فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

ماجرای خوردن کله پاچه در دوکوهه

10 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

یک روز صنف کله‌پاچه‌فروشی‌های تهران تصمیم گرفتند بیایند لشگر و به نیروها کله پاچه بدهند. این کله ‌پاچه‌فروش‌ها قبل از عملیات والفجر یک آمدند و در پادگان دوکوهه با یک خاور دیگ کله پاچه بار گذاشتند.
 

گروه حماسه و مقاومت فارس- حبیب‌الله ایمان‌پور عضو تیپ عمار لشگر 27 محمد رسول‌الله (ص) در بیان خاطره‌ای اظهار داشت: یک روز صنف کله‌ پاچه ‌فروشی‌های تهران تصمیم گرفتند بیایند لشگر و به نیروها کله پاچه بدهند. این کله ‌پاچه‌فروش‌ها در سال 61، 62 قبل از عملیات والفجر 1 آمدند و در پادگان دوکوهه با یک خاور یخچال دار کله پاچه، دیگ کله پاچه بارگذاشتند.

آن روز صبح نوار آهنگران را هم گذاشته بودند و ما در پادگان دو کوهه  در میدان صبحگاه می‌دویدیم. از طرف ما چند نفر، علی‌اصغر صفرپور رفت کله‌ پاچه را بگیرد تا ما بخوریم.

بعد از چند لحظه امیر دیگر همرزم ما با لکنت زبان آمد و گفت: تویوتا به اصغر زد و له شد. داستان از این قرار بود که  یکی از بچه‌های گردان با ماشین روی ماسه‌ها ترمز می‌کند و اصغر می‌خورد به ماشین و می افتد روی زمین و کله پاچه‌ها می‌ریزد روی زمین.

یکی از کله‌ها می‌رود زیر چرخ و امیر چون لکنت زبان داشت جوری به ما گفت که یکی از کله‌ها رفت زیر چرخ و اصغر را هم بردن و ما حسابی ترسیدیم و  فکر کردیم اصغر رفت زیر ماشین. وقتی آمدیم دیدیم کله‌پاچه‌ها ریخته و اصغر مجروح شده بود و این برای ما خیلی جالب و به یاد ماندنی بود چون که سابقه نداشت یک خاور کله پاچه

منبع:سایت فاتحان

 برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

دعا برای شهادت با پیکر بی سر در عید قربان

10 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

مقام مادر مقام الهی است، وقتی که مزین به نام شهید می شود وصفی پیدا می کند که انسان در برابرش ناچار به خضوع می شود.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از مرصاد،نام شهیدان مسعود و محسن رضایی را شاید بسیاری از مردم شهر کرمانشاه شنیده باشند و یا لا اقل به واسطه عبور از یکی از خیابانهای شهر چشمشان به نام این شهیدان قربان و غدیر روشن شده باشد.

شهیدان مسعود و محسن رضایی در که در یکی از روستاهای اطراف شهر کرمانشاه به دنیا آمدند در خانواده ای مذهبی رشد پیدا کردند.

داستان شهادت شهدای رضایی که یکی در عید غدیر و دیگری در عید قربان به دیدار حق شتافتند مانند همه شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی ایران می تواند منشا یک دگرگونی در قلوب همه کسانی باشد که زندگی نامه آنها را مرور می کنند. به همین دلیل گفتگویی از سوی پایگاه خبری مرصاد با مادر بزرگوار این شهدا ترتیب داده شد که در ادامه خواهد آمد.

ام اشهدای رضایی درگفتگو با خبرنگار مرصاد اظهار داشت: من از اینکه خداوند این افتخار را نصیبم کرده که در صف مادران شهید قرار بگیرم خداوند را شاکر هستم و تمام دعا و آرزویم این است که توان پاسداری از خون این شهیدان را داشته باشم. تا در روز قیامت در کنار مادران شهدا و حضرت صدیقه کبری رو سفید باشم.

وی اظهار داشت: فرزندان شهید من مانند همه فرزندان روح الله (ره)؛ به خاطر اعتقادات و بصیرت دینی که داشتند لباس رزم پوشیدند و دفاع از خاک اسلامی کشورشان را تکلیف خود دانستند و در این راه پر افتخارجان خود را تقدیم کردند.

مادر شهیدان رضایی در خصوص نحوه شهادت فرزندانش گفت: شهید محسن دومین فرزند خانواده بود که در تاریخ ۱۸/۵/۱۳۴۱ به دنیا امد و بعد از پیروزی انقلاب و اتمام تحصیلات وارد سپاه پاسداران شد.

 

وی ادامه داد: محسن در عملیات ها مختلف در غرب و جنوب کشور شرکت کرد ونهایتا در یکی از درگیری های کردستان با گروهای مزدور و در تاریخ ۳/۷/۱۳۶۲ درارتفاعات کامیاران به شهادت رسید.

مادر شهید محسن رضایی با اصرار خبرنگار مرصاد توضیحات بیشتری در خصوص نحوه شهادت فرزند شهیدش را باز گو کرد.

وی گفت: شهید محسن پس از گرفتار شدن همرزمانش در کمین دشمن با نبرد شجاعانه ای که همه دوستانش نقل می کنند رزمندگان را از کمین دشمن نجات می دهد و همین گذشت او باعث می شود که در نهایت خود او به شهادت برسد.

 مادر شهید ادامه داد: با دیدن پیکر پاره پاره شده ی محسن تنها چیزکه آرامش به قلب من می داد مصائب کربلا و تحمل حضرت زینب (س) بود و البته این موضوع که  در روز مبارک عید غدیر که منصوب به ولایت امیر المومنین (ع) به شهادت رسیده است نیز آرامش خاصی به من می داد.

شهید مسعود رضایی شهید بی سر در روز عید قربان

مادر شهید مسعود رضایی درباره دیگر فرزند شهیدش به خبرنگار مرصاد گفت:  شهید مسعود سومین فرزند خانواده و متولد ۱۴ فروردین ۱۳۴۴ بود. او در دوران تحصیل از فضای جنگ غافل نشد و در تعطیلات تابستان دوران آموزشی بسیج را گذراند و عزم جبهه کرد.

مادر شهید مسعود به گذشتن او از دانشگاه برای رفتن به جبهه اشاره کرد و گفت:  پس از شرکت در کنکور سراسری و قبولی در دانشگاه ترجیح داد در دانشگاه بزرگ امام خمینی ادامه تحصیل دهد و به سمت میدان جنگ رهسپار گردد.

وی ادامه داد: شهید مسعود لباس سبز مقدس سپاه را پوشید و عازم جبهه شد بعد از مدتی تصمیم به ازدواج گرفت و معتقد بود که باید دین خود را با قبول زندگی مشترک کامل کند. حاصل این ازدواج فرزندی بود که چهار ماه بیشتر از وجود پدر بهره مند نشد.

مادر شهید مسعود که همه تیم خبرنگاری مرصاد را با لحن سخنان خود منقلب کرده بود نکته عجیبی از نحوه شهادت فرزندش را یادآور شد.

وی گفت:شهید مسعود در وصیت نامه اش نحوه شهادتش را از خدا طلب کرده است. او خواسته بود تا مانند سرور سالار شهیدان با تن بی سر و در زیر آفتاب سوزان به شهادت برسد.

سر انجام بعد از چهار سال حضور در جبهه در تاریخ ۱۶/۰۵/۶۶ در قربانگاه سردشت عملیات نصر ۷ در روز عید قربان به دیدار سرور شهیدان  امام حسین (ع) شتافت و این شهادت هانطور بود که خود از خدا در وصیت نامه اش خواسته بود که با تن بی سر  و پیکری چاک چاک  به دیدار مولایش برود.

سخن آخر/ نابع ولایت فقیه باشیم

ام شهدای رضایی در پایان اظهار داشتک توقعی که ما خانواده شهدا از جامعه اسلامی خود داریم در یک جمله می توانم بگویم تبعیت از رهبری امت است. در هر شرایطی که هستیم اگر نتوانیم تشخیص بدهیم چه وظیفه ای داریم غافل هستیم. جوانان ما به تکلیف خود عمل کردند وتکلیف جوانان امروز داشتن بصیرت و تبعیت از رهبر انقلاب است

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات.

 نظر دهید »

راز خانه ای که فروریخت/ تلاشی بی ثمر برای دیدار

10 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

در روز واقعه باران شدیدی می بارید و من نگران از بین رفتن مصالح ساختمانی آماده شده برای بقعه متبرکه بودم. از این رو با عجله خود را به امامزاده رساندم وقتی وارد صحن شدم دریافتم قسمت بالای قبر شکافته شده و نیمی از جسد بیرون است.
خبرگزاری دفاع مقدس: ضرب المثلی داریم که می گوید شنیدن کی بود مانند دیدن. چندین سال پیش بود که از اهالی بالا محله شیرجوپشت (یکی از روستاهای لاهیجان) شنیدم قبر یکی از شهدای محل را مرمت کرده اند. به چه دلیل و چرا خدا می داند!

پس از بازسازی قبر شهید زمزمه های جدید به گوش می رسید؛ اینکه بدن شهید با گذشت حدود 20 سال در قبر سالم بوده است و…

این ها در حد شایعه و حرف بود، اما وقتی اصل ماجرا را جویا می شدی هر کدام ادعا می کردند از دیگری شنیده اند و خود چیزی ندیده اند؛ برایم جالب بود. حس کنجکاوی مرا به این محل می کشاند تا اصل ماجرا را جویا شوم. دلم می خواست خود ببینم نه از دیگران بشنوم. می خواستم اگر چیزی می گویم و می نویسم با مدرک و سند باشد و من به این شایعه دامن نزنم.

ایستگاه اول

پس از عهد بستن با خدای خود کوله بار سفر بستم. راهی سفری شدم که همه اسبابش در نیم روز بهاری مهیا شد. ساعت 10 صبح وعده دیدار، با مرمت گران قبر این شهید داشتم و 4 ساعت زودتر به مقصد رسیدم. سر از پا نمی شناختم می خواستم بر سر مزار شهیدی بروم که در زمان شهادت تنها یک سال و نیم از تولد من می گذشت. به راستی من چگونه می توانستم به حقیقت دلایل بازسازی این قبر دست یابم؟ منی که نه این شهید را دیده بودم و نه نسبتی با او داشتم. این سوالات مدام در ذهنم مرور می شد و من بی جواب رهایش می کردم.

عمری کوتاه اما پرثمر

وعده دیدار نزدیک می شد. از لاهیجان به رودبنه و از آنجا به بالا محله “شیرجوپشت” رسیدم. در بدو ورود به این روستا یادمان شهدا خودنمایی می کرد. از راننده خودرو خواستم توقف کند به تابلو خیره شدم عکس شهید را دیدم.

عکس شهید “حسن پورعبدی” همان شهیدی که قبرش مرمت شده بود، نظر مرا به خود جلب کرد. او اولین شهید بخش رودبنه و اولین شهید روستای بالا محله شیرجوپشت بود.

شهید پورعبدی تحصیلات اولیه را در زادگاه خود (بالا محله شیرجوپشت) سپری کرد. سال دوم نظری بود که به علت مشکلات موجود، تحصیلات را رها کرده و وارد ژاندارمری شد.

محل خدمتش رشت بود و همانطور که کار می کرد به تحصیل خود نیز ادامه می داد. به مطالعه کتابهای مذهبی علاقه ای وافر داشت و سعی می کرد به دستورات قرآن عمل کند.

در زمان انقلاب از هیچ کوششی دریغ نکرد و یکبار هم با اصابت تیر از ناحیه پا مجروح شد. زمان آغاز جنگ همسر و فرزند خردسال خود را به خدا سپرد و رفت تا حافظ اسلام و انقلاب باشد.

در تاریخ 13/1/1360 بر اثر ترکش خمپاره در منطقه سوسنگرد به وصال یار رسید و آسمانی شد و در جوار مرقد مطهر “آقا سید امیر کیا ابن موسی بن جعفر” آرام گرفت.

ایستگاه دوم

با داشتن این اطلاعات می رفتم تا پرده از راز مرمت قبر این شهید پس از گذشت 20 سال از مدفون شدنش بردارم. حال و هوای دلم بارانی بود. دیدن فضای سبز بین راه هم کاری از پیش نمی برد. به آسمان نگاه کردم انگار حال و هوای هردو با هم گره خورده بود. پس از عبور از پیچ و خم های راه وارد محوطه  امامزاده آقا سید امیر کیا شدم. نمی دانستم اول ادای ادب کنم یا اینکه به دنبال مرمت گران قبر شهید باشم. وقتی به خود آمدم ادای ادب کرده بودم آن هم از فضای بیرون امامزاده.

مردی میانسال نگاه مرا به خود جلب کرد. از ماشین پیاده شد و نزدیک آمد. همان موقع دریافتم که او رسول حسین پور، یکی از مرمت گران قبر شهید است. از او خواستم که قبل از شرح واقعه مرا به مزار پدر و مادر شهید حسن پورعبدی ببرد تا پس از قرائت فاتحه، بر سر مزار فرزند شهیدشان بروم. مزار پدر و مادر شهید را گلباران کردیم. در این حین خواهر شهید عکس در دست  و مادر همسر شهید هم به جمع ما پیوستند. آماده رفتن به داخل امامزاده شدیم.

ایستگاه سوم

نمای بیرون امامزاده یادآور حرم دردانه اباعبدالله (ع) بود با این تفاوت که در سرزمین شام حرم حضرت رقیه (س) مانند مرواریدی در دل صدف می درخشد؛ اما بقعه متبرکه آقا سید امیر کیا با وجود دیوارهایی مرمری، گنبد و گلدسته ای با کاشیکاری اسلامی دارد. اگر چه هر دو بقعه شریف از نظر مساحت کوچک هستند اما همه روزه پذیرای تعداد زیادی از زایران آل الله می شوند.

 

وارد بقعه متبرکه شدیم پس از عرض سلام و قرائت فاتحه به سراغ قبر شهید حسن پورعبدی رفتیم. محل دفن شهید درست روبروی درب ورودی امامزاده قرار داشت. در نگاه اول دریافتم که سنگ مزار شهید تازه تعویض شده است.

کلمات حک شده بر روی سنگ قبر را با دقت خواندم.

بسم رب الشهداء و الصدیقین

شهید حسن پورعبدی

ولادت: 1335

شهادت:13/ 1/ 1360

محل شهادت: سوسنگرد

ایستگاه چهارم

توضیحات حسین پور، مرا به خود آورد به گونه ای که خواندن ابیات حکاکی شده بر روی سنگ مزار را رها کردم. وی گفت: سنگ مزار شهید به تازگی از سوی بنیاد شهید استان تعویض شده است.

 

کنار قبر شهید حلقه ای تشکیل دادیم و دور هم نشستیم تا پرده از راز مرمت قبر شهید برداریم. رسول حسین پور، دهیار وقت محله شیرجو پشت رشته کلام را به دست گرفت و از چگونه مرمت کردن قبر شهید گفت: سال 1380 اهالی محل تصمیم گرفتند تا بقعه متبرکه را مرمت و بازسازی کنند چون بنای پیشین در اثر رطوبت و زلزله نامقاوم شده بود.

ناگفته نماند بنای اولیه امامزاده 200 سال قدمت داشت و قبر مطهر آقا سید امیر کیا در میان ضریح چوبی خودنمایی می کرد. اواسط مرمت فضای امامزاده بلوک های سمت شمالی به دلیل بارندگی رانش کرد و همین امر موجب شد تا قبر شهید هم شکافته شود.

البته این قضیه را حاج عیسی رجب پور معتمد محل به من اطلاع داد. وقت ظهر بود که او به خانه ما آمد و به من گفت بیایید زودتر برویم قبر را مرمت کنیم. اگر مادر و دیگر اهالی خانواده شهید متوجه موضوع شوند داغشان تازه می شود و تبعات خوبی به همراه ندارد.

من هم عزم خود را جزم کردم، وارد امامزاده شدم. حرف های حاج عیسی صحت داشت. قبر شکافته شده بود. وارد قبر شدم مشمایی که پیکر سوخته و مثله شده شهید داخل آن بود نظر مرا به خود جلب کردم. با خود گفتم دلم می خواهد مشما را پاره کنم و ببینم داخلش چه خبر است! استخوان های بدن شهید را می شد از روی مشما دید. پوتین هایش سالم بود. غباری سیاه رنگ فضای داخل مشما را فرا گرفته بود. زود دست به کار شدم یک  ساعت و نیم طول کشید تا با چیدن بلوکها قبر را مرمت کردم و بیرون آمدم.

به خیال خود فکر می کردم کسی متوجه شکافته شدن قبر نشده است، اما حالا می بینم که همه متوجه این موضوع شده اند و برخی افراد با شایعه سازی ندیده ها را دیده عنوان کرده اند.

ایستگاه پنجم

آتیه پورعبدی، خواهر کوچک شهید با ما هم کلام شد و در تکمیل صحبت های حسین پور گفت: وقتی خبر شکافته شدن قبر برادرم به گوش من رسید با عجله خود را به امامزاده رساندم. دلم می خواست دوباره روی برادرم را ببینم آنقدر دویدم که وقتی به امامزاده رسیدم احساس می کردم هر آن نفسم بند می آید، اما چه فایده وقتی رسیدم که مرمت قبر تمام شده بود.

 

رقیه نژادعلی، مادر همسر شهید در خصوص دلیل به خاکسپاری پیکر داماد شهید خود در داخل امامزاده گفت: من تنها مادر خانم شهید نبودم، بلکه در ابتدا زندایی او بودم.  پس از شهادت حسن، همسرم یعنی دایی او به بزرگان محل گفت: دلم نمی خواهد بدن دامادم در محوطه بیرونی امامزاده و در قبرستان آن دفن شود، چون زمین این محدوده مرطوب است و به دلیل بارندگی بسیار احتمال آن می رود که قبر دامادم پر از آب شود و فرو بریزد، از این رو باید او را داخل امامزاده و در فضایی بلندتر از سطح زمین دفن کنید. بزرگان محل هم قبول کردند.

ایستگاه ششم

در این میان حاج عیسی رجب پور اولین کسی که متوجه شکافته شدن قبر شده بود، هم ادعا کرد: در روز واقعه باران شدیدی می بارید و من نگران از بین رفتن مصالح ساختمانی آماده شده برای بقعه متبرکه بودم. از این رو با عجله خود را به امامزاده رساندم وقتی وارد صحن شدم دریافتم قسمت بالای قبر شکافته شده و نیمی از جسد بیرون است، از این رو خود را سریع به منزل دهیار محل رساندم تا با هم قبر را مرمت کنیم.

من دندانهای سفید شهید را کامل دیدم و به سمت نایلون مشمایی رفتم، بوی بد نمی داد. در آن موقع به این فکر می کردم که مادر شهید متوجه ماجرا نشود. از این رو نسبت به مسایل جانبی بی تفاوت بودم.

مقصد نهایی

شنیدن سخنان سیده لایه میری نژاد، خادم پیشین امامزاده باب جدید برایمان گشود. او که مدعی بود شکافته شدن قبر را به عینه دیده است، گفت: وارد امامزاده شدم کسی را ندیدم. قبر شهید شکافته شده بود. در آن لحظه متوجه شدم آب باران به داخل قبر راه پیدا کرده و شکافته شدن قبر را معجزه ای از سوی خدا دانستم.

خانواده شهید بویژه مرحوم پدر خانم وی دوست داشتند قبر شهیدشان در خشکی بماند و دچار نم و رطوبت نشود، از این رو خدا هم دعایشان را مستجاب کرد. کسی اصل ماجرا را نمی داند و اهالی می گویند این قبر به دلیل رانش زمین فرو ریخته ولی من معتقدم شهدا زنده اند و نزد خدا روزی می گیرند. خداوند نخواسته که قبر این شهید و بدن مطهرش داخل آب بماند.

من به یاد دارم وقتی مادر شهید خبر شکافته شدن قبر فرزندش را شنید از پنجره بیرونی امامزاده تلاش می کرد تا داخل را ببیند، اما موفق نشد. زیر پای او سنگی قرار داشت و او با قرار گرفتن بر روی آن سنگ و ایستادن بر روی پنجه پا می کوشید تا دوباره روی فرزندش را ببیند.

وی تاکید کرد: شایعات بسیار در مورد شکافته شدن قبر این شهید زمزمه شد، اما خدا می داند صحنه ای که با چشم خود دیدم همین بود.

سخنان شاهدان عینی به پایان رسید و من خشنود از اینکه پرده از راز شکافته شدن قبر اولین شهید بخش رودبنه و محله شیرجوپشت برداشتم از شاهدان خواستم تا دور قبر این شهید رشید اسلام حلقه بزنیم و با قرائت فاتحه روحش را شاد و یادش را گرامی بداریم.

در پایان به اصل این ضرب المثل رسیدم شنیدن کی بود مانند دیدن

منبع :سایت فاتحان

 

برای ادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 492
  • 493
  • 494
  • ...
  • 495
  • ...
  • 496
  • 497
  • 498
  • ...
  • 499
  • ...
  • 500
  • 501
  • 502
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • زفاک

آمار

  • امروز: 1389
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت آیت الله بهشتی و هفتاد دو تن از یارانش را تسلیت عرض می نمایم (5.00)
  • وصیتنامه عجیب شهید عملیات استشهاد طلبانه شهید علی منیف اشمر (5.00)
  • نگاه خدا ( از خاطرات شهید عبدالحمید دیالمه ) (5.00)
  • شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی ) (5.00)
  • هفته دفاع مقدس گرامی باد (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس