندج باشید و امور را تحت نظر بگیرید .»
شهید جعفری به طرق مختلف از اوضاع شهر سنندج آگاه بود تا اینکه اواخر اسفند 57 خبر حمله به کمیته شاطر محمد و محاصره پادگان لشکر 28 سنندج به گوش سعید رسید. در این شرایط شهید جعفری تصمیم به اعزام نیروهای پادگان خضر زنده به سنندج جهت دفاع از لشکر 28 را میگیرد. جزئیات اعزام را جلیل کرم شرح میدهد :
«تقریباً یک هفته -یعنی حدوداً تا 26 یا 27 اسفند- بود در پادگان بودیم که یک روز ساعت 10 صبح که مشغول آموزش نظامی بودیم، دیدیم مرحوم آقا سعید از شهر آمد و گفت همه جمع بشوید. همه جمع شدیم جلوی ساختمان و آقا سعید صحبت از شهادت کردند . صحبت از اینکه سنندج به دست ضد انقلابها و چریکهای فدایی و دموکراتها افتاده است و آنجا عزیزانی مثل مرحوم شاطر محمد و پسرش حشمت را که از فعالین کمیته بودند به شهادت رساندهاند. و امام هم دستور داده که اولین نیروهایی که نزدیکتر به آنجا هستند بروند از کردستان دفاع کنند. بنابراین بچههای کرمانشاه و پاسداران انقلابی که در خضر زنده جمع شدهاند باید جزء اولین نیروهای اعزامی باشند .
مرحوم آقا سعید از شهادت برایمان گفت؛ گفت که هر کس آنجا برود راه برگشتی نیست . یعنی خودتان بدانید چه کار دارید میکنید، این انتخاب، انتخابی است که باید خودتان داشته باشید .»
حدود 30 نفر از نیروهای مردمی کرمانشاه به داخل پادگان سنندج هلی برن میشوند و نهایاتا پادگان در نوروز 58 از محاصره خارج میشود. در غائلههای بعدی شهرهای مهاباد، مریوان، روانسر، پاوه و کامیاران نیز نیروهای شهید نقش ایفا کردند که مجال شرح نمیباشد .
تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان
از زمان طاغوت، عدهای از كردها و ساكنان منطقه، تحت تعقیب دولت ایران قرار داشتند و این افراد، از ترس بازداشت به عراق رفته، در آنجا ساكن شده بودند . این روند در ابتدای پیروزی انقلاب نیز ادامه داشت، حتی برخی از این افراد به صورت پناهنده در اردوگاههای پناهندگان عراق به سر میبردند. بسیاری از این افراد، جرم قابل توجهی مرتكب نشده بودند و از ترس، به علت ارتكاب جرائم كوچك یا همراهی در مقطعی با گروهكها، به این وادی كشیده شده بودند، حتی عدهای در اثر برخی اجحافات در زمان حكومت ستمشاهی تحت تعقیب قرار گرفته، مجبور به ترك خانه و میهن خود گردیده بودند و به علت عدم اطلاع كافی از وضعیت و نگرش حكومت مركزی، پس از انقلاب گمان میكردند كه در صورت بازگشت، همچنان موردتعرض قرار خواهند گرفت. آقای همتی درباره دلیل و زمینه تشکیل سازمان میگوید :
«…در آبان ماه سال 58 کردستان مورد هجوم دوباره ضد انقلاب قرار گرفت و برای دومین بار بر شهرهای استان کردستان مسلط شدند، بسیاری از نیروهای مؤمن و معتقد كرد اعم از شیعه و سنی که جانشان در معرض خطر بود در همان آبان 58 شهرستان سنندج را ترک کردند و بیشتر این نیروها به شهر کرمانشاه مهاجرت کردند. از جمله مرحوم احمد مفتی زاده -که رهبری نیروهای مذهبی اهل سنت استان کردستان را عهدهدار بود.- به علاوه جمع کثیری از نیروهای هوادار ایشان. كه همه در کرمانشاه مستقر شدند و از طریق سپاه و بعضی از بخش های حکومت، امکانات در اختیار این افراد مهاجر قرار گرفت و با تسلط کامل نیروهای ضد انقلاب در کردستان، در پایان آبان ماه سال 58 بحثی با عنوان تشکیل یک سازمان از نیروهای داوطلب اهل سنت، با عنوان سازمان پیش مرگان مسلمان کرد مطرح شد .
از طریق شهید عزیز سید محمد سعید جعفری و با پیگیریهایی که سپاه پاسداران انجام داد و با موافقت مرحوم احمد مفتی زاده و خواهر زادههای ایشان آقایان ماجد روحانی و برادر بزرگشان فؤاد روحانی و بعضی از نزدیکان مرحوم مفتی زاده، سازمان پیش مرگان کرد مسلمان تشکیل شد. در تشكیل سازمان پیش مرگان كرد مسلمان عزیزان دیگری نیز فعالیت داشتند ولی ایشان نقش عمدهای در این زمینه ایفا نمود .»
تشكیل سازمان پیشمرگان كرد مسلمان نقش بسیار موثری در ثبات امنیتی منطقه داشت چرا كه بسیاری از پناهندگان از عراق بازگشته و از عوامل اختلال در امنیت به عوامل تامین منطقه تبدیل شدند و مهاجرین نیز به شهرهای خود بازگشتند و از سوی دولت حمایت گردیده، با نفوذ و آشنایی خود در منطقه امنیت را نهادینه نمودند .
مهمترین وظیفه ما امروز جنگ است
سرهنگ دریابار نقل میکنند: «… بین جوانان حزب اللهی در خیابان به سخنرانی پرداختند و اعلام كردند: «امروز جهاد بر هر كس كه میتواند، واجب است .»
اینقدر این سخنرانی و این اعلام جهاد، در فضای گیج دو سه روز اول جنگ، غیر مترقبه بود و این قدر این مطلب سنگین بود كه یكی از افرادی كه ارادت هم به شهید داشت، ناگهان مضطرب شد و در یك حالت روحی غیر معمول به سوی شهید حملهور گردید، در حالیكه فریاد میزد: «این میخواهد همه ما را به كشتن دهد. چرا خودت به جبهه نمیروی؟ میخواهی ما را بفرستی؟ خودش كارخانهدار است اما ما بیچارهها را تحریك میكند. به ما چه كه به جنگ برویم، ارتشیها كه 30 سال است برای اینطور روزی حقوق میگیرند باید بجنگند .»
و برادر آن گوینده او را میگیرد و میگوید: “این آقا سعید است نمیفهمی؟ !” شهید میگوید: «مگر ارتش انقلاب كرد؟! همه مردم ایران انقلاب كردند. امروز هم همه مردم باید از انقلابشان دفاع كنند. گیرم اصلاً زمانی ارتش از انقلاب دفاع نكند این دلیل میشود كه ما هم بنشینیم و دفاع نكنیم؟!». بعضی از بچهها گفتند: آقا سعید! اگر ما به جبهه برویم پس چه كسی با گروهكها مبارزه كند. شهید فرمودند: «امروز دیگر بحث گروهكها تمام شده است. مهمترین وظیفه ما امروز جنگ است .»
اين عراق حمله خواهد كرد !
سعید یكسال پیش از آغاز جنگ تحمیلی با نگاشتن نامهای تحركات جبهه عراق و خطر حمله قریب الوقوع آنان را به مسئولان وقت گوشزد مینماید. پیرو این روشنگریها نیروهای مردمی كرمانشاه در آذر ماه ۵۸ كنسولگری عراق را كه مشغول نقشه برداری و جمع آوری اطلاعات از منطقه است تصرف می نمایند و اسنادی را نیز در اختیار سعید قرار میدهند .
سعید در مصاحبهاش با روزنامه اطلاعات در اسفند ۵۸ بار دیگر بر خطر حمله عراق تصریح نموده و با وجودی که در این زمان هیچگونه مسئولیت رسمی در کشور نداشت، تنها از روی احساس تکلیف، از تابستان ۵۹ رأساً دو مجموعه را به سركردگی شهیدان مفقودالاثر امیر سالمی و داوود رضوانی در مرزهای خسروی و گیلانغرب مستقر می نماید تا آخرین تحركات دشمن را به صورت روزانه گزارش نمایند. متأسفانه با هجوم ارتش عراق به ایران این دو گروه که در نزدیکترین خط مرزی ایران با عراق مستقر بودند با مقاومت محدودی متلاشی و دو فرمانده غیور آن به شهادت میرسند .
شاید جنازههای ما پیغام جنگ را به مردم برساند
آقای داوود بهمرام نقل میکند: «در نكتهای من از ایشان سئوال كردم، به آقا سعید گفتم كه ایده شما از این تشکیل جبهه چیست؟ مثلاً چرا اصرار بر مسئله جهاد و شهادت دارید؟ ارتش باید بیاید و جلو عراق بایستد. به علاوه اگر ما هم میخواهیم كاری بكنیم یك منطقهای كه عراقییها را بهت رببینیم و بتوانیم به صورت چریكی پیشروی كنیم، تیراندازی كنیم به آنها صدمه بزنیم و برگردیم نه اینكه در سر پل رودرروی عراقیها بایستیم .»
آقا سعید فرمودند: “جنگ عراق با ما، مثل مبارزات كردستان نیست كه هدف، تنها ضربه زدن به گروهكها باشد. این نبرد یك ارتش با ماست اگر آنها احساس كنند كه هیچ جبههی منسجمی در برابرشان وجود ندارد تا تهران خواهند رفت. ما باید از پیشروی آنها جلوگیری كنیم، آسیب به آنها كافی نیست. بعلاوه سیزده هزار نیرویی كه در پادگانها هستند بدون آنكه هیچ گونه فعالیتی داشته باشند، بنیصدر هم اجازه ورودشان را در جنگ نمیدهد. ما آمدهایم اینجا …[تا ] شاید جنازههای ما پیغام جنگ را به مردم برساند و غیرت نیروهای مسلح را به خروش آورد تا از پادگانها به سوی جبههها بیرون بیایند. بله ما آمدهایم اینجا كه شهید شویم “.
به امام زمان قسم تا به امروزیك نگاه حرام نكردهام
سید شجاع الدین جعفری، برادر سعید، نقل میکند: «شبی كه مرحوم آقاسعید در بامداد آن، شهید شدند دستهی ما عملیات داشتیم. یكی دو ساعت به غروب مانده بود كه آقا سعید به من گفتند: «آقا شجاع برویم غسل كنیم.» نزدیك محل استقرار ما در قره بلاغ یك موقعیتی بود به نام چم امام حسن(ع) كه از سر شاخههای رود الوند به حساب میآمد، آب زلالی داشت و عمقش هم تقریباً به اندازه یك نفر بود .
در مسیر تا چم امام حسن (ع) آقا سعید با من صحبت میكرد. از اهمیت امر به معروف و نهی از منكر و لزوم پرهیزکاری سخن میگفت. …صحبت هایمان تا زمان بیرون آمدن از آب ادامه یافت. توصیه هایی به من فرمود از جمله آنكه گفت : «شاربت بلند شده آن را كوتاه كن» و فرمود كه: «تو الان در سِنّی قرار داری كه در معرض نگاه حرام هستی. چشمانت را پاك نگهدار و از گناه دوری كن» عرض كردم: «آقا سعید روزگار طوری نیست كه بشود تقوا را آنطور كه شما میگویید نگه داشت. صبح كه از منزل بیرون میآئیم كسانی را میبینیم كه حجابشان را درست رعایت نمیكنند »
آقا سعید همانطور كه سرش را با حوله خشك میكرد، پرسید: «سن شما بیشتر است یا من؟» گفتم: شما. حوله را از روی صورتش كنار زد و گفت: «به وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تا به امروزیك نگاه حرام نكردهام» این قسم بزرگترین قسم سعید بود و چنان این حرف را محكم زد كه اشك در چشمانم حلقه بست … .
شهادت در حالت سجود
آقای داریوش بذری همراه سعید در 4 آبان 1358، اتفاقات آن روز را اینگونه میگوید: «… با مشخص شدن مسیر، به صورت صفی حركت كردیم. شهید سید محمدسعید جعفری و شهید بختیاری نفرات اول و دوم بودند و من پشت سر آنها در حال حركت بودم. آقای علی اكبر همتی و شهید بابایی نیز بعد از ما قرار داشتند. با فاصلهای حدود سیصدمتر برادران شهید جعفری نیز میآمدند .
در طول مسیر چندین بار من و علی اكبر همتی از شهید جعفری درخواست كردیم تا با توجه به شناخت مسیر، ما پیشاپیش گروه حركت كنیم ولی انگار او كلام ما را نمیشنید. در آن لحظات پیش خودم فكر كردم كه شاید ایشان به جهت موضوعی كه چند شب پیش در بلندی قراویز اتفاق افتاد از ما مكدر شده است اما بعداً فهمیدیم كه اینطور نیست. انسانهای آسمانی به آسمان تعلق دارند و كلام زمینیها را نمیشنوند. «مَضْرُوبَةٌ بَینَهُمْ وَ بَینَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ اَلْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ اَلْقُدْرَةِ» (خطبه حضرت امام علی (ع) در خلقت آدم و آسمانها و زمین ).
به پیكر شهدا كه رسیدیم ایشان و شهید عزیزی كه اهل نهاوند بود جلو رفتند، من در فاصله چند متری آنان قرار داشتم. شهید باقر بابایی و علی اكبر همتی از پشت سر دویدند و بین من و آن عزیزان قرار گرفتند ناگهان نور و صدای دو یا سه انفجار دیده و شنیده شد و همهی ما بر روی زمین افتادیم. پس از لحظاتی متوجه شدم كه چه اتفاقی افتاده، به آرامی برخاستم، دیدم كه شهید جعفري رو به قبله و به حالت سجده بر زمین افتاده بود .»
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات