فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

اولین روحانی شهید مفقودالاثر در جنگ ایران و عراق که بود

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

شهید مفقود «سیدحسین اعلمی» طلبه‌ای جوان از دیار تربت حیدریه بود که بنا به تکلیف دینی و انقلابی در اوایل سال 1358 تا اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی به عنوان نماینده حضرت امام(ره) در جهاد سازندگی شهر دهلران حضور داشت. 
نام شهید «سیدحسین اعلمی» برای مردم مرزنشین شهرستان دهلران نامی آشنا است. شهید «سیدحسین اعلمی» طلبه‌ای جوان از دیار شهرستان تربت حیدریه در استان خراسان رضوی بود که بنا به تکلیف دینی و انقلابی در اوایل سال 1358 تا اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی در سال 59 به عنوان نماینده حضرت امام(ره) در جهاد سازندگی، کمیته امداد امام(ره) و سپاه به شهر دهلران اعزام می‌شود و در امورات دینی و مذهبی،‌ خدمات‌رسانی به محرومان و مستضعفان و تثبیت و استحکام پایه‌های انقلاب اسلامی در میان روستاییان، عشایر و مردم دورافتاده دهلران فعال می‌شود.

جعفر نظری از نیروهای مردمی سپاه دهلران، شهید اعلمی را که نخستین روحانی شهید مفقوداالاثر جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق است را اینگونه روایت می‌کند:

را این حضور شهید اعلمی در دهلران همزمان شده بود با زد و خوردهای مرزی و زمینه‌سازی رژیم بعثی عراق برای حمله و تجاوز به خاک میهن اسلامی. تحرکات مرزی ارتش بعث عراق و آغاز رسمی جنگ تحمیلی توسط رژیم صدام در شهرستان دهلران و استان ایلام سه ماه قبل از 31 شهریوماه بود، زیرا دشمن در این منطقه از ایام خرداد 59 عملاً فعالیت‌های تجاوزگرانه و نظامی خود را در مرز 220 کیلومتری دهلران آغاز کرد. به عنوان سند و نمونه در تاریخ 6 خردادماه 1359 (خرداد 59) با حمله به پاسگاه مرزی چیلات دهلران تعداد 4 نفر از پرسنل این پاسگاه را به نام‌های استوار ناصر پشته‌کشی، یارحسین محمودی، رستم چراغی و نورعلی احمدی را به اسارت خود درآورد و مدت 10 سال یعنی تا زمان آزادی اسرا در مرداد 69 این عزیزانی که نفر ردیف اول فرمانده پاسگاه و سه نفر مابقی از جوانمردان ساکن در دهلران هستند در اردوگاه اسرا قرار داشتند. همچنین حمله نظامی رژیم صدام به پاسگاه دیگری در دهلران به نام پاسگاه سمیده در روز 26 مردادماه 1359 و شهادت فرمانده این پاسگاه به نام سیدشادمان شاه‌ابراهیمی و شهادت سرباز وظیفه شیرزاد یاسمی از مستندات دیگر آغاز جنگ تحمیلی در قبل از شهریور در منطقه دهلران است که ضمن اینها نمونه‌های دیگری از جمله اسارت پرسنل شرکت نفت و تجاوز عراقی‌ها به خاک کشورمان و نصب دکل‌های نفتی،‌ مین‌گذاری جاده‌های مرزی و گلوله‌باران و حمله به عشایر و روستایی در قبل از این ایام می‌توان ذکر کرد.

شهید اعلمی که طلبه‌ای است 23 ساله از سال 58 تا 59 در میان مردم عشایر و روستایی و شهر دهلران قرار می‌گیرد، طلبه‌ای که از دورترین نقطه کشور و از دیار خراسان در دهلران سکونت می‌گیرد. شهر دهلران در آن دوران به خاطر ظلم و ستم رژیم پهلوی بسیار محروم بود، به طوری که از کمترین امکانات اولیه زندگی بهره‌مند بودند و روستاییان این منطقه به طور صددرصد فاقد آب آشامیدنی لوله‌کشی شده، برق و جاده و راه ارتباطی و تلفن و دیگر زیرساخت‌های دیگر بودند.


سیدحسین اعلمی به عنوان یک روحانی و نماینده امام (ره) به این منطقه می‌آید تا علاوه بر نقش معنوی، ‌دینی و مذهبی و ارتقاء سطح آگاهی فرهنگی مردم به عنوان یک مدیر اجرایی فعالیت‌های عمرانی را از طریق جهاد سازندگی و امداد و کمک‌رسانی به قشر محروم را از طریق کمیته امداد حضرت امام(ره) و دفاع از مرزهای کشور از طریق سپاه پاسداران تحت نظر می‌گیرد و در واقع تمام مصادیق و عناوین ارزشمند انقلاب اسلامی از جمله روحانی، جهادگر، امدادگر، رزمنده، بسیجی در وجود شهید سیدحسین اعلمی خلاصه می‌شود و نقش او به عنوان پایه‌گذار نهادهای انقلابی جهادسازندگی، سپاه و کمیته امداد امام(ره) در شهرستان دهلران موجب محبوبیت مردم این منطقه نسبت به ایشان در جایگاه نماینده حضرت امام(ره) می‌شود.

شهید اعلمی به همراه خانواده‌اش که شامل همسر و دو دختر خردسالش بود، در کنار مردم دهلران قرار گرفته بود و با وجود کمبود امکانات خودرویی و ارتباطی دائماً به قم و تهران در رفت و آمد بود و مشکلات مردم این منطقه و اوضاع و احوال مرز و رویدادهای مرزی را به مسئولین نظام و انقلاب انتقال می‌داد و امکاناتی را برای کمک به مردم محروم و مرزنشین و رزمندگان اسلام گسیل می‌داد. ایشان در تشییع و تدفین پیکر مطهر شهدای روزهای متصل به شروع جنگ تحمیلی و دلجویی و سرکشی از خانواده‌های این عزیزان نقش بسرایی داشت.

حاج سالار صفرخانی از نیروهای رزمنده و جهادگر دوران دفاع مقدس و همرزم شهید اعلمی این چنین بیان می‌کند: «شهید اعلمی قبل از جنگ وارد دهلران شد. افراد نیکوکار را در تهران و شهرهای دیگر را به همکاری دعوت می‌کرد تا به نیازمندان این شهرستان کمک کند.

بچه‌های جهاد سازندگی شبانه به کمک سیداعلمی می‌رفتیم و مواد غذایی را بسته‌بندی می‌کردیم. او آنها را در اختیار افراد مستمند قرار می‌داد. سید مرتباً در مورد مسائل اعتقادی و انقلابی هدایت‌گری می‌کرد و برای همه ما یک راهنما در همه امور بود».

مادر شهید کریم حاتمی که فرزندش در اولین روزهای شروع دفاع مقدس به شهادت رسیده است، می‌گوید: «فرزندم کریم قبل از شروع جنگ به عنوان نیروی کمک‌رسان به جهادسازندگی رفت تا زیرنظر سیدحسین اعلمی به نیازمندان و محرومان روستایی کمک کند. سیدحسین اعلمی در کنار پل میمه دهلران انباری دایر کرده بود و امکاناتی را از تهران دریافت و در این محل نگهداری می‌کرد و پس از شناسایی افراد نیازمند با دست خط ایشان آذوقه، لباس و کالای مورد نیاز روستاییان توزیع می‌شد».

صادق اکبری رزمنده دوران دفاع مقدس در این باره می‌گوید: «سید برای ما الگو و قابل احترام بود. او حتی با پای پیاده به روستاها می‌رفت تا به آنها کمک کند».

عبدالرضا مرادزاده جهادگر و مسئول روابط عمومی و کمیته عمران جهاد سازندگی در سال 58 و 59 بیشترین ارتباط را با شهید اعلمی در دوران مسئولیتش در دهلران داشته است. وی درباره این شهید عزیز چنین می‌گوید: «سیدحسین اعلمی روحانی و نماینده حضرت امام(ره) در جهاد بود. وی علاوه بر اینکه در جهاد سازندگی مسئولیت داشت در کمیته امداد امام(ره) که تا مرداد 59 از جهاد سازندگی منفک گردید نیز خدمت می‌کرد.

وسیله نقلیه او یک دستگاه وانت شورلت قرمزرنگ بود و در گسیل امکانات تدارکاتی به منطقه دائماً با مسئولینی در تهران در رفت و آمد بود. با اوج گرفتن تهدیدات و حوادث مرزی عراق در دهلران و پاسگاه مرزی چیلات از جمله هنگامی که رژیم صدام اقدام به اخراج افراد ایرانی‌الاصل در سه ماه قبل از جنگ کرد. شهید اعلمی و بچه‌های جهادسازندگی و سپاه و نیروهای مردمی کار انتقال این خانواده‌های بی‌پناه و آواره را به خاک کشورمان انجام می‌دادیم. با شروع رسمی جنگ در 31 شهریور ماه و بمباران هوایی شهرها از جمله دهلران و آواره شدن همه خانوارهای دهلرانی شهید اعلمی هم خانواده‌اش را به قم برد تا خود با فراغ بال بیشتر به منطقه برگردد.

روز 5 مهرماه 59 یک هفته بعد از شروع جنگ تحمیلی در همین روز یعنی 5 مهرماه 59 سیدحسین اعلمی در حال برگشت از قم به اندیمشک می‌آید تا خود را به جمع مدافعان و رزمندگان اسلام و نیروهای مردمی که در منطقه دهلران، موسیان، عین‌خوش در مقابل رژیم بعثی عراق در حال مقاومت هستند، ملحق نماید. او به وسیله خودروی اداری به سمت جاده دهلران حرکت می‌کند. اما قبل از او ارتش بعثی جاده دهلران ـ اندیمشک را تا منطقه دشت عباس در اشغال خود درآورده است و تعداد زیادی از مسافرین شخصی دهلرانی که در مسیر برگشت از شهرهای اهواز و اندیمشک هستند. در این نقطه به اسارت دشمن درمی‌آیند و یا به شهادت می‌رسند، از جمله کسانی که در این محل به دست نیروهای عراقی اسیر می‌شود، سیدحسین اعلمی است که با لباس روحانی در 5 کیلومتری امامزاده عباس به طرف عین‌خوش به اسارت درمی‌آید. بنا به مشاهدات مردمی که به دست نیروهای عراقی اسیر و بارها می‌شوند. نیروهای ارتش بعث خودروی ایشان را به آتش می‌کشند و ایشان را به نقطه نامعلومی می‌برند. عبدالرضا مرادزاده بیان می‌دارد که چند روز پس از اسارت شهید اعلمی از طریق رادیو عراق صدای او را که اعلام نمود در منطقه دشت عباس به دست نیروهای عراقی اسیر شده است شنیده است، ولی از آن زمان تاکنون هیچ‌کس از سرنوشت این سید خبری ندارد».

  1. در اینجا آنچه می‌توان در کارنامه دفاع مقدس و تاریخ شهرستان دهلران به ثبت رساند اینکه «سیدحسین اعلمی» در تاریخ 5 مهرماه 59 یعنی یک هفته بعد از آغاز رسمی جنگ تحمیلی توسط نیروهای عراقی به اسارت درمی‌آید و پس از آن مفقودالاثر می‌شود و می‌توان گفت که اولین روحانی مفقودالاثر دفاع مقدس شهید سیدحسین اعلمی است که از او به عنوان شخصیتی مظلوم و گمنام از او یاد کرد.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

قفل و کلید» جنگ در دست کدام یگان بود

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

نویسنده و روزنامه‌نگار حوزه دفاع مقدس می‌گوید: در دوران هشت سال دفاع مقدس مهندسی ـ رزمی گستره‌ای از اقدامات را شامل بود که از این یگان به عنوان «قفل و کلید» یاد شده است.

تازه‌ترین اثر تألیفی «خلیل اسفندیاری» اثری است که نحوه شکل‌گیری مهندسی ـ رزمی در جریان جنگ تحمیلی را مورد کاوش قرار داده و مدیریت آن در طول هشت سال دفاع مقدس و نقش آن در پیشبرد اهداف رزمندگان اسلام در عملیات و برهه‌های مختلف جنگ را مورد بررسی قرار دهد.گفت‌وگوی فارس با این محقق و روزنامه‌نگار دفاع مقدس در ادامه می‌آید:

* ضمن معرفی خودتان به سوابقی که دارید، اشاره‌ای کنید.

خلیل اسفندیاری هستم. از نویسندگان حوزه دفاع مقدس مطبوعات. در سال 1353 در شهرستان صالح آباد از توابع استان همدان متولد شدم. فوق لیسانس مدیریت دارم. لیکن علاقه و انگیزه‌ای که در درونم وجود داشت موجب شد با حوزه قلم و نگارش روی آورده، لطف شهدا باعث شد تا نعمت فعالیت در حوزه قلم دفاع مقدس به اینجانب روی آورد.

از سال 1373 فعالیت‌های قلمی و مطبوعاتی‌ام را با مسئولیت صفحه دفاع مقدس روزنامه رسالت که با عنوان «شرح عشق» منتشر می‌شد ، آغاز کردم. در سال 81 و در جشنواره دفاع مقدس مطبوعات بود که این صفحه در میان صفحات دفاع مقدس مطبوعات سراسر کشور رتبه اول را بدست آورد.

در سال 82 در جشنواره مطبوعات دفاع مقدس در رشته مقاله‌نویسی، رتبه اول را بدست آوردم. در جشنواره‌های دیگر مطبوعات دفاع مقدس نیز بارها مورد تقدیر قرار گرفته و در سال 1386 در جشنواره «دفاع مقدس و ترویج فرهنگ بسیجی» که در سطح دانشگاه‌های کشور برگزار شد، موفق به کسب رتبه دوم در رشته مقاله‌نویسی شدم.

در خرداد ماه سال 89 در جشنواره «تجلیل از فعالان رسانه‌ای و هنری در فتح خرمشهر» رتبه اول در رشته مقاله‌نویسی و گفت‌وگوی ویژه را به دست آوردم. در هفدهمین جشنواره بین‌المللی مطبوعات و خبرگزاری‌ها که در آبان سال 89 برگزار شد، موفق به کسب رتبه سوم در بخش ویژه این جشنواره شدم.

علاوه بر حوزه دفاع مقدس در حوزه تخصصی‌ام که مدیریت است، نیز در جشنواره‌های مختلف علمی اقدام به ارائه مقاله کردم که در 3 مورد مقالاتم مورد پذیرش هیئت محترم داوران آنها نیز قرار گرفته و با امتیاز پژوهشی منتشر هم شده است.

3 عنوان کتاب «حسنه جاریه»، «اسطوره‌ها» و «شهدای غدیر» از آثار بنده است. همچنین اقدام به تدوین و تألیف مجموعه تجارب و اندوخته‌هایم در حوزه روزنامه‌نگاری دفاع مقدس کرده‌ام که این مجموعه نیز آماده انتشار است.

راه‌اندازی و مسئولیت صفحات دفاع مقدس در نشریات دنیای ورزش، کیهان ورزشی و روزنامه تهران امروز از دیگر فعالیت‌های روزنامه‌نگاری‌ام در حوزه دفاع مقدس بوده است. ضمن آنکه تجربه فعالیت در بخش دفاع مقدس نشریات مختلف را هم در کارنامه کاری خود دارم.


* درباره کتاب «مدیریت و مهندسی در جنگ» توضیح بدهید.

مستحضرید که موفقیت‌های به دست آمده در طول دفاع مقدس حاصل مجموعه‌ای از اقدامات و فعالیت‌هایی بوده است. یکی از مهمترین و شاخص‌ترین آن فعالیت‌ها، اقداماتی بوده که در حوزه مهندسی ـ رزمی صورت می‌گرفت. فعالیت‌هایی که برخی از آنها جزو پیچیده‌ترین عملیات مهندسی در طول جنگ‌های تاریخ بوده است.

این کتاب درصدد است تا به حول و قوه الهی بخشی از این بزرگی کارهای صورت گرفته در این حوزه را با رجوع به خاطرات مهندسین و فرماندهان در هشت سال دفاع مقدس را بازگو کند. بر این اساس، برای تهیه این کتاب، با 25 تن از مهندسین و فرماندهان مهندسی ـ رزمی گفت‌وگوهای اختصاصی انجام داده‌ام.

البته برای آشنایی بیشتر خوانندگان، قبل از ورود به بحث نقش مهندسی ـ رزمی در هشت سال دفاع مقدس، تاریخچه‌ای از مهندسی در ایران و نقش‌آفرینی آن در جنگ های صدر اسلام و همچنین مهمترین جنگ‌های تاریخ را هم مطرح کرده و در ادامه هم تاریخچه‌ای از شکل‌گیری مهندسی ـ رزمی سپاه را بازگو کرده‌ایم.

* اگر بخواهید به عنوان کسی که مطالعات گسترده‌ای در خصوص نقش مهندسی ـ رزمی در هشت سال دفاع مقدس انجام داده به صورت مختصر این نقش را بازگو کنید، چه خواهید گفت؟

مهندسی ـ رزمی گستره‌ای از فعالیت‌ها و اقدامات را شامل بوده است. خود عزیزان مهندسی از آنها به عنوان «قفل و کلید» یاد کرده و فعالیت‌های آن را در سه مرحله قبل، حین و بعد از هر عملیات تقسیم می‌کنند. این مهندسی ـ رزمی بود که در طول دفاع مقدس، آن هنگام که نیاز به گشودن راه و برداشتن موانع از پیشروی رزمندگان بوده وارد عمل می‌شدند. مانند بازگشایی معابر از مین‌های کاشته شده توسط دشمن که از این اقدام به عنوان «کلید» یاد می‌شود.

مواقعی هم بوده که لازم می‌شد در مقابل پیشروی دشمن مانع‌گذاری صورت گیرد. در اینجا هم مهندسی ـ رزمی وارد عمل می‌شد و اقدام به ایجاد مانع پیشروی دشمن می‌کرد. از این نقش هم به عنوان «قفل» یاد شده است.

بعضاً لازم بود که ذهن دشمن از منطقه‌ای که قرار بود، عملیات اصلی از آنجا صورت بگیرد، منحرف شود. در این موقع هم مهندسی عملیاتی تحت عنوان «عملیات فریب» انجام می‌داد. بعضا هم در نقش جبران کننده کاستی و کمبودهای موجود در نیرو و امکانات از مهندسی ـ رزمی استفاده می‌شد.

لذا همچنان که ملاحظه می‌شود، مهندسی ـ رزمی در قالب به خصوصی محدود و منحصر نبوده و همواره نقش فعال و تأثیرگذار در طول هشت سال دفاع مقدس داشته است.


* اگر بخواهید ویژگی‌های این کتاب را بیان کنید به چه مواردی اشاره خواهید کرد؟

ویژگی اول این کتاب آن است که درصدد برآمده تا عموم مردم را با یکی از تخصصی‌ترین بخش‌های دفاع مقدس آشنا سازد. در این خصوص کارهای علمی متنوعی صورت گرفته لیکن عمدتاً در سطح دانشگاه‌ها بوده و ارائه عمومی نشده است. ما در این کتاب تلاش کرده‌ایم تا مطالب تخصصی را به نحوی که برای عموم مردم قابل فهم باشد، ارائه کنیم.

ویژگی دوم آن پاورقی‌ها و توضیحات حاشیه‌ای است که در اثنای مطالب اصلی به آنها پرداخته شده و تلاش شده تا اطلاعات لازم در خصوص هر کدام از آنها (اعم از اشخاص، اماکن و موضوعات عمدتاً مرتبط با دفاع مقدس) ارائه شود. لذا از این مجال استفاده کرده‌ایم تا آن را بهانه‌ای و دریچه‌ای برای آشنایی بیشتر خوانندگان کتاب با تعدادی از سرداران شهید و فرماندهان مؤثر و فعال در هشت سال دفاع مقدس قرار دهیم.

* این تجربه را در کتاب شهدای غدیر هم مشاهده می‌کنیم؟

بله. آن تجربه‌ای بود که مورد استقبال هم روبرو شد و اینجانب را به تداوم آن تشویق کرد.

* تحصیلات شما در رشته مدیریت بوده و شروع به نگارش کتاب و مطالبی پیرامون دفاع مقدس کردید؛ این دو حوزه چه ارتباطی باهم دارند؟

از صمیم قلب اعتقاد و یقین دارم که جبهه‌های جنگ تحمیلی در طول هشت سال دفاع مقدس یک دانشگاه به معنای واقعی کلمه بود. مگر کارکرد دانشگاه چیست. جز این است که عده‌ای جوان در آن وارد شده و بعد از مدتی با گذراندن واحدهای مختلف درسی در رشته‌ای تخصص می‌گیرند و از آن در جهت خدمت به مردم و کشور استفاده می‌کنند؟ خب همین کار را جبهه‌های جنگ هم ایفا می‌کرد و کسانی که در آن وارد شدند، توانستند تخصص‌های مختلفی را کسب کرده و آن را هم در آن زمان و هم بعد از آن تاکنون برای نظام اسلامی، کشور و مردم به کار گیرند.

لذا اعتقاد داشته و دارم که سرمایه‌های اصلی بسیاری از علوم در جبهه‌ها و میان رزمندگان و فرماندهان آن وجود دارد که باید استخراج شده و به آیندگان منتقل شود؛ از جمله آنها مهارت و دانش مدیریتی است که در آحاد فرماندهان و رزمندگان آن قابل مشاهده است. از این رو فعالیت در این حوزه را از وجوه مختلف ضروری دیدیم. از جمله آن وجوه همین که احساس کردم نکات قابل تأمل مدیریتی در رفتار و اعمال رزمندگان وجود دارد که قابل تبدیل به دهها و صدها کتاب و پایان‌نامه است.

فعالان در شاخه‌های علمی دیگر در حوزه علوم انسانی مانند «جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و علوم اقتصادی» هم می‌توانند از این گنجینه بزرگ بهره‌برداری خاص کنند. بنده از حیث مدیریتی، بسیاری از رفتار و اقدامات صورت گرفته در این دانشگاه بزرگ را حائز اهمیت یافته در صددم تا به حول و قوه الهی در کنار دیگر فعالیت‌هایم در حوزه تحصیلی و تخصصی خود، در زمینه استخراج و ثبت تجارب و آموزه‌های مدیریتی برگرفته از هشت سال دفاع مقدس، هر آنچه در توان دارم را به کار بگیرم و مطمئنم که روح بلند شهدا هم در این مسیر کمک کارم خواهند بود.

* از برنامه های آینده خودتان بگویید؟

20 سال است که در حوزه مطبوعات دفاع مقدس فعالیت دارم. طی این مدت تجاربی را اندوخته و به دست آورده‌ام که به نظرم رسید که مفید خواهد بود چنانچه این تجارب ثبت شود و به کسانی که امروز و آینده علاقمند به حضور در این عرصه هستند، ارائه شود.

تا جایی که مطالعه کرده و پیگیری کرده‌ام به این نکته رسیده‌ام که متأسفانه تجربه‌نگاری در کشور ما از جایگاه شایسته خود برخوردار نیست. کمتر مدیر و مسئولی و فعال در حوزه‌های مختلف را می‌‌بینیم که بیاید و تجاربی که به دست آورده است را به روی کاغذ بیاورد و به آیندگان بسپارد.

البته می‌دانید که تجربه‌نگاری با خاطره‌نویسی و خاطره‌نگاری متفاوت است؛ کم و بیش خاطره‌نویسی را می‌بینیم اما تجربه‌نگاری بسیار اندک است. به سهم خود خواستم تا قدمی هم در راستای ایجاد فرهنگ تجربه‌نگاری بردارم. از این رو تجارب و آموخته‌های خود در طی این سال‌ها حضور و فعالیت در حوزه دفاع مقدس را به رشته تحریر در آورم. لذا مجموعه ای را در این باره تهیه کرده‌ام که در آینده آن را تقدیم علاقمندان به روزنامه‌نگاری در حوزه دفاع مقدس خواهم کرد.

البته این مجموعه‌ای که اینجانب تهیه کرده‌ام همه آن چیزی نیست که نویسندگان و فعالان حوزه دفاع مقدس رسانه‌ها باید آن را بدانند بلکه الزامات حضور در این عرصه بسا فراتر از این است. به نظرم ضروری است نویسندگان و خبرنگاران حوزه دفاع مقدس در موضوعاتی چون روش‌های نوین عرضه مطالب، مخاطب‌شناسی، جامعه‌شناسی، اشراف بر جنگ‌های آینده و نحوه مواجهه با آنها و….. هم اطلاعات لازم را کسب کنند. نویسنده‌ای که امروز در حوزه دفاع مقدس قلم می‌زند باید جوان را بشناسد و اصول و روش‌های برقراری ارتباط با او را بلد باشد تا بتواند حقایق نهفته در حماسه هشت سال دفاع مقدس را به قابل فهم‌ترین و مؤثرترین روش و بیان به مخاطب خود منتقل کند. بدیهی است هر چه پیشتر می‌رویم کار مؤثر در این حوزه  هم شاخصه‌ها و ویژگی‌های خاصی پیدا می‌کند.

* و سخن پایانی؟

به حسب فعالیت 20 ساله‌ای که در حوزه دفاع مقدس انجام داده و رشته تخصصی‌ام مدیریت است، می‌گویم که علی‌رغم برخی تصوراتی که وجود دارد، مبنی بر اینکه دفاع مقدس متکی بر استفاده از موج نیروی انسانی بوده باید بگویم عموم اقدامات صورت گرفته در آن سال‌ها از مدیریت جبهه‌ها و طراحی عملیات و اجرای آنها گرفته تا اداره پشت جبهه و تدارکات آن و… مبتنی بر محاسبات دقیق و استفاده از اصول و فنون علمی بوده که تلاش کرده‌ام بخشی از دلایل و شواهدی که اثبات کننده این ادعاست را در این اثر مطرح و ارائه کنیم. امیدوارم در این زمینه کارهای بیشتری صورت گیرد تا به خصوص آیندگان بدانند که اداره جنگ هشت ساله مبتنی بر آزمون و خطا نبوده بلکه آموزه‌های آن حتی برای امروز و آینده جامعه ما هم قابل کاربردی شدن است.

منبع:فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

وقتی اسیر عراقی پاس‌بخش نیروهای رزمنده شد

11 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

دلم می‌خواست بچه‌ها را بیدار کنم و جریان را به آنها بگویم. اسیر عراقی می‌توانسته اسلحه را بردارد و همه ما را به گلوله ببندد ولی این کار را نکرده بود. 
کنترل و هدایت عملیات‌ها در طول دفاع مقدس کار بسیار طاقت فرسایی است که صدمات جسمی و روحی زیادی در پی دارد و خستگی ‌‌‌‌‌های شدیدی همراه خود داشت.  روایت زیر را در این زمینه می خوانیم.

***

سه شبانه‌روز به زمین سیخ زدیم و سیم‌خاردارها را بریدیم تا معبرها باز شد. همه کارهایمان در سکوت و آرامش و تاریکی صورت می‌گرفت. مبارزه سخت و در عین حال جالبی بود. یک مبارزه مسلحانه و خشونت‌بار در نهایت سکوت و تسلط بر اعصاب. هر لحظه امکان داشت یکی از مین‌ها کم‌لطفی کند و … .

مسئله بزرگی که برایمان حیاتی بود مسئله لو رفتن عملیات بود. برای این یکی باید از همه چیز مایه می گذاشتیم. سه شب بیخوابی کاسه چشم‌ها را پر از خون کرده بود. شب قبل عملیات شروع شده بود. گردانهای رزمی به ما رسیده و از معابر گذشته بودند. در همان ساعات اول سنگرهای دشمن یک به یک سقوط کرده و بچه‌ها در حال پیشروی بودند.

دسته ما در شیاری موضع گرفته بود تا دستور را اجرا کند. به ما دستور دادند به اردوگاه برگردیم. گرچه رغبتی برای برگشتن نداشتیم ولی خستگی بی‌داد می‌کرد. هنوز تردید داشتیم که واقعاً برگردیم یا پیش بچه‌ها بمانیم. در آن شرایط و با خستگی مفرطی که داشتیم بعید بود بتوانیم کاری انجام بدهیم. خلاصه قرار شد دسته ما به اردوگاه برگردد. تجهیزات را جمع کردیم و خودمان را پای تپه نسبتاً بلندی کشاندیم و از همانجا حرکت کردیم.

یکی از بچه‌های گروهان، یک اسیر عراقی را جلو انداخته بود. به نزدیک ما که رسید گفت:

ـ سلام برادرها خسته نباشید و ادامه داد:

ـ اگر به اردوگاه برمی‌گردد این آقا را هم با خودتان ببرید.

ـ چرا با بقیه اسیرها نفرستادینش؟

ـ این یکی جا مانده بود

ـ اشکالی ندارد می‌بریمش

اسیر عراقی را پیش انداختیم و راه افتادیم. مرد میانسالی بود، چهره آفتاب سوخته با قد و قامتی بلند و چهارشانه. بند پوتینش باز شده صبر کردیم تا آن را ببندد. دوباره راه افتادیم و در امتداد بلندی تپه به سوی اردوگاه حرکت کردیم. زمین از شدت انفجارها می‌لرزید، انگار دشمن گیج شده بود. هنوز به خوبی در نیافته بود که چه بلایی به سرش آمده، بی‌هدف و دیوانه‌وار تمام منطقه را زیر آتش گرفت.

اسیر عراقی ساکت بود و دستهایش را روی سرش گرفته بود. یکی از بچه‌ها به او فهماند که می‌تواند دستش را پایین بیاورد. گفت بابا دستهات را بینداز پایین خسته می‌شوی حالا حالاها پیاده‌روی داریم.

اسیر در حالی که می‌خواست با نگاه و زبان بی‌زبانی از ما تشکر کند با حالت خاصی به ما می‌نگریست. هوا تاریک شده بود، از فرط خستگی تلوتلو می‌خوردیم. تا اردوگاه خیلی راه مانده بود. به جایی رسیدیم که مناسب بود نمازهایمان را بخوانیم و کمی استراحت کنیم، اطراق کردیم.

بعد از نماز بعضی از بچه‌ها نظرشان این بود که همانجا بمانیم و بعد از روشن شدن هوا به طرف اردوگاه برویم. گرچه خود من هم موافق نبودم ولی نظر بدی نبود. خلاصه خستگی شدید در تصمیم‌گیری مسئول دسته مؤثر افتاد و همانجا ماندیم. یکی از بچه‌ها گفت: با این اسیر چه کار کنیم؟ مسئول دسته گفت: تا روشن شدن هوا دو نفر به دو نفر پاس می‌دهیم.

هر دو نفر دو ساعت و ترتیب نگهبانی معین شد. پاس ما بین ساعت 10 تا 12 بود. عقربه ساعت 8 را نشان می‌داد. نمی‌دانم چه وقت خوابم برد، فقط همین را می‌دانم که یک لحظه گذشت و بیدارم کردند. چشمانم را به زور از هم باز کردم و بلند شدم. اسیر عراقی در گوشه‌ای دراز کشیده بود و چشمانش را به سقف آسمان دوخته بود. سستی و سنگینی پلکهایم به قدری بود که به دوستم گفتم مثل اینکه مجبوریم همین دو ساعت را هم تقسیم کنیم.

تا ساعت 11 تو کشیک بده و بعد مرا بیدار کن. او هم که وضع بهتری از من نداشت قبول کرد. همه خواب بودند. چنان خوابیده بودند که انگار در نرم‌ترین بسترها افتاده بودند. میان خواب و بیداری کسی بیدارم کرد. نفهمیدم که این یک ساعت چقدر به سرعت گذشت. چشمهایم را باز کردم و از صحنه مقابلم تکان عجیبی خوردم.

سلاح را کشیدم و انگشت ماشه روی سینه‌اش را نشانه گرفتم. نیم خیز شده و از او فاصله گرفتم. بله اشتباه نکرده بودم، اسیر عراقی آمده بود بالای سرم. داد زدم دستها را بگیر بالا، لعنتی می‌خواستی چکار کنی؟

ولی انگار اسیر عراقی می‌خواست چیزی بگوید، بالاخره به من فهماند که دوستم از خستگی سه شب و سه روز خوابش برده، نمی‌دانم چه باید بکنم، خیلی متعجب شده بودم.

دلم می‌خواست بچه‌ها را بیدار کنم و جریان را به آنها بگویم. اسیر عراقی می‌توانسته اسلحه را بردارد و همه ما را به گلوله ببندد ولی این کار را نکرده بود. چرا؟ اصلاً از کجا فهمیده بود نوبت پست من و دوستم یک ساعت بوده. حالا من آرام شده بودم و فقط او را نگاه می‌کردم.

اسیر وقتی فهمید من از قضیه مطلع شده بودم لبخند بی‌رمقی زد و گوشه‌ای دراز کشید و باز به آسمان خیره شد. به کلی خواب از سرم پریده بود، دلم می‌خواست تا صبح بیدار باشم. به این مهم فکر می‌کردم اسیر عراقی در واقع با اسیر شدنش به دست قوای اسلام خود را آزاد و رها می‌بیند. دلم می‌خواست همه بچه‌ها آن شب آنجا بودند و آن صحنه را می‌دیدند. دیگر خستگی را احساس نمی‌کردم و به اسلحه تکیه زده بودم.

*نوشته منصور رحیمی، از لشکر حضرت رسول (ص)

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 469
  • 470
  • 471
  • ...
  • 472
  • ...
  • 473
  • 474
  • 475
  • ...
  • 476
  • ...
  • 477
  • 478
  • 479
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • زفاک

آمار

  • امروز: 1491
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی است وچه کسی عارف تر از شهید (5.00)
  • سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه ) (5.00)
  • فرازی از وصیت نامه شهید محمد حسن نظرنژاد (بابا نظر) (5.00)
  • یک خبر تلخ برای معاون گردان (5.00)
  • وصیتنامه روحانی شهید یوسف خانی (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس