نگاهی نو به زندگانی سردار شهید ابراهیم(احمد) فرقان بین
ابراهیم جوانی سرشار از محبت و صفا بود و همیشه لبخند بر لب داشت. متانت و وقار در وجود ابراهیم موج می زد.احترام به والدین سر لوحه کردارش بود.با اوج گیری شعله های انقلاب اسلامی به فعالیت های ضد رژیم اقدام نمود.
پاسدار شهید ابراهیم فرقان بین شهریور ماه1338در شهرستان رشت در خانواده ای دین دار و با ایمان دیده به جهان گشود.عشق به اسلام از همان دوران کودکی در وجودش نقش بست و به همراه پدر به مسجد باقر آباد می رفت . دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه رضا جعفری سپری کردو دبیرستان را به مدرسه مشفق رفت.
ابراهیم جوانی سرشار از محبت و صفا بود و همیشه لبخند بر لب داشت. متانت و وقار در وجود ابراهیم موج می زد.احترام به والدین سر لوحه کردارش بود.با اوج گیری شعله های انقلاب اسلامی به فعالیت های ضد رژیم اقدام نمود.
یک روز از طرف مدیردبیرستان به ما نامه ای رسید تا به مدرسه مراجعه کنیم.وقتی پدرم به مدرسه رفت،آنها علت غیبت های برادرم را جویا شدند.پدرم با شنیدن حرف های مدیر مدرسه جا خورد .وقتی به منزل آمد از ابراهیم علت را سوال کردواو در جواب گفت:«کلاس قرآن می رفتم و به همین دلیل در مدرسه غیبت می کردم»
بعدها که نسبت به کارهای برادرم دقیق تر شدیم که علت نرفتن به مدرسه فعالیت های انقلابی بود که به همراه سایر دوستان خودبه دور از چشم دیگران اقدام پیاده کردن نوار های سخنرانی و تکثیر دست نویس اعلامیه هاوپوستر های حضرت امام(ره)نیمه شب آنرا در منازل مردم پخش می نمود.
ابراهیم کتاب های شهید مطهری ،شهید دستغیب و سایر کتب دینی را مطالعه می کردو مسیر اعتقادی و انقلابی خود را به شایستگی ترسیم می نمود.
در آستانه پیروزی انقلاب ، ابراهیم به اتفاق دیگر اقشار مبارز در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت فعال داشت.یک بار هم توسط مامورین ساواک در لاهیجان دستگیر و پس از شکنجه وزندانی شدن آزاد گردید.
با پیروزی انقلاب اسلامی ،ابراهیم دریافت که برای خدمت بیشتر به انقلاب باید به صف پاسداران بپیوندد.علاقه مندی وی در خدمت به امام وانقلاب باعث شد تا تلاش های خود را گسترش دهدو به کمک تعدادی ازدوستان پاسدار برای تشکیل سپاه پاسداران رشت زحمت فراوانی کشید.
تلاش و همت والای او آنقدر زیاد بود که بعضی مسئولین وقت استان پیشنهاد پذیرفتن مسئولیت شهرداری کوچصفهان و بندر انزلی را به وی دادند اما نپذیرفت.
از خصوصیات بارز ابراهیم در برخورد با مشکلات این بود که همیشه با حوصله و چهره ای بشاش و خندان به استقبال خطر می رفت و در همه وقت نشاط و شادابی در صورتش نمودار بود.چه هنگام خوشی و چه هنگام گرفتاری و مصیبت،خدا را فراموش نمی کرد.
راوی همرزم شهید:
بعد از پیروزی انقلاب تلاش کرد تا نو جوانان و جوانان محله باقر آباد را به مسجد هدایت کند.
با برگزاری کلاس های آموزش قرآن و اصول اعتقادی و مذهبی ، سعی در ارتقای سطح آگاهی جوانان محله داشت و برای تشویق انان می گفت:«هرکدام که هنگام نماز به مسجد بیاید و در اینجا نماز بخواند هدیه به او خواهم داد»
راوی خواهر شهید:
یک روز برادرم ابراهیم مرا صدا زد و گفت:«دوست دارم برای سایر همسالان خود درمسجد الگو باشی و مرتب هنگام نماز و کلاس قران شرکت کنی»
آن زمان دوم راهنمایی بودم و برای آنکه لطمه ای به درسم وارد نشود برایم برنامه ریزی دقیقی کرد. بعد از مدتی از اینکه با نظم و به خوبی خواندن قرآن را یاد گرفته بودم مرا با خرید یک جفت کتانی تشویق کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی عراق و ابراهیم که آموزش های امدادگری و جراحی راگذرانده بود مسئولیت بهداری سپاه رشت را پذیرفت وهمزمان با خدمت در سپاه برای ارائه خدمات بهداشتی و در مانی به روستا های دور افتاده عزیمت و به مداوای بیماران نیازمند و تهیدست بصورت رایگان می پرداخت.اخلاص و عشق به امام و انقلاب روز به روز در وجود ابراهیم پر رنگ تر می شد و خشم ضد انقلاب و منافقین افزون تر می کرد و چندین بار توسط گروهک ها تهدید شد اما بدون آنکه ذره ای در او تاثیر بگذارد همچنان مقاوم و استوار بود.
راوی همرزم شهید :
ابراهیم بسیار فروتن و ریز بین بود . زمانی که از کمبود های آشنایان و مستمندان آگاه می شد تا حد امکان سعی در رفع مشکل و گرفتاری آنها داشت و به گونه ای آنان را یاری می کرد که باعث شرمندگی و خجالت ایشان نشود.
ابراهیم در دوران تحصیل همیشه ساعی بود اما ادامه تحصیلش با تحولات انقلاب و جنگ مصادف شدو باعث وقفه ای در درس خواندنش وجود آید.
همیشه می گفت :«بعد از جنگ ادامه تحصیل می دهم زیرا بعدها کشورمان به اشخاص با سواد و تحصیل کرده بسیار نیازمند است»
اوایل سال 1360 بود که تصمیم گرفت همگام با یاوران انقلاب و امام به صف رزمندگان اسلام بپیوندد و از طرف بهداری سپاه به عنوان امدادگر راهی مناطق کردستان شد.
چند ماهی در بهداری سپاه خدمت کرد بعد از مراجعت از رفتارش پیدا بود که گمشده خود را یافته استو دیگر نمی توان او را پشت جبهه نگه داشت همان سال دو مرحله دیگر عازم جبهه ها شد و هر باز پرشور تر و مشتاق تر به نظر می رسید.
راوی خواهر شهید:
یک بار که از جبهه به مرخصی می آمد ساکش را باز کردم تا مادرم لباس هایش را بشوید وقتی لباس های برادرم ابراهیم را از ساک در آوردم پراز خاک بود،و وقتی علت را پرسیدم با تبسمی جواب داد :
«خواهرم،یک روز توسط دشمن مورد حمله قرار گرفتیم و چون نمی خواستم دست دشمن اسیر شوم مدت 24 ساعت زیر خاک مخفی شدم تا اینکه نیرو های رزمنده به آنجا آمدند و عراقی ها را به عقب راندند»
وقتی حرف های برادرم ابراهیم تمام شد ناخود آگاه اشک در چشمانم حلقه زد و به یاد روز هایی افتادم که به پدر و مادرم می گفت :«برایم دعا کنید تا شهید شوم،دوست ندارم مجروح یا اسیر دشمن شوم»
آخرین بار اردیبهشت سال1361 بود که مهیای رفتن به جبهه می شد. زمانی که پدر و مادرم از او خواستند تا در پشت جبهه خدمت کند در جواب گفت:«پدر و مادر عزیزم ،من فرزند امامم و باید امروز ایشان را تنها نگذارم.»
ابراهیم می خواست رسالت خود را در کمال لیاقت در قبال انقلاب و جامعه ایفا کند و از سخنان رهبر فرزانه ی خود پند والهام می گرفت.
چند روز بعد از اعزام ابراهیم،مطلع شدیم که به جبهه جنوب رفته و در منطقه شلمچه مستقر شده است.چند هفته ای ازرفتن او می گذشت که یک شب مادرم سراسیمه از خواب پرید.و هرچه علت نگرانی و تشویش وی را پرسیدم چیزی نگفت.
تحمل دوری برادرم ابراهیم این بار برای همه سخت تر شده بود. یاد لحظاتی می افتادم که می خواست از ما خداحافظی کند . به تک تک برا دران و خواهران سفارش کرد تا احترام والدین را حفظ کنیم و سنگر نماز جمعه و حمایت از انقلاب و امام را فراموش نکنیم.
روزها به دشواری سپری می شد تا اینکه چند نفر از سپاه به منزل ما آمدند و خبر شهادت برادرم ابراهیم را به ما دادند. وقتی مادرم خبر شهادت پسرش راشنید گفت :«من چند روز است که از شهادت پسرم آگاهم.
شناسنامه شهید
نام و نام خانوادگی:ابراهیم(احمد) فرقان بین
تاریخ و محل تولد:1338- شهرستان رشت
تاریخ و محل شهادت : 31/4/1361 – شلمچه- عملیات رمضان
رشته و سطح تحصیلات : دیپلم
مسئولیت در جبهه : بهیار
وصیت نامه شهید ابراهیم(احمد) فرقان بین
گردآوری و تنظیم: مجتبی حیدری
نگارنده :